فربد آذسن
فربد آذسن
خواندن ۵۱ دقیقه·۵ سال پیش

به مناسبت جنجال جانی دپ و امبر هرد: آیا #METOO جنبشی مردستیزانه بود؟

جنبش #MeToo، از لحظه‌ی شروعش در سال ۲۰۱۷ تاکنون، در مقیاسی بی‌سابقه درباره‌ی آزار جنسی دیالوگ ایجاد کرد و پیش‌فرض‌های چند ده ساله درباره‌ی تعامل مناسب با جنس مخالف، دینامیک قدرت در این تعامل و رفتار جنسی صحیح را تغییر داد. با این حال تاثیر عمیقی که این جنبش در افکار عمومی گذاشته با جنجال زیادی همراه بوده است و از همان ابتدا مخالفان و منتقدان زیادی داشته است.

اخیراً انتشار اخباری درباره‌ی جانی دپ (Johnny Depp) و همسر سابقش امبرد هرد (Amber Heard) بهانه شد تا بسیاری از این انتقادات در شبکه‌های اجتماعی تکرار شوند. برای همین بد ندیدم تا به مناسبت وقوع این اتفاق و با تمرکز روی آن، به جنبش #MeToo و تاثیرات و تبعات آن بپردازم تا به مهم‌ترین سوالی که می‌توان درباره‌ی این جنبش مطرح کرد پاسخ دهم، سوالی که هسته‌ی اصلی انتقادات را تشکیل می‌دهد: آیا #MeToo جنبشی مردستیزانه بود؟‌

هرآن‌چه لازم است درباره‌ی ماجرا بدانیم

در می ۲۰۱۶، امبر هرد بازیگر سینما از همسرش جانی دپ درخواست طلاق کرد و کمتر از یک هفته بعد، درخواست حکم حفظ فاصله به جرم خشونت خانگی (Domestic Violence Restraining Order) را علیه او به دادگاه صادر کرد. او در مدارک مربوط به دادگاه نوشته بود: «در طول رابطه‌یمان جانی من را هم لفظی و هم فیزیکی مورد آزار قرار داد. او آسیب احساسی و فیزیکی شدیدی به من وارد کرد. هر بار که او را به چالش می‌کشیدم یا با او مخالفت می‌کردم،‌ او به شکلی خصمانه،‌ تحقیرآمیز و تهدیدآمیز به من حمله می‌کرد.»‌

او چند عکس از خودش منتشر کرد که ظاهراً آثار خشونت خانگی از جانب جانی دپ بودند.

این اتهام بازتاب شدیدی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به دنبال داشت و واکنش‌های زیادی را برانگیخت، چون نمونه‌ی بی‌نقصی از اتفاقی بود که رسانه‌ها و جنبش‌های فمینیستی مدت‌ها سعی در مقابله با آن داشتند: خشونت خانگی و سوءاستفاده شدن سیستماتیک زنان توسط مردان، علی‌الخصوص مردانی که در مقام قدرت قرار دارند. در این نمونه‌ی خاص دپ نمونه‌ی بارز مرد قدرتمند بود و در آن مقطع، دفاع از هرد در برابر او، دفاع از تمام زنان ستم‌دیده به نظر می‌رسید.

طولی نکشید که کسانی که جانی را از نزدیک می‌شناختند به دفاع از او برخاستند.

وانسا پارادیس (Vanessa Paradis)، معشوقه‌ی سابق دپ گفت در ۱۴ سال «فوق‌العاده‌ای»‌ که با او سپری کرد، هیچ‌گاه رفتار خشونت‌آمیز از او ندید و در نظرش اتهامات واردشده «باورنکردنی» هستند.

لیلی‌رز دپ (Lily-Rose Depp)، دختر او، گفت که دپ احساساتی‌ترین شخصی است که می‌شناسد و پدری فوق‌العاده برای او و برادر کوچک‌ترش بوده و هرکسی که او را می‌شناسد نظرش همین است.

لوری ان الیسون (Lori Anne Allison)، همسر سابق دپ در اواخر دهه‌ی ۸۰ گفت دپ «شخصی لطیف» بود و در دو سالی که با هم بودند حتی صدایش را هم بلند نکرد.

تری گیلیام (Terry Gilliam) یکی از دوستان نزدیک دپ هم این اتهام را باورنکردنی خطاب کرد و در توییتی گفت: «مثل بسیاری از دوستان جانی دپ،‌ من هم دارم به این نتیجه می‌رسم که امبر هرد از آن چیزی که فکر می‌کردن بازیگر بهتری است.» در ادامه او لینکی به مقاله‌ای را فرستاد که در آن داگ استنهوپ (Doug Stanhope)، یکی دیگر از دوستان جانی دپ، در آن توضیح داده بود که امبر هرد از مدت‌ها قبل جانی را تهدید کرده بود که اگر خواسته‌های او را برآورده نکند، درباره‌ی او به مردم و رسانه‌ها دروغ خواهد گفت.

همچنین طرفداران جانی دپ برای زیر سوال بردن اتهامات هرد به سابقه‌ی آسیب‌رسانی او به معشوقه‌ی سابقش تاسیا ون ری (Tasya van Ree) در سال ۲۰۰۹ اشاره کردند که هرد بابت آن به دادگاه احضار شد، ولی ون ری از شکایت صرف‌نظر کرد و اتفاق خاصی نیفتاد. پس از مطرح شدن این اتهامات ون ری به رسانه‌ها گفت که در اعلام اخبار مربوطه بزرگنمایی شده و او برای امبر هرد، به‌عنوان شخصی راستگو، احترام قائل است و انصاف نیست حرف‌هایش را زیر سوال برد.

یکی دیگر از اتهامات وارد شده به امبر هرد، تیغ‌زن (Gold Digger) بودن و تشنه‌ی توجه بودن او بود. هرچند بعداً هرد با بخشیدن هفت میلیون دلار سهمش از طلاق به خیریه، خود را از چنین اتهامی مبرا کرد.

همان‌طور که می‌بینید، همان موقعی که این اتهامات علیه دپ مطرح شدند، تلاش برای بی‌اعتبار کردنشان صورت گرفت، اما با این حال آب ریخته جمع‌شدنی نیست و جو رسانه‌ای علیه جانی دپ و نسبت داده شدن او با چنین اتهاماتی باعث شد او از چشم عموم بیفتد. برای کسی که شغلش بازیگری‌ست، این اتفاق اصلاً خوشایند نیست.

با این حال، این پایان ماجرا نبود. پس از چند سال دعوای دادگاهی بین دپ و امبر (من‌جمله طلب غرامت ۵۰ میلیون دلار بابت تهمت و افترا از طرف دپ) و تلاش برای هیولاسازی یکدیگر و پیغوم پسغوم فرستادن از طرف وکلای طرفین که بدون توجه رسانه‌ای آن‌چنانی انجام شد، در ژانویه‌ی ۲۰۲۰ با انتشار یک سری مدرک محکمه‌پسند ورق به نفع دپ برگشت و حالا همه به این نتیجه رسیده‌اند که امبر هرد هیولای واقعی رابطه بوده است و تمام مدت با اتهاماتش داشته دست پیش را می‌گرفته تا پس نیفته.

مدرک مربوطه یک فایل صوتی از سال ۲۰۱۵ است که نشریه‌ی انگلیسی دیلی‌میل منتشر کرده و در آن هرد و دپ مشغول گفتگو هستند. در این گفتگو هرد علناً می‌گوید که دپ را کتک می‌زده و اشیاء گوناگنون به سمت او پرتاب می‌کرده است.

دیلی‌میل در دو پست مفصل (پست اول و پست دوم) گزارشی از دعوای دپ و هرد و جزئیات آن و متن کامل گفتگوی هرد و دپ منتشر کرده است. خلاصه‌ی این گزارش‌ها به شرح زیر است:

گزارش اول:

  • در این نوار این زوج سعی دارند تا از طریق گفتگوی صادقانه پای تلفن،‌ مشکلات ازدواج‌شان را حل کنند. در جریان این صحبت‌ها هرد به طور علنی درباره‌ی رفتارهای خشونت‌آمیزش حرف می‌زند.
  • از دپ نقل است: «عزیزم، من تا سر حد مرگ از وضعیت‌مون می‌ترسم. زندگی‌مون شبیه صحنه‌ی جرم شده.»
  • از هرد نقل است: «من داشتم تو رو می‌زدم… نمی‌دونم حرکت دستم چجوری بود، ولی تو که حالت خوبه. من بهت آسیب نزدم. من بهت مشت نزدم. فقط زدمت.»
  • بازیگر ۳۳ ساله بابت فرار کردن دپ پس از یک دعوای شبانه او را مسخره می‌کند و می‌گوید: «خیلی سوسولی. یکم جنم داشته باش.»
  • در جریان گفتگوها اشاره‌ای ریز به حادثه‌ای ناگوار می‌شود. این حادثه قطع شدن نوک انگشت دپ در استرالیا بود، حدوداً یک ماه پس از ازدواج این دو. عامل قطع شدن انگشت بطری‌ای بود که هرد به سمت او پرتاب کرد.
  • حادثه‌ی بالا صرفاً یک مورد از تعداد زیادی درگیری است که در جریان این گفتگوی دو ساعته که با رضایت طرفین روی گوشی هرد ذخیره شد، مورد اشاره قرار گرفت.
  • در جریان شکایت ۵۰ میلیون دلاری دپ از هرد به جرم بدنام کردن او، دپ عکس‌هایی از صورت کتک‌خورده و زخمی خود منتشر کرد.
  • هرد نیز دپ را متهم به کتک زدن او کرد و عکس‌های کبودی، زخم، طره موی کنده‌شده از سرش و اسباب‌اثاثیه‌ی شکسته‌شده را به‌عنوان مدرک منتشر کرد.

گزارش دوم:

  • در نوار دومی که اختصاصی در اختیار دیلی‌میل قرار داده شده، هرد دپ را به خاطر این‌که قربانی خشونت خانگی بوده مسخره می‌کند.
  • از هرد نقل است: «برو به کل دنیا بگو جانی. برو بگو… بگو من، جانی دپ، یه مرد گنده، قربانی خشونت خانگی هستم… ببین چند نفر حرفتو باور می‌کنن.»
  • در ادامه می‌گوید: «تو بزرگ‌تر و قوی‌تر از منی… من یه زن ۵۲ کیلویی بودم… جانی، تو می‌خوای بری وسط دادگاه و بگی: «اون شروع کرد»؟ واقعاً؟»
  • من هیچ‌وقت نتونستم به زور تو غلبه کنم… هم قاضی و هم هیئت منصفه براشون واضحه که بین من و تو یه فرق بزرگ وجود داره.»‌
  • دپ و هرد در جون و جولای ۲۰۱۶ پای تلفن با هم صحبت کردند و هرد در نهایت با درخواست دپ مبنی بر دریافت ۷ میلیون دلار در ازای طلاق توافقی موافقت کرد.
  • در سال ۲۰۱۸ دیوار صلحی که این دو ساخته بودند دوباره فرو ریخت، چون هرد برای نشریه‌ی The Sun مطلبی نوشت که در آن از تجربیات خود به‌عنوان قربانی خشونت خانگی صحبت کرد. هرچند او در مطلب از کسی اسم نبرد. لازم به ذکر است که The Sun این مطلب را برای جریان #MeToo آماده کرده بود.
  • در نظر دپ، هرد در مطلبش به طور ضمنی اشاره کرده بود که دپ او را مورد ضرب‌وشتم قرار داده و این کارش باعث شده بود نقش پردرآمد کاپیتان جک اسپارو را از دست بدهد، برای همین از او پنجاه میلیون دلار درخواست غرامت کرد.
  • در دعوای حقوقی این دو، هرد و دپ همدیگر را به خشونت خانگی متهم کردند و در نواری که اخیراً منتشر شده، هرد علنی گفته که دپ را «زده» است.

اطلاعات بازگو شده دربرگیرنده‌ی تمام نکات مهمی بود که تا به این لحظه (۱۲ فوریه ۲۰۲۰) درباره‌ی ماجرای طلاق جانی دپ و امبر هرد می‌دانیم. ممکن است در آینده اطلاعات جدیدی منتشر شود که باز هم دید ما را نسبت به ماجرا تغییر دهد، ولی تحلیلی که قرار است در ادامه ارائه شود، طوری نوشته شده که با انتشار اطلاعات جدید و حتی متناقض با اطلاعات فعلی بی‌مصرف نشود.

اصلاً این موضوع چرا اهمیت دارد؟‌

شاید با خواندن اطلاعات بالا سوالی برایتان پیش بیاید: اصلاً چرا این موضوع اهمیت دارد؟‌ طلاق بین دو سلبریتی به من و شما چه ربطی دارد؟ مگر دعوای بین زن و شوهر موضوعی شخصی نیست که باید بین خودشان حل‌وفصل شود؟

در شرایط عادی جواب همه‌ی سوالات بالا یک بله‌ی محکم است. اما در جریان طلاق هرد و دپ اتفاقی افتاد که باعث شد این موضوع رسانه‌ای شود و همه حق نظر دادن درباره‌ی آن را به خود بدهند. آن اتفاق چه بود؟‌ عمومی شدن ماجرا توسط امبر هرد.

امبر هرد تصمیم گرفت از جو رسانه‌ای به‌راه‌افتاده به نفع زن‌ها سوءاستفاده کند تا دپ را آدم‌بده‌ی رابطه جلوه بدهد؛ و دقیقاً به خاطر همین جو رسانه‌ای بود که در انجام این کار موفق شد. چون مردم بدون مشاهده‌ی مدرک محکمه‌پسند یا شنیدن ماجرای رابطه‌یشان از طرف دپ یک‌طرفه به قاضی رفتند و دپ را محکوم کردند؛ یا حداقل این تصوری است که بعضی‌ها دوست دارند از ماجرا ارائه دهند.

پس از این اتهامات دپ موقعیت خود را به‌عنوان ستاره‌ی هالیوود از دست داد. حتی طرفداران هری پاتر تهدید کردند که به خاطر بازی او در فیلم جانوران شگفت‌انگیز: جنایات گریندل‌والد (Fantastic Beasts: The Crimes of Grindelwald) فیلم را تحریم خواهند کرد (برای آگاهی از نظرات‌شان هشتگ #Boycottfantasticbeasts را دنبال کنید) و رولینگ به خاطر دفاع از دپ و تاکید روی نگه داشته شدن او در فیلم به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفت، در حدی‌که دپ گفت از فشاری که روی رولینگ بوده احساس ناراحتی می‌کند، ولی رولینگ مدارک اثبات بی‌گناهی او را دیده و دلیل حمایتش از دپ نیز همین بوده است. حالا که این مدارک محکمه‌پسند به صورت عمومی منتشر شده‌اند و همه پی برده‌اند که دپ خودش قربانی خشونت خانگی بوده است، این ماجرا به مثالی عالی برای پرداختن به مبحث اتهامات مربوط به خشونت خانگی، آزار جنسی و کلاً دعواهای معمول بین زن و مرد تبدیل شده است. سوال اصلی این مبحث هم این است: تا چه حد باید این اتهامات را جدی گرفت؟‌

وقتی یک زن بتواند صرفاً با اتهام زدن، تا این حد زندگی یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین بازیگران هالیوود را تحت‌تاثیر قرار دهد و نظرها را نسبت به او عوض کند، و چند سال بعد معلوم شود که اتهامات دروغ بوده‌اند و خود آن زن عنصر مخرب رابطه بوده،‌ با ماجرایی روبرو هستیم که با استفاده از آن می‌توان جریان #MeToo و پیش‌فرض‌های آن درباره‌ی اتهامات این‌چینی را زیر سوال برد. اگر واکنش‌های مردم نسبت به فاش‌سازی‌های اخیر را دنبال کنید، می‌بینید که این اتفاق تا حدی افتاده است. این ماجرا باعث شده دوباره انتقادات رایج نسبت به جریان (مهم‌ترین‌شان گسترش اتهامات دروغ) در بطنی جدید مطرح شوند. در ادامه با تمرکز روی این اتفاق، به جریان #MeToo، پیش‌فرض‌های نهفته در آن، پیامدهای مثبت و منفی‌اش و انتقادات واردشده به آن خواهم پرداخت.

آیا فمینیسم و جریان #MeToo کار امبر هرد را برای خراب کردن زندگی جانی دپ راحت‌تر کرد؟

پس از این‌که فایل صوتی گفتگوی دپ و هرد منتشر شد و معلوم شد که این دپ بوده که تمام مدت مورد آزار و اذیت قرار گرفته، انتقادات بعضاً تندی علیه فمینیسم و جریان #MeToo مطرح شد. هسته‌ی این انتقادات از این قرار است: فمینیست‌ّها با ترویج بیانات مردستیزانه و زن‌سالارانه در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها باعث ایجاد جوی شده‌اند که در آن مردها دیو و زن‌ها فرشته‌اند و هر زنی صرفاً با یک اتهام ساده می‌تواند زندگی یک مرد را خراب کند. ماجرای امبر هرد و جانی دپ یک نمونه‌اش.

حالا سوال اینجاست: آیا این انتقاد به فمینیسم و جریان #MeToo وارد است؟

قبل از پاسخ دادن به این سوال باید دو نکته‌ی مهم را مدنظر داشت:‌

۱. اتهامات هرد نسبت به دپ در تاریخ می ۲۰۱۶ مطرح شدند. با این‌که هشتگ #MeToo از سال ۲۰۰۶ وجود داشت، اما استفاده‌ی گسترده از آن پس از انتشار اخبار مربوط به تعرضات جنسی هاروی واینیستین (Harvey Weinstein)، تهیه‌کننده‌ی هالیوودی، در ۵ اکتبر ۲۰۱۷ آغاز شد. بنابراین جریان #MeToo نمی‌تواند تاثیری در اتهامات واردشده داشته باشد، چون اصلاً آن موقع شروع نشده بود.

۲. جریان #MeToo در شروع شدن این اتفاق تاثیری نداشت، اما در ادامه یافتن آن چرا. دپ و هرد پس از رسیدن به توافق برای طلاق‌شان، در بیانیه‌ای مشترک اعلام کردند که رابطه‌یشان فراز و نشیب زیاد داشت، ولی این دو قصد نداشتند به هم آسیب بزنند. پس از این‌که دپ به هرد ۷ میلیون دلار پول داد و این دو به طور توافقی از هم جدا شدند، ظاهراً قضیه ختم‌به‌خیر شد. اما در سال ۲۰۱۸، نشریه‌ی The Sun مقاله‌ی هرد را که در آن خود را به‌عنوان قربانی خشونت خانگی معرفی کرده بود (البته بدون اسم بردن از دپ، ولی به‌وضوح در اشاره به او) منتشر کرد و پس از انتشار این مقاله دپ فهمید که همسر سابقش ول‌کن ماجرا نیست. طبق شواهد موجود دپ قصد نداشت جزئیات زندگی زناشویی‌اش و بلاهایی که هرد سرش آورده فاش شوند. دلیلش چه بوده نمی‌دانم. شاید به خاطر این‌که هنوز عاشق هرد بوده و نمی‌خواسته او را پیش بقیه خراب کند (از گفتگوهایشان چنین احتمالی برمی‌آید)، شاید به خاطر این‌که خجالت می‌کشیده بگوید از زنش کتک می‌خورده، شاید هم خودش را به‌اندازه‌ی هرد مقصر می‌دانسته و انصاف نمی‌دیده که خود را قربانی جلوه دهد. با این حال، پس از انتشار مقاله‌ی هرد، دپ تصمیم گرفت همه‌چیز را فاش کند و با درخواست غرامت ۵۰ میلیون دلاری از هرد و نشریه‌ی The Sun تصمیم گرفت دیگر ساکت ننشیند. لازم به ذکر است که دپ از منابع #MeToo (#MeToo Sources) نشریه‌ی The Sun نیز شکایت کرده، بنابراین اجندای (Agenda) #MeTooمحور در انتشار آن مقاله و فاش شدن اطلاعاتی که اخیراً فاش شده موثر بود.

حالا با در نظر گرفتن این دو نکته، اجازه دهید برگردیم به سوال بالا: آیا فمینیسم و جریان #MeToo در خراب کردن زندگی دپ و مقصر جلوه دادن او موثر بود؟

در رابطه با مطرح شدن شکایات باید گفت که خیر، ربطی به فمینیسم نداشت. کاری که امبر هرد کرد این بود که چند عکس از صورت کبود و زخمی خودش منتشر کند و از پلیس درخواست کند جانی دپ را از او دور نگه دارند. انتشار چنین اخباری در هر جامعه‌ای واکنش منفی به دنبال دارد.

به‌عنوان مثال، ایران را نمی‌توان کشوری در نظر گرفت که تحت کنترل فمینیست‌هاست یا فمینیسم در آن جا پای محکمی دارد، اما پنج سال پیش ما هم مورد مشابهی را تجربه کردیم و واکنش‌ها هم تقریباً یکسان بود. به طور دقیق به جریان طلاق فرزاد حسنی و آزاده نامداری، دو مجری صدا و سیما اشاره می‌کنم.

پس از طلاق این دو،‌ نامداری عکسی از صورت کبود خود در اینستاگرام منتشر کرد و در کنار عکس متنی نوشت که در آن خود را قربانی خشونت حسنی معرفی و نسبت به او ابراز انزجار کرده بود. با این‌که نامداری عکس و متن را چند ساعت بعد پاک کرد،‌ اما آن عکس اثر خود را گذاشت و موج منفی شدیدی علیه حسنی راه افتاد، طوری که او هم مجبور به واکنش شد. می‌توانید جزئیات ماجرا و صحبت‌های این دو را در لینک بالا بخوانید.

دلیل اشاره به این مثال این است که چه در جامعه‌ی فمینیستی آمریکا، چه در جامعه‌ی مردسالارانه‌ی ایران، اگر زنی معروف تصمیم بگیرد عکس از صورت کبود و زخمی خودش منتشر کند و بگوید فلان مرد معروف این ظلم را به او روا داشته، راه افتادن واکنش منفی اولیه علیه آن مرد تقریباً اجتناب‌ناپذیر است.

در واقع‌، مسئله اصلاً‌ معروف بودن شخص اتهام‌زن و متهم هم نیست. حتی اگر اتهامات واردشده از طرف یک فرد معروف نباشد، باز هم در مقیاس خودش مخرب خواهد بود. فرض کنید در یک گروه خانوادگی عضو هستید و بالفرض روزی خاله‌یتان عکس از صورت کبود خودش در گروه منتشر کند و زیرش بنویسند: «آه از شوهری که دست‌به‌زن داره.»

فرض کنید در جواب به عکسش بگویید: «خاله‌جان، قبل از این‌که من شوهرخاله رو محکوم کنم و به شما دلداری بدم، باید مدرک محکمه‌پسند ارائه کنی که این زخما واقعیه و صورتتو رنگ نکردی تا شوهرتو خراب کنی. چون چند باری که ایشونو دیدم، آدم خوبی به نظر می‌رسید و به نظرم همچین کاری ازش برنمیاد.» آیا در آن موقعیت زدن چنین حرفی مسخره نیست؟ خاله دنبال کسب حمایت از طریق برانگیختن احساسات اعضای گروه است و شما حتی اگر به‌اندازه‌ی شرلوک هلمز شکاک باشید، در بهترین حالت می‌توانید واکنشی نشان ندهید، نه این‌که از خاله‌یتان درخواست کنید واقعی بودن زخم‌هایش را ثابت کند. مسئولیت چنین کاری با دادگاه و تشکیلات قضایی است، و وقتی هم کار به آنجا بکشد، قضیه اینقدر بیخ پیدا کرده که دیگر برای شوهر مفلوک نظر مثبت اعضای فامیل زنش آخرین اولویت زندگی‌اش خواهد بود.

ذهنیت دیگری که شرایط را برای متهم سخت‌تر می‌کند، این است که اگر کار اشتباهی از طرف متهم سر نزده، پس چرا کسی باید به قیمت خراب کردن خودش و زندگی‌اش، به قیمت درگیر شدن در کلافی پیچ‌درپیچ از بحث و جدال و درگیری، به او اتهام دروغ بزند؟ اگر دروغ بودن اتهامی معلوم شود،‌ دیگر هیچ‌کس حرف اتهام‌زن را باور نخواهد کرد، بنابراین طبیعی‌ست که فقط در صورتی که یک نفر واقعآً کار بد و نابخشودنی‌ای کرده، به او اتهامات سنگین وارد شود. ضرب‌المثل «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها» نماینده‌‌ی دقیقی از چنین طرز فکری‌ست.

با این‌که احتمالش زیاد است که راست و دروغ چنین ماجراهایی در دادگاه معلوم شود، اما حتی اگر معلوم شود که متهم کاملاً بی‌گناه بوده است، باز هم چندان فرجام خوشایندی نخواهد بود، چون در راه اثبات این بی‌گناهی او کلی فشار و استرس تحمل کرده، زندگی‌اش مختل شده و اعتبارش خدشه‌دار شده است. به‌عبارت دیگر، شاید سر بی‌گناه بالای دار نرود، ولی همان رفتن به پای چوبه‌ی دار هم به‌اندازه‌ی کافی بد است‌، برای همین اگر قرار باشد آزار جنسی و سوءاستفاده‌ی مردان از زنان را به حداقل برسانیم (هدف نهایی جنبش #MeToo)، باید طوری این کار را انجام دهیم که نتوان مثل آب خوردن به یک نفر اتهام دروغ زد و چند سال زندگی او را خراب کرد تا در نهایت با مدرک دروغ بودن ادعا ثابت شود و بعدش هم هیچی به هیچی. هر اتهام دروغ که در بطن #MeToo مطرح شود، ضربه‌ای بزرگ به جنبش و اهداف آن است.

نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که‌ اگر یک زن تصمیم بگیرد مردی را که در زندگی‌اش بوده به خاک سیاه بنشاند، حداقل برای مدتی کوتاه می‌تواند این کار را انجام دهد و به کمک جو فمینیستی و مردستیزی مهندسی‌شده هم نیازی نخواهد داشت، مگر این‌که زن مذکور در جامعه‌ای آن‌چنان زن‌ستیزانه زندگی کند که در آن دید منفی نسبت به کتک خوردن زنان و آزار جنسی رساندن به آن‌ها جرم یا حتی کار بد محسوب نشود.

(نکته‌ی ترسناک ماجرا این است که چنین خرده‌جوامع و خرده‌فرهنگ‌هایی واقعاً وجود دارند و پیش‌فرض‌شان هم این است که زن‌ها آنقدر حقه‌باز و عاری از انسانیت‌اند که همه‌ی اتهامات این‌چنینی‌شان دروغ است و حتی اگر دروغ هم نباشد، لابد حق‌شان بوده که کتک بخورند/بهشان تعارض یا حتی تجاوز شود، بنابراین زنانی که در چنین محیط‌ّهایی زندگی می‌کنند فقط باید عذاب بکشند. مسئله اینجاست که بله، اشخاص بی‌وجدانی وجود دارند که حاضرند به خاطر سطحی‌ترین دلایل زندگی بقیه را نابود کنند، و از قضا بعضی از این اشخاص هم زن هستند و ممکن است در راه آسیب‌رسانی از هویت خود به‌عنوان یک زن و پیش‌فرض‌هایی که نسبت به این جنسیت وجود دارد سوءاستفاده کنند، ولی این موضوع قابل‌تعمیم به کل زنان نیست.)

برای همین ما با با یک موقعیت پیچیده‌ی اخلاقی روبرو هستیم و مخالفان و موافقان #MeToo هم مستقیم یا غیرمستقیم در حال بحث کردن درباره‌ی این موقعیت اخلاقی هستند:

اگر یک زن به یک مرد تهمت آزار جنسی یا خشونت خانگی زد، باید چه کار کنیم؟

اگر اتهام را جدی بگیریم و مرد را محکوم کنیم، پس تکلیف مدرک چه می‌شود؟‌

اگر اتهام را به خاطر عدم وجود مدرک نادیده بگیریم، آیا در ساکت نگه داشتن قربانیان سهیم نبوده‌ایم؟

یکی از دلایلی که افراد قدرتمند می‌توانند با ریسک پایین برای سال‌ها و حتی دهه‌های متمادی به ده‌ها یا حتی صدها نفر تعارض کنند، این است که اگر قربانیان‌شان جنایت آن‌ها را علنی کنند، یا مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند یا خودشان مقصر پنداشته می‌شود یا کارشان را از دست می‌دهند یا حتی در موارد شدید ممکن است جان‌شان به خطر بیفتد. بنابراین اگر زن اتهام‌زننده حتی از آن حمایت اولیه برخورد نباشد، زیر بار فشار اتهامش فرو خواهد شکست.

در این شرایط چه کار باید کرد؟

پیچیدگی‌های #MeToo

در ژوئن ۲۰۱۶، اندکی پس از پخش شدن اخبار مربوط به طلاق دپ و هرد، جو روگن (Joe Rogan) در یکی از اپیزودهایپادکست محبوبش جو روگن اکسپرینس (Joe Rogan Experience) حرف جالبی زد. او گفت:

دو احتمال وجود داره: یا جانی دپ زنشو کتک زده یا زنش داره دروغ می‌گه. توی مقاله‌ای که داگ استن‌هوپ درباره‌ی ماجرا نوشته بود گفت که خودش و زنش دیده بودن که امبر چطور جانی رو فریب می‌داد. استن‌هوپ جزو معتمدترین آدماییه که می‌شناسم، برای همین به حرفش اعتماد می‌کنم. امبر هرد می‌خواد از جانی دپ باج بگیره. من به خاطر حرف استن‌هوپ از این موضوع مطمئنم. خیلیا به خاطر توییتی که در این مورد زدم از دست من ناراحت شدن. آدم نباید توی این شرایط طرف کسیو بگیره و اگرم بخوای چنین کاری بکنی، باید طرف زن رو بگیری. چون احتمال قربانی شدن زن‌ها بیشتره. […] ظاهراً پلیس‌ها اومدن، ولی هیچ مدرکی پیدا نکردن. […] برای من عجیبه که همه به محض شنیدن چنین اتهاماتی فرض رو بر این می‌گیرن که مرد مقصره. اصلاً چرا باید طرف کسیو گرفت؟ آیا هدف اینه که نشون بدی آدم خوبی هستی، چون همیشه طرف زن رو می‌گیری؟ چرا بعضیا این حقیقت رو نادیده می‌گیرن که بعضی آدما حقه‌بازن، بعضی آدما دروغ می‌گن، بعضی آدما واسه بقیه پاپوش درست می‌کنن یا باج می‌گیرن؟ ما همه این چیزا رو می‌دونیم. ولی به محض این‌که یه زن این کارا رو انجام می‌ده، مردم پیش خودشون می‌گن: «نه، این طرز فکر اشتباهه. باورم نمی‌شه داری از مردی که زنشو کتک می‌زنه دفاع می‌کنی!

نکته‌ی قابل‌تامل در صحبت‌های روگن این است که با وجود جو رسانه‌ای علیه دپ، او صرفاً با استناد بر مقاله‌ی داگ استن‌هوپ با اطمینان بالایی ادعا کرد که دپ بی‌تقصیر است. حالا که بعد از سه سال جزئیات ماجرا معلوم شده،‌ تحلیل روگن از ماجرا به‌مراتب حکیمانه‌تر از زمانی که بیان شد به نظر می‌رسد. این بیانیه نشان می‌دهد که می‌توان در هر شرایطی دیدی منطقی و منصفانه نسبت به موقعیت‌های این‌چنینی داشت و افراد را صرفاً به خاطر جنسیت‌شان دیو یا فرشته در نظر نگرفت.

شاید برای خیلی‌ها سوال باشد که هدف جنبش #MeToo دقیقاً چیست؟ چون تعرض جنسی و خشونت خانگی مدت‌هاست که در اقصی‌نقاط دنیا جرم محسوب می‌شوند و از چند دهه قبل سالانه پرونده‌های زیادی در این حوزه‌ها در دادگاه تشکیل می‌شود. حتی اتهام به مردان قدرتمند نیز اتفاقی تازه نیست و قدرتمندترین و معروف‌ترین مردان در هر عرصه‌ای همیشه راست یا دروغ هدف چنین اتهاماتی بوده‌اند و هستند.

در دهه‌ی ۹۰ میا فارو (Mia Farrow) از همسر سابقش وودی آلن به جرم آزار دخترخوانده‌یشان دیلان (Dylan) شکایت کرد. پس از بازجویی از آلن و معاینات چندماهه‌ی کلینیک سوءاستفاده‌ی جنسی کودکان در بیمارستان ییل نیو هون (Yale New Heaven)، نتیجه‌ی نهایی این بود که دیلن مورد سوءاستفاده‌ی جنسی قرار نگرفته است.

پرونده‌ی پرسروصدای کودک‌آزاری مایکل جکسون نیز حاکی از این بود که حتی محبوب‌ترین ستاره‌ی پاپ دنیا هم خارج از دسترس قانون خارج نیست.

در سال ۲۰۱۵، استویا (Stoya) در توییتر معشوقه‌ی سابق‌اش جیمز دین (James Deen) را که با فاصله‌ی زیاد محبوب‌ترین بازیگر مذکر در صنعت پو*نوگرافی بود، به تجاوز متهم کرد. تعدادی از زنان دیگر در عرصه نیز به او پیوستند و از تجربه‌ی ناخوشایندشان با دین گفتند. پس از پخش اخبار مربوط به این اتهامات دین از کار برکنار شد. این حادثه نشان می‌دهد پیش از راه افتادن جنبش #MeToo حتی قدرتمندترین مرد عرصه‌ی پو*نوگرافی (که جنسیت‌زدگی در ذاتش است) نیز از حفاظتی خاص برخوردار نبوده است و با چند اتهام که در دادگاه ثابت نشدند، کله‌پا شد.

در دنیای ادبیات هم می‌توان به اتهام نائومی ولف (Naomi Wolf) به منتقد ادبی مطرح و استاد دانشگاه ییل هارولد بلوم (Harold Bloom) و همچنین اتهام مویرا گری‌لند (Moira Greyland) به مادرش ماریون زیمر بردلی (Marion Zimmer Bradley) و پدرش والتر برین (Walter Breen)، نویسندگان مطرح گمانه‌زن اشاره کرد.

در دنیای ورزش اشخاص کله‌گنده‌ای مثل مایک تایسون و کوبی برایانت نیز به خاطر اتهام تجاوز دادگاهی شدند و قدرت آن‌ها مانع از این نشد که اتهام واردشده بهشان جدی گرفته نشود یا روی اعتبارشان تاثیر منفی نگذارد.

از این مثال‌ها، که تعدادشان زیاد است، نتیجه می‌گیریم اتهامات خشونت خانگی و تعرض جنسی نسبت به مردان و حتی مردان قدرتمند پیش از جنبش #MeToo بی‌سابقه نبوده است. اشخاصی که بالاتر مورد اتهام قرار گرفتند همه جزو قدرتمندترین و مشهورترین افراد فعال در عرصه‌ی خودشان بودند و بابت اتهامات واردشده هم همان تاوانی را پرداخت کردند که متهمین #MeToo پرداخت کردند: بدنام شدن، دادگاهی شدن، از دست دادن جایگاه فعلی.

سوال اینجاست که #MeToo دقیقاً چه چیزی را تغییر داده است؟‌

به نقل از پروفسور دنیل درزنر (Daniel Drezner)، جنبش #MeToo دو پیامد مهم داشت:

۱. باعث شد مردم درک کنند آزاررسانی‌هایی که لزوماً جرم طلقی نمی‌شوند و فقط باعث معذب شدن زن می‌شوند (مثلاً فرستادن جوک‌های ناجور به زیردست مونث در محیط کار)، مشکل به حساب می‌آیند و نباید نادیده گرفته شوند.

۲. اگر کسی شخصی قدرتمندتر از خود را متهم به آزاررسانی جنسی کرد، پیش‌فرض ما باید این باشد که اتهام‌زننده به احتمال زیاد دارد راست می‌گوید، چون ریسک اتهام زدن بالاست.

همان‌طور که درزنر می‌گوید، یکی از نقاط مثبت جریان #MeToo ایجاد دیالوگ درباره‌ی آن قسم از آزارهای جنسی بود که شاید لزوماً جرم محسوب شوند یا نشود درباره‌یشان به کسی شکایت کرد، اما با این حال محیط را (خصوصاً محیط کار را) مسموم می‌کنند و تجربه‌ای ناخوشایند به شمار می‌آیند. در این قسم از آزارهای جنسی شاید شخص خاطی نداند که کارش ناشایست است یا قربانی نداند که دارد مورد آزار واقع می‌شود. برای همین چنین دیالوگ‌هایی به شفاف‌سازی چنین موقعیت‌هایی کمک می‌کند. پس از راه افتادن جنبش #MeToo زنان و دختران ایرانی هم در شبکه‌های اجتماعی بدون نام بردن از کسی تجربیات خود را در زمینه‌ی آزارهای جنسی در تاکسی، محل کار، دانشگاه و مکان‌های عمومی به اشتراک گذاشتند و این تجربه‌ها بینش عمیق‌تری نسبت به پیش‌فرض‌ها و رفتارهای جنسی رایج در جامعه فراهم کرد.

از این لحاظ تاثیر #MeToo مثبت بود. این جنبش بستری را فراهم کرد که زنان و بعضاً مردان قربانی با شجاعت و جرات بیشتری از تجربیات‌شان در زمینه‌ی آزار جنسی و لفظی حرف بزنند. تا پیش از #MeToo هم چنین امکانی وجود داشت، ولی شاید خیلی‌ها به خاطر این‌که مطمئن نبودند به حرف‌هایشان چه واکنشی نشان داده خواهد شد، ترجیح دادند سکوت کنند. #MeToo این نگرانی و ترس را، حداقل برای یک بازه‌ی زمانی، از بین برد.

مشکل از جایی شروع می‌شود که اتهام‌زن‌ها اسماً به متهم اشاره کنند.

در این شرایط دیگر هدف آگاهی رساندن درباره‌ی جزئیات آزاررسانی جنسی و خشونت علیه زنان نیست،‌ بلکه به قول جکلین فریدمن (Jaclyn Friedman) هر مورد اتهام جنسی که معروف شود، شبیه به یک سریال تلویزیونی آبکی می‌شود که با شکست شرور در انتهای داستان به پایان می‌رسد. به گفته‌ی او هدف جنبش باید مبارزه با سیستم‌هایی باشد که آزار جنسی را تشویق یا تسهیل می‌کنند، نه مبارزه با اشخاصی که بلافاصله با یکی مثل خودشان جایگزین می‌شوند.

مثلاً یکی از موارد #MeToo که مصداق حرف فریدمن است و به همین خاطر هم به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفت، اتهام شخص ناشناسی به نام گریس به عزیز انصاری (Aziz Ansari)، بازیگر تلویزیون بود.

گریس، عکاسی ۲۳ ساله به وبسایت Babe از تجربه‌ی ناخوشایندش از دیت رفتن با انصاری صحبت کرد. به‌گفته‌ی او انصاری به نشانه‌های عدم علاقه‌ی او به رابطه‌ی جنسی توجه نشان نمی‌داد و دائماً سعی می‌کرد رابطه‌ی جنسی را به او تحمیل کند، تا این‌که بعد از کلی کش‌وقوس معذب‌کننده (که می‌توانید جزئیاتش را در لینک بالا بخوانید) گریس علناً به او «نه» گفت و انصاری هم تلاش‌هایش را متوقف کرد. گریس گفت در راه برگشت به خانه به گریه افتاد، چون احساس کرد از او سوءاستفاده شده. او حس خود را به انصاری هم منتقل کرد و او معذرت‌خواهی کرد.

وقتی گزارش بالا به‌عنوان یکی از کیس‌های جدید #MeToo مطرح شد، واکنش‌های منفی زیادی را برانگیخت، چون اینطور به نظر رسید که گریس می‌خواهد یک تجربه‌ی جنسی ناخوشایند را که هیچ زور و حقه‌ای در به وجود آمدن شرایطش دخیل نبوده به‌عنوان سوءاستفاده‌ی جنسی جا بزند. به‌عبارت دیگر نگرانی پیش‌آمده این بود که نکند از این به بعد اگر زنی پس از یک تجربه‌ی جنسی احساس پشیمانی کرد، سعی کند با سوءاستفاده از فضای ایجادشده توسط #MeToo آن را سوءاستفاده‌ی جنسی جا بزند؟ چون این کاری بود که گریس انجام داده بود. طبق تمام شواهد موجود انصاری کاری انجام نداده بود که بخواهد به خاطرش این‌گونه بی‌آبرو شود و حتی بابت حس بدی که به گریس منتقل کرده بود از او معذرت‌خواهی کرد.

اگر گریس از عزیز انصاری اسم نمی‌برد و صرفاً‌ از تجربه‌اش از یک دیت بد و تعامل جنسی ناخوشایند با یک بازیگر معروف حرف می‌زد، شاید می‌شد حرف‌هایش را تجربیاتی ارزنده در راستای پیش‌گیری از موقعیت‌های مشابه حساب کرد، اما با اشاره به نام عزیز انصاری، پای آبرو و اعتبار یک شخص واقعی در میان می‌آید و دیگر نمی‌شود به بهانه‌ی به اشتراک گذاشتن تجربه‌اش گریس را ستود.

هیچ انسانی در حریم شخصی‌اش باشکوه به نظر نمی‌رسد و هیچ‌کس دوست ندارد تعامل جنسی‌ای که در حریم شخصی‌اش انجام شده، بدون رضایت خودش با جزئیات فاش‌سازی شود. درست است که عزیز انصاری سلبریتی است،‌ ولی سلبریتی بودنش بی‌آبرو کردن او را توجیه نمی‌کند، چون اگر چنین فرهنگی جا بیفتد، ممکن است فردا پس‌فردا هر شخصی که با او تعامل جنسی داشتید و حالا بنا به هر دلیلی از شما دل خوشی ندارد، به خودش اجازه دهد که آن را با ذکر نام و نشان در ملاءعام فاش کند و شما را پیش همه خجالت‌زده کند.

چیزی که می‌گویم بین تعدادی دیگر از اتهامات #MeToo مشاهده شده است.

مثلاً در سال ۲۰۱۹، تاتی وست‌بروک (Tati Westbrook) یوتوبر معروف و هم‌جنس‌گرا جیمز چارلز (James Charles) را متهم به گول زدن مردان دگرجنس‌گرا، به‌خصوص یک گارسون به نام سم کرد. بعداً سم در ویدئویی جداگانه اعلام کرد که او خودش هم به طور دقیق گرایش جنسی‌اش را نمی‌دانسته و او و جیمز چارلز یک ساعت همدیگر را بوسیده‌اند و بعد به شکل تحقیرآمیزی او را «بدترین بوسه‌زن تاریخ» خطاب کرد.

پس از مدتی جیمز چارلز در ویدئویی ۴۰ دقیقه‌ای و با رو کردن تکست‌های شخصی رد و بدل‌شده با افراد دخیل (که مسلماً برایش کار راحتی نبوده) به تمام اتهامات واردشده پرداخت و همه‌یشان را با مهارت یک وکیل درجه‌یک خنثی کرد. جیمز چارلز موفق شد به یکی از بزرگ‌ترین موج‌های منفی علیه یک یوتوبر غلبه کند، ولی برای انجام این کار کلی توهین و تحقیر تحمل کرد و مجبور شد اطلاعات شخصی زندگی‌اش را رو کند و طبق گفته‌ی خودش این تجربه آنقدر بد بود که آن را برای بدترین دشمنش هم آرزو نمی‌کند.

یا مثلاً یوتوبر دیگری به نام پروجرد (ProJared) به اتهام خیانت به همسر سابقش و تبادل عکس‌های برهنه با دو جوان زیر ۱۸ سال برای سه چهار ماه به خاک سیاه نشست. اما او هم در ویدئویی ۴۰ دقیقه‌ای به اتهامات واردشده پرداخت و ثابت کرد که یکی از آن دو جوان را اصلاً نمی‌شناخته، جوان دیگر به او نگفته که زیر ۱۸ سال سن دارد و «خیانت» به همسرش هم پس از درخواست طلاق او اتفاق افتاده، درخواستی که همسرش با آن مخالف بوده است.

یوتوبر دیگری به نام اسلازو (Slazo) هم در ۱۸ سالگی کنسل شد، چون دوست‌دختر سابقش گفت در طول یک سال رابطه‌یشان اسلازو از او سوءاستفاده کرده، او را کنترل کرده و به طور کلی مثل یک ابژه‌ی جنسی با او رفتار کرده. اما اسلازو درویدئویی ۲۶ دقیقه‌ای ثابت می‌کند که چرا تعدادی از اتهامات به‌کل دروغ هستند و تعدادی دیگر به آن بدی که دوست‌دخترش جلوه داده نیستند.

همان‌طور که از این مثال‌ها مشخص است، همیشه حق با اتهام‌زننده نیست، حتی در مواقعی که متهم شخصی قدرتمند و مشهور است. انسان‌ها گاهی با هم دعوا می‌کنند؛ دوستان دشمن می‌شوند؛ کسانی که زمانی عاشق هم بودند از هم متنفر می‌شوند؛ و برای این‌که آسیب احساسی‌شان را راحت‌تر کنترل کنند، در ذهن خود بعضی اتفاقات را به نفع خود تحریف می‌کنند و این روایت تحریف‌شده از واقعیت به خود واقعیت تبدیل می‌شود. گاهی اوقات دعوای بین یک زن و مرد که با هم در رابطه بوده‌اند، ارتباطی با ساختارهای زن‌سالارانه/مردسالارانه در جامعه ندارد و صرفاً حاصل اختلافات دو انسان با زاویه‌دید متفاوت است. با عمومی کردن مسائل شخصی هم به کسی کمک نمی‌شود. چون قضاوت مسائل شخصی از راه دور و توسط شخص ثالثی که فقط حرف‌های یک طرف ماجرا را شنیده، همیشه ناقص است و گاهی برای درک یک حرف یا عمل آسیب‌زننده (البته در صورتی که واضحاً جرم نباشد) لازم است از کل چیزهایی که بین دو نفر گذشته باخبر بود و چون فقط همان دو نفر از همه چیز بین خودشان خبر دارند، بهتر است در دعوایشان دخالت نکرد.

بنابراین بهترین راهکار این است که اگر به شخصی قدرتمند و محبوب با ذکر اسمش اتهامی وارد شد، ولی اتهام در حدی نبود که دادگاهی شود، قبل از کنسل کردن شخص قدرتمند و محبوب به او فرصتی داده شود تا از خود دفاع کند. اگر این فرصت فراهم نشود، هرگونه جنبشی که در راستای کمک به قربانیان راه بیفتد، در نهایت به بن‌بست خواهد رسید، چون با هر اتهام دروغ یا اغراق‌شده، مردم پی می‌برند که اتهامات آتی در بستر آن را نباید جدی بگیرند.

درباره‌ی هشتگ #BelieveWomen

یکی از جنبه‌های جنجالی #MeToo هشتگ #BelieveWomen بود که در جریان اتهامات واردشده به برت کاوانا (Brett Kavanaugh)، قاضی دیوان عالی آمریکا محبوبیت پیدا کرد. منظور هشتگ این است که اگر زنی بگوید مردی به او تعرض یا تجاوز کرده، بهتر است بدون درخواست مدرک اتهام او را پذیرفت، چون به احتمال زیاد دارد راستش را می‌گوید.

این هشتگ شاید در نگاه اول جنون‌آمیز به نظر برسد، اما ریشه در دو پیش‌فرض دارد که آن را منطقی‌تر جلوه می‌دهد:

۱.  طبق آمار به‌دست‌آمده از گزارش «False Allegations of Sexual Assualt: An Analysis of Ten Years of Reported Cases»‌ موارد تعارض و تجاوز جنسی گزارش‌شده به پلیس و حراست دانشگاه‌ها بین ۲ تا ۱۰ درصد اتهام دروغ از آب درمی‌آیند. اما وقتی یک اتهام دروغ از آب درمی‌آید، به آن توجه به‌مراتب بیشتری می‌شود و برای همین این تصور اشتباه در ذهن مردم ایجاد می‌شود که آمار اتهام‌های دروغین خیلی بیشتر از آن چیزی است که واقعاً وجود دارد. تازه در این آمار پرونده‌هایی که گناهکار یا بی‌گناه بودن متهم قابل‌اثبات نباشد و همچنین تعداد زیاد تعرضات و تجاوزهای مخفی و گزارش‌نشده لحاظ نشده است.

بدبین بودن مردم نسبت به اتهامات تعرض و تجاوز دلیل اصلی ترس زنان برای گزارش دادن چنین مواردی است، چون حتی اگر این کار را بکنند، یا اتهام‌شان نادیده گرفته می‌شود یا توسط اطرافیان‌شان تحقیر می‌شوند و مورد سرزنش قرار می‌گیرند و ممکن است بدون حمایت دیگران متهم نیز در صدد انتقام برآید و به آن‌ها آسیب بزند.

در سال ۲۰۰۵ وزارت کشور بریتانیا گزارشی منتشر کرد که مثل گزارش بالا نشان می‌دهد اتهام دروغ تجاوز و تعرض رواج چندانی ندارد.  طبق این گزارش، از ۲۲۸۴ پرونده‌ی تجاوز گزارش‌شده ۲۱۶تایشان دروغین از آب درآمدند و از میان این ۲۱۶ مورد فقط ۶تایشان به دستگیر شدن متهم منجر شد.

بنابراین منظور از هشتگ #BelieveWomen نه بی‌توجهی به مدرک و پرسش، بلکه پذیرفتن این حقیقت است که تعداد اتهامات دروغین بسیار کمتر از اتهامات راستین است.

۲. پیش‌فرض دوم این است که ثابت کردن تعرض جنسی و تجاوز جنسی (در صورتی‌که مدتی از وقوع آن گذشته باشد) ذاتاً کاری دشوار است، چون برخلاف جرم‌های دیگری مثل قتل و دزدی جور کردن مدرک محکمه‌پسند برای آن کار راحتی نیست.

به‌عنوان مثال، در دنیا تعداد زیادی استاد دانشگاه و رییس و مدیر عامل وجود دارند که از موقعیت خود برای مطرح کردن درخواست‌های ناشایست از زیردستان مونث‌شان (شاگرد، منشی، کارمند و…) استفاده می‌کنند و اگر درخواست‌شان رد شود، با حقه‌های کثیف،‌ ولی نه لزوماً غیرقانونی مثل بی‌محلی، برخورد سرد، حذف کردن او از برنامه‌های تدارک‌دیده‌شده، بدگویی کردن از او پیش بقیه و… جوی ناخوشایند برای آن زن یا دختر ایجاد می‌کنند، طوری که طرف پس از مدتی ترجیح دهد موقعیت خوب خود را ترک کند تا بیشتر از این فشار روانی‌ای که محیط به او تحمیل می‌کند تحمل نکند.

به‌عنوان مثالی دقیق‌تر، یادم می‌آید چند سال پیش توییتی خواندم که در آن خانمی گفته بود به هنگام تحصیل در مقطع دکترا یکی از هم‌کلاسی‌هایش با چندتا از دوست‌هایش جلوی راه او را سد می‌کند، چندتا فحش آبدار به او می‌دهد و او را تهدید به سیلی زدن و خفت کردن در خیابان می‌کند. پس از شنیدن این صحبت‌ها آن خانم زار زار گریه کرد و برای مدتی از رفتن به دانشگاه بیزار شد.

این خاطره و حس آن برای من قابل‌درک بود، چون من هم شاهد چنین رفتارهایی بوده‌ام و می‌دانم که قرار گرفتن در این محیط‌های سمی و درام‌های برخاسته از زن‌ستیزی تا چه می‌تواند اعصاب‌خردکن باشد و آدم را از بودن در آن محیط زده کند (تازه من دارم در مقام شاهد حرف می‌زنم. برای کسی که خودش مستقیماً درگیر است، فشار عصبی چند برابر بدتر است).

مشکل اینجاست که چنین اعمالی، در عین این‌که آسیب‌زننده‌اند، ولی یا قابل‌اثبات نیستند، یا اثبات کردنشان مکافات دارد و خیلی‌ها مجبور می‌شوند یا بی‌محلی کنند و توی خودشان بریزند یا با طرف درگیر شوند و خودشان را در سطح او پایین بیاورند.

حسی که دخترها و زن‌ها در چنین شرایطی تجربه می‌کنند شاید به‌اندازه‌ی یک تعرض جنسی واقعی ناخوشایند باشد و با هیچ معیاری نمی‌توان آن را اتفاقی عادی یا اجتناب‌ناپذیر طلقی کرد. ولی با این حال، در چنین موقعیت‌هایی چه کاری از دستشان برمی‌آید؟ هر کاری انجام دهند، فقط موجب اعصاب‌خردی بیشتر و فرو رفتن بیشتر در باتلاق است.

برای همین هشتگ #BelieveWomen سعی دارد جوی را ایجاد کند که در آن، مردانی که می‌دانند چطور بدون گذشتن از خط قرمزها و مدرک به جا گذاشتن، زن‌های اطراف‌شان را بچزانند، نتوانند به‌راحتی گذشته این کار را انجام دهند، چون عاملی که این افراد رویش حساب باز می‌کنند، همین باور نکردن اتهام زن و درخواست مدرک و اثبات جرم و فرهنگ سرزنش قربانی (Victim Blaming) است.

انتقادات واردشده به پیش‌فرض‌های نهفته در #BelieveWomen

بسیار خب، حالا که به پیش‌فرض‌ها پرداختیم‌ و منطق درون‌شان را درک کردیم، لازم است بررسی‌شان کنیم و ببینیم چطور ممکن است به بی‌راهه کشیده شوند.

پیش‌فرض اول این است که تعداد اتهام‌های دروغین بسیار کم است، بنابراین اگر زنی اتهام زد، باید حرفش را باور کنیم.

در جواب این پیش‌فرض لازم است دو نکته مطرح شود:

۱. دلیل پایین بودن آمار اتهام‌های دروغین تابو بودن اتهام دروغ زدن است. جو #MeToo و هشتگ #BelieveWomen باعث می‌شود از تابو بودن اتهام دروغ کاسته شود و زنان با ترس کمتری بتوانند اتهام دروغ بزنند. در واقع پس از راه افتادن #MeToo ترس از اتهام دروغ آنقدر شدت گرفت که بسیاری از مردان قدرتمند (وکیل، سیاستمدار، تاجر و…)‌ تصمیم گرفتند به دفاع مایک پنس (Mike Pence Defense) روی بیاورند.

پنس، معاون ترامپ که یک مسیحی معتقد است، از روی احترام به همسرش و برای جلوگیری از اتهامات دروغ حاضر نیست با زنی غیر از زن خودش تنها ملاقات کند. موقعی که اخبار مربوط به این سیاست کاری او پخش شد، واکنش‌ها از انتقاد تا تمسخر متغیر بود، اما #MeToo باعث شد که خیلی‌ها حکمت پشت این تصمیم را بهتر درک کنند و خودشان هم به استفاده از آن روی بیاورند.

طبق گزارش نیویورک پست و ونیتی‌فیر و پست‌میلنیال #MeToo به‌جای این‌که به کاهش آزار جنسی در محیط‌های حرفه‌ای کمک کند، صرفاً باعث شده که مردان از همکاران و زیردستان مونث‌شان دوری کنند. چکیده‌ای از گزارش‌های سه منبع بالا به شرح زیر است:

  • یکی از مدیر عاملان نیویورکی فعال در عرصه‌ی فناوری گفته که در خانه‌اش دوربین کار گذاشته تا تعاملش با زنانی که به خانه می‌آورد جایی ضبط شود. به گفته‌ی او #MeToo باعث شده بعضی زنان جرئت بیشتری پیدا کنند تا برای پول، شهرت یا از روی کینه‌توزی به مردان قدرتمند تهمت ناروا بزنند. «حالا هرکس که دلش بخواهد می‌تواند با هویت نامشخص به شما اتهام بزند، مثل مورد عزیز انصاری، و در نظر رسانه‌ها هم دادگاه آراء عمومی با معیارهای دادگاه قضایی سنجیده نمی‌شود […] من فکر می‌کنم همه‌ی مردان در نیویورک… بسیار محتاط‌تر شده‌اند، و این لزوماً چیز بدی نیست.»
  • هرمن وایزبرگ (Herman Weisberg)، کارآگاه خصوصی، در تایید حرف‌های او گفته که به فاصله‌ی یک سال پس از شروع جریان #MeToo پرونده‌های اخاذی‌ و باج‌گیری دریافتی‌اش بیشتر شده است. «فکر می‌کنم بعضی اشخاص حقه‌باز از جریان #MeToo سوءاستفاده کرده‌‌اند تا کار خودشان را راحت‌تر کنند… این جریان به اتهام‌های بی‌پایه‌واساس و دروغ‌شان جدیت بیشتری می‌بخشد.»‌
  • یک وکیل نیویورکی سنت قدیمی‌اش مبنی بر نوشیدنی خوردن برای کریسمس با کارآموز مونث‌اش را ترک و آن را با گزینه‌ی امن‌تر خوردن ناهار جایگزین کرده است. یک تاجر نیویورکی تصمیم گرفته در ملاقاتش با زنان وکیلش را نیز همراه بیاورد تا همه‌ی تعاملات تحت نظارت باشد.
  • طبق نتایج گزارش منتشرشده در Harvard Business Review، تمایل مدیران مرد و حتی زن به استخدام کردن برخی زنان، خصوصاً زنانی که ظاهر زیبا داشته باشند، کمتر شده است. هرچند طبق ارقام به‌دست‌آمده از این گزارش #MeToo در اهدافش مبنی بر شجاعت بخشیدن به زنان برای علنی کردن آزار جنسی موفق بوده است، ولی تاوان این موفقیت احتمال بیشتر حذف شدن آنان از حلقه‌های اجتماعی مردان است.
  • با این‌که #MeToo بسیاری از مردان را محتاط‌تر کرده،‌ اما در بعضی خرده‌جوامع مثل وال‌استریت باعث شده مردان پا را از محتاط بودن فراتر گذاشته و زنان را کلاً از حلقه‌ی اجتماعی خود کنار بگذارند. از سهامداری نقل است که او حاضر نیست با کارمندان زن در اتاقی که پنجره نداشته باشد ملاقات کند و در آسانسور تا حد امکان فاصله‌اش را با آن‌ها حفظ می‌کند. مردی دیگر یک قانون خودساخته برای خودش تعیین کرده است: او حاضر نیست با زنان زیر ۳۵ سال قرار کاری بگذارد (البته این قانون کمی عجیب است؛ مگر در ۳۵ سالگی چه اتفاقی می‌افتد؟). تعدادی از مردان دیگر نیز گفته‌اند که از نشستن کنار همکاران زن‌شان در پروازها پرهیز می‌کنند و در سفرهای کاری‌شان با همکاران خانم در طبقه‌ای متفاوت اتاق هتل کرایه می‌کنند.
  • این حساسیت‌ها باعث شده زنان فرصت‌های شغلی و ترفیع گرفتن را از دست بدهند، چون برای دستیابی به چنین امتیازاتی مافوق باید از کار و استعدادهای شما آگاه باشد و حاضر باشد از شما پیش مافوق خودش دفاع کند. معمولاً این درجه از شناخت در ملاقات‌های دونفره به وجود می‌آید.

طبق این گزارش‌ها #MeToo باعث شده بعضی زنان سودجو از جو ایجادآمده برای اخاذی مردان قدرتمند سوءاستفاده کنند، بنابراین استدلال «تعداد اتهام‌های دروغ بسیار پایین است» در این جو فعلی دیگر جواب نمی‌دهد، چون در جو فعلی اتهام دروغ زدن بدون نگرانی از عواقب  سنگین راحت‌تر شده است.

۲. شاید آمار اتهام دروغ پایین باشد، ولی با این حال اتهام دروغ یکی از بدترین اتفاقاتی است که می‌تواند برای یک آدم بیفتد و نباید آن را اتفاقی کم‌اهمیت جلوه داد. این دفاعیه این تصور را در ذهن آدم ایجاد می‌کند که طرفداران #MeToo اشخاصی را که اتهام دروغ زندگی‌شان را خراب می‌کند به چشم گوشت قربانی ضروری برای پیشرفت جنبش می‌بینند و این تصویر خوبی از #MeToo ارائه نمی‌دهد.

در ضمن درست است که تعداد اتهام‌های دروغ کم است، اما مردانی که مرتکب آزار و تعارض جنسی می‌شوند هم کسر کوچکی از جامعه‌ی مردان را تشکیل می‌دهند. من از لحاظ آماری نمی‌توانم ثابت کنم که از هر ۱۰۰ مرد چندتایشان پتانسیل آزار جنسی را دارند (اصلاً نمی‌دانم آیا چنین چیزی قابل آمارگیری است یا نه، چون آدم نمی‌داند در ذهن افراد چه می‌گذرد و چند مرد تا مرز انجام یک آزار جنسی ناجور پیش رفتند، اما پا پس کشیدند)، اما اگر شما یک خانم هستید، خودتان بررسی کنید و ببینید از هر ۱۰ راننده تاکسی، کارفرما، همکار، همکلاسی و… مذکر که باهاشان تعامل داشتید، چندتایشان به شما آزار جنسی رسانده‌اند. خودتان خواهید دید که این رقم چقدر کم است.

بنابراین اگر آمار اتهام دروغ کم است، تعداد مردانی که به زنان آزار جنسی می‌رسانند نیز کم است (به‌نسبت کل جمعیت مردان). ولی همان‌طور که این تعداد آزار کم را باید جدی گرفت، اتهام‌های دروغ را نیز باید جدی گرفت و نباید به بهانه‌ی حفظ منافع یک جنسیت، شرایط را برای جنسیت دیگر دشوارتر کرد، چون همان‌طور که اشاره کردم، این مسئله لزوماً جنسیتی نیست،‌ بلکه در نهایت به شخصیت هر انسان بستگی دارد. ماجرای طلاق هرد و دپ و دروغ‌هایی که رد و بدل شد، به خاطر مرد یا زن بودن این دو اتفاق نیفتاد. به خاطر شخصیت خودشان و دینامیک رابطه‌یشان بود.

حالا اجازه دهید به پیش‌فرض دوم بپردازم: این‌که ثابت کردن خلاف‌های جنسی دشوار است، بنابراین بهتر است حرف زن را باور کرد.

این استدلال قابل‌تامل است و یکی از دلایلی که خلاف‌های جنسی در طول تاریخ عمومی‌سازی نشدند نیز همین است: با توجه به معیارهای دادگاهی اثبات بی‌چون و چرای یک خلاف جنسی بسیار سخت است.

مثلاً در مورد هارولد بلوم و نائومی ولف که بالاتر اشاره کردم، ولف می‌گوید که او روزی پیش بلوم رفته تا اشعارش را برای او بخواند، ولی بلوم بدون توجه به اشعارش دستش را روی ران پای او گذاشته است. بلوم در رد این اتهام گفت که حتی با ولف در یک اتاق تنها نبوده و یک روز که ولف به در خانه‌اش آمده، پسر کوچکش او را فرستاده رد کارش.

الان سوال اینجاست که حرف کدام‌شان را باید باور کنیم؟‌

طبق پیش‌فرض‌های جنبش #MeToo باید حرف ولف را باور کنیم، چون او به خودش جرئت داده تا به یکی از کله‌گنده‌ترین شخصیت‌های ادبی آمریکا تهمت بزند و با این کار ریسک زیادی متقبل شده. همچنین ولف به هیچ طریق نمی‌تواند ثابت کند بلوم واقعاً دستش را روی ران پای او گذاشته، چون شاهدی در محل حاضر نبوده است.

طبق پیش‌فرض‌های مخالفان #MeToo نباید حرف ولف را باور کنیم، چون شاید او به‌خاطر  برای کسب شهرت یا کینه به دل داشتن از بلوم (که ممکن است دلیلش شخصی باشد) اتهام را به او زده است. وقتی بلوم می‌گوید تا به حال با ولف در یک اتاق تنها نبوده، حرف او هم به اندازه‌ی تهمت ولف سندیت دارد.

اگر شما بودید حرف کدام‌شان را باور می‌کردید؟

در زبان انگلیسی برای توصیف چنین موقعیت‌هایی اصطلاح “he said, she said” به کار می‌رود. یعنی موقعیتی که در آن یک زن به یک مرد تهمت می‌زند، مرد اتهام را رد می‌کند و هیچ مدرکی برای اثبات یا رد ادعاهای هیچ‌کدام‌شان موجود نیست.

اگر موقعیت he said, she said در محیط کار پیش بیاید و شغل و آبروی یک شخص در خطر باشد، مسئولین مربوطه می‌توانند با تکنیک‌های رایج حل پرونده (مثل ایجاد خط زمانی از حوادث، پرس‌وجو از دوستان و نزدیکان متهم و اشخاص دخیل دیگر، بررسی حقایق مطرح‌شده و پیدا کردن تناقض در آن‌ها، بررسی تکست‌های رد و بدل‌شده و…)‌ ته‌توی ماجرا را دربیاورند. ولی وقتی پای اتهام به شخصی قدرتمند و مشهور در میان باشد و اتهام واردشده هم چندین سال پس از وقوع جرم مطرح شود، مجالی برای بررسی دقیق وجود ندارد، خصوصاً با توجه به این‌که متهم هم خودش حاضر به همکاری نخواهد شد. برای همین اتهام‌هایی مثل اتهام ولف به بلوم روی هوا خواهد ماند و هرکس بنا بر پیش‌فرض‌های خود حرف یکی از طرفین را باور خواهد کرد و حقیقت نهایی هیچ‌گاه معلوم نخواهد شد.

تنها استثنایی که در این شرایط می‌توان در نظر گرفت،‌ مواردی است که در آن شخص خاطی در یک بازه‌ی زمانی بلند زنان زیادی را به طور زنجیره‌ای و سیستماتیک مورد آزار قرار داده است (مثل مورد وانیستین و لری نصار (Larry Nassar)، مربی ژیمناستیک). در این شرایط وقتی همه‌ی این زنان یک‌صدا شخص خاطی را رسوا کنند، دیگر جا برای مخفی‌کاری باقی نمی‌ماند. از این لحاظ جنبش #MeToo تاثیری مثبت داشت. در عصر شبکه‌های اجتماعی و پس از وقوع #MeToo انتظار می‌رود دیگر مردانی مثل واینستین و نصار نتوانند به راحتی گذشته به خرابکاری‌شان ادامه دهند.

اما در مواردی که اتهام فقط از طرف یک زن به یک مرد قدرتمند وارد شود و اتهام جمعی نباشد و آن مرد هم اتهام را به طور قطعی رد کند، همچنان با موقعیت «he said, she said» طرف هستیم و هرکس که به آن شخص اهمیت می‌دهد، باید تصمیم بگیرد اتهامات واردشده را باور کند یا خیر.

آیا جریان #MeToo یک بازی رسانه‌ای بود که به‌زودی فراموش می‌شود یا می‌توان آن را کورسوی امیدی برای قربانیان در نظر گرفت؟

یکی از انتقاداتی که از همان اول جریان #MeToo به آن وارد شد این بود که این جریان یک جوگیری گذرا و یک حربه‌ی رسانه‌ای و فمینیستی برای آسیب زدن به مردان است (اصطلاح War on Men را گوگل کنید) و در نهایت هیچ تاثیری در کاهش آزار جنسی و تجاوز نخواهد داشت و بعد از مدتی انگار نه انگار که اتفاق افتاده است.

پس از یک سری کیس #MeToo که توزرد از آب درآمدند (مورد دپ و هرد آخرین‌شان بود)،‌ از قدرت جریان کاسته شد، ولی این لزوماً چیز بدی نیست.

هیچ جریانی قرار نیست تا ابد ادامه پیدا کند. طی جریان #MeToo بسیاری از زنان درباره‌ی تجربیات خود در زمینه‌ی آزار جنسی صحبت کردند، تجربیاتی که سابقه‌ی بعضی‌شان به چند دهه پیش برمی‌گشت. به قولی در این بازه‌ی زمانی کوتاه ولی پرالتهاب هرچه طی سالیان دراز در دلشان جمع شده بود گفتند و حالا گفته‌ها در اینترنت و شبکه‌های اجتماعی ذخیره شده است و به ما بستگی دارد با اطلاعات جدیدی که کسب کرده‌ایم چه کنیم. به‌عبارت دیگر اگر می‌بینید تب جنبش خوابیده، لزوماً به این معنا نیست که شکست خورده است. یک جنبش ذهنیت‌ها را عوض می‌کند، سهم خود را در تغییر پارادایم (Paradigm Shift) حاکم ایفا می‌کند، به بخشی از حافظه‌ی جمعی یک ملت یا مردم دنیا تبدیل می‌شود و بعد جای خود را به جنبش مهم‌تر و ضروری‌تر می‌دهد.

با این حال،‌ به نظرم پشت جریان #MeToo یک سری نکته‌ی سوال‌برانگیز وجود دارد که نباید نادیده‌یشان گرفت.

مهم‌ترین‌شان این است که سوءاستفاده‌گر بودن هاروی واینستین «رازی» بود که همه در هالیوود از آن خبر داشتند. در سال ۲۰۰۵ کورتنی لاو (Courtney Love) در پاسخ به این پرسش که برای دختران جوان چه توصیه‌ای دارد گفت: «اگه هاروی واینستین به مهمونی خصوصی دعوت‌تون کرد نرید.» در سال ۲۰۱۳ سث مک‌فارلان در هشتاد و پنجمین مراسم اسکار پس از اعلام نامزدان بهترین بازیگر زن به شوخی گفت: «خیله‌خب خانم‌ها، دیگه لازم نیست وانمود کنید که از هاروی واینستین خوشتون میاد.»

قضیه‌ی واینستین چیزی بود که هالیوودی‌ها از آن خبر داشتند، ولی بنا بر دلایلی نه‌تنها از او انتقاد نمی‌کردند، بلکه بارها در صحبت‌هایشان از او تشکر می‌کردند و او را با القابی مثل «مجازات‌گر» (The Punisher) خطاب می‌کردند. عده‌ی دیگر هم از قضیه خبر داشتند، ولی ترجیح دادند سکوت اختیار کنند. کوین اسمیت و کوئنتین تارانتینو هردو با پشیمانی (حالا واقعی یا ساختگی) اعتراف کردند که از کارهای واینستین خبر داشتند، ولی تصمیم کردند به همکاری با او ادامه دهند. جورج کلونی هم در مصاحبه‌ای گفته بود یک سری شایعه درباره‌ی او شنیده، ولی در این صنعت درباره‌ی افراد مختلف شایعات زیاد شنیده می‌شود.

از عرش به فرش سقوط کردن واینستین به خاطر برملا شدن ناگهانی جنایت‌هایش نبود؛ به خاطر قطع شدن ناگهانی حمایت از او بود؛ حمایتی که احتمالاً بخش مهمی از آن از طرف کلینتون‌ها صورت می‌گرفت و با شکست هیلاری کلینتون در انتخابات ۲۰۱۶ این حمایت قطع شد. همچنین احتمال دیگر این است که به خاطر سابقه‌ی ناخوشایند ترامپ در مسائل جنسی و ارتباطش با زن‌ها، دموکرات‌ها و لیبرال‌ها فرصت را غنیمت شمردند و تصمیم گرفتند کله‌گنده‌ای مثل واینستین را قربانی کنند تا از جو ایجادآمده برای فشار وارد کردن به کله‌گنده‌های دیگر (مثل ترامپ) استفاده کنند. برخلاف جنبش‌های مردمی که شروعی متواضعانه دارند و به‌تدریج بزرگ می‌شوند، #MeToo از همان اول با انتشار یک مقاله در نیویورک تایمز مثل بمب صدا کرد و یکهو همه‌جا را فرا گرفت.

البته این گفته‌ها صرفاً حدسیات من هستند و راهی برای اثبات کردنشان ندارم، ولی با این حال باور نمی‌کنم که سلبریتی‌های هالیوودی از کارهای او بی‌خبر بوده باشند یا افرادی همچون واینستین یا حتی بدتر از واینستین همچنان تحت حمایت کله‌گنده‌گانی دیگر در هالیوود مشغول به کار نباشند. به‌هرحال مسئله‌ی سوءاستفاده از بازیگران کودک یکی از جنجالی‌ترین مسائل مربوط هالیوود است و در جریان #MeToo اشاره‌ای به آن نشد. به طور کلی حس من این بود که خیلی از سلبریتی‌هایی که در این جریان از آن‌ها اسم برده شد (مثل لویی سی‌.کی) صرفاً گوشت قربانی بودند و همچنان نام خطرناک‌ترین خاطیان فاش نشده و احتمالاً هم نخواهد شد و اگر هم شود، احتمالاً چند نفر دیگر جایشان را خواهند گرفت، چون وقتی یک سیستم از پایه فاسد است،‌ از بین بردن فردیت‌های خاطی مشکل را حل نمی‌کند.

در هر صورت، هر سیاستی پشت به راه افتادن #MeToo بوده باشد، مهم نیست. این جنبش به پدیده‌ای بزرگ‌تر و شخصی‌تر از آن تبدیل شد که صرفاً یک حربه‌ی سیاسی به حساب آید و تاثیر آن در بی‌آبرو شدن افراد سوءاستفاده‌گر و فشار وارد شدن به آن‌ها (خصوصاً در کره‌ی جنوبی و هند) انکارناپذیر است. بنابراین به نظرم این جنبش را با تمام نقاط کورش، می‌توان کورسوی امیدی برای قربانیان در نظر گرفت.

آیا مردسالاری در پنهان ماندن خشونت خانگی علیه مردان نقش دارد؟

موضوع دیگری که در بستر دعوای هرد و دپ مطرح شد پرداختن به نقش نظام مردسالاری/پدرسالاری یا Patriarchy در مخفی نگه داشته شدن خشونت خانگی علیه مردان است.

اصولاً مردان زیادی هستند که از زن زندگی‌شان کتک می‌خورند، ولی کسی از این موضوع خبر ندارد، چون:

۱. پیش‌فرض مردم این است که مرد زورش بیشتر است و زن نباید توانایی آسیب رساندن به او را داشته باشد. برای همین مردی که از زن زندگی‌اش کتک بخورد، حقیر و ذلیل است.

۲. پتریارکی مردها را تشویق می‌کند برای حفظ ظاهر «قوی» بودن،‌ دردها و مشکلات‌شان را درون خودشان بریزند و درباره‌ی آن‌ها با کسی حرف نزنند، برای همین مردی که از زن زندگی‌اش کتک بخورد، به خاطر خجالت‌آور بودنش درباره‌ی آن با کسی حرف نخواهد زد.

به‌شخصه نمی‌دانم آیا می‌شود این موضوع خاص را به پتریارکی ربط داد یا نه، چون دپ به طور کلی آدم تودار و حساسی به نظر می‌رسد و مسلماً هرد هم روی این موضوع حساب کرده که به خودش اجازه داده این بلاها را سرش بیاورد. باز هم تاکید می‌کنم دلیل وقوع این اتفاق ویژگی‌های شخصیتی هرد و دپ بود، نه لزوماً نقش آن‌ها به‌عنوان مرد و زن.

ولی با این حال اشاره به این نکته ضروری‌ست که مردها هم می‌توانند قربانی خشونت خانگی و آزار جنسی باشند و تغییر دید جامعه نسبت به این موضوع ضروری‌ست. بیاناتی مثل «مرد که از زنش کتک نمی‌خوره» یا «پسرا شیرن، مثل شمشیرن/دخترا موشن، مثل خرگوشن» و بیانات مشابه دیدی گمراه‌کننده را در جامعه را راه می‌اندازند. حتی در جریان گفتگوهای دپ و هرد هم هرد به این موضوع اشاره می‌کند که به خاطر مرد بودن و قوی بودن دپ کسی باور نمی‌کند از هرد کتک خورده باشد. همان‌طور که بالاتر اشاره شد:

  • بازیگر ۳۳ ساله بابت فرار کردن دپ پس از یک دعوای شبانه او را مسخره می‌کند و می‌گوید: «خیلی سوسولی. یکم جنم داشته باش.»
  • در نوار دومی که اختصاصی در اختیار دیلی‌میل قرار داده شده، هرد دپ را به خاطر این‌که قربانی خشونت خانگی بوده مسخره می‌کند.
  • از هرد نقل است: «برو به کل دنیا بگو جانی. برو بگو… بگو من، جانی دپ، یه مرد گنده، قربانی خشونت خانگی هستم… ببین چند نفر حرفتو باور می‌کنن.»
  • در ادامه او می‌گوید: «تو بزرگ‌تر و قوی‌تر از منی… من یه زن ۵۲ کیلویی بودم… جانی، تو می‌خوای بری وسط دادگاه و بگی: «اون شروع کرد»؟ واقعاً؟
  • «من هیچ‌وقت نتونستم به زور تو غلبه کنم… هم قاضی و هم هیئت منصفه براشون واضحه که بین من و تو یه فرق بزرگ وجود داره.»‌

برخلاف تصورات موجود #MeToo جنبشی ذاتاً مردستیزانه نبود و در بستر آن آزار جنسی به مردان نیز مطرح شد. یکی از کیس‌های مطرح جنبش تعرض یک تهیه‌کننده‌ی هالیوودی به تری کروز (Terry Crews)، بازیگر هیکلی فیلم‌های اکشن بود.مورد دیگر اتهام سوءاستفاده‌ی جنسی آزیا آرجنتو (Asia Argento) از جیمی بنت (Jimmy Bennett)، بازیگر و راک‌استار ۱۷ ساله بود. این مورد سر و صدای زیادی کرد، چون آرجنتو یکی از نخستین اتهام‌زن‌ها به واینستین و از رهبران #MeToo بود.

بنابراین اتفاقی که برای دپ افتاده، با ماهیت #MeToo در تضاد نیست. در نهایت مخالفت  #MeToo با سوءاستفاده‌ی جنسی و خشونت فیزیکی است و جنسیت قربانی ملاک نبوده است. دلیل این‌که بیشتر قربانیان زن بوده‌اند این است که:

۱. در واقعیت هم بیشتر قربانیان خشونت خانگی و تعارض و تجاوز جنسی زن‌ها هستند. در این مورد خاص توطئه‌ای در کار نیست.

۲. از زن‌ها انتظار نمی‌رود «قوی» باشند و همه‌چیز را بریزند توی خودشان، یا حداقل فشاری برای این کار روی آن‌ها نیست. برای همین راحت‌تر می‌توانند از تجربیات‌شان در این زمینه حرف بزنند.

با این حال، تاکید روی این موضوع که مردها هم می‌توانند قربانی آزار جنسی یا خشونت خانگی باشند اهمیت زیادی دارد و باید پیش‌فرض جامعه نسبت به این موضوع عوض شود، چون به دلیل قدرت فیزیکی بیشتر مردان نسبت به زنان، اگر مردی کتک بخورد، شاید از لحاظ روانی و از ترس آسیب زدن به کسی که دارد او را می‌زند (خصوصاً اگر آن شخص زن باشد)، صلاح نبیند واکنشی نشان دهد و این موضوع آسیب وارشده به او را بیشتر بکند. تری کروز هم گفته بود که وسوسه شد تا کسی را که او را به شکلی ناشایست لمس کرده بود گوشمالی بدهد، ولی نگران بود طرف از او شکایت کند و او سر از زندان دربیاورد. او در توییترش نوشت: «[اگه می‌زدمش] فرداش میومدن تیتر می‌زدن که مرد سیاهپوست ۱۱۰ کیلویی سوگل هالیوودی را درب‌وداغان کرد.»

نتیجه‌گیری

در این مقاله سعی شد ماجرای جانی دپ و امبر هرد از جنبه‌های مختلف بررسی شود و تصویر منصفانه‌ای از آن ارائه شود. همچنین سعی شد ارتباط این ماجرا با جنبش #MeToo شرح داده شود، چون نظرات عمومی نسبت به آن تا حد زیادی با پیش‌فرض‌های نهفته در جنبش گره خورده بود. حالا با تمام این تفاسیر، جا دارد به سوالی که در عنوان مقاله مطرح شد بپردازیم: آیا  #MeToo جنبشی مردستیزانه بود؟

جواب خلاصه و مفید من به این سوال این است: «جنبش #MeToo به خاطر عدم داشتن هسته‌ی مرکزی قوی ضرورتاً مردستیزانه نبود، اما بستر مناسبی برای جولان دادن مردستیزان فراهم کرد.» اجازه دهید بیشتر توضیح دهم:

۱. جنبش #MeToo رهبری مشخص نداشت. در واقع یکی از انتقادات واردشده به جنبش بی‌هدفی و آشوب‌ناک بودن آن بود، در حدی که همان‌طور که بالاتر اشاره شد، آرجنتو که خودش یکی از رهبران اولیه‌ی جنبش بود و به واینستین اتهام زد، چند هفته بعد به سوءاستفاده از یک پسر ۱۷ ساله متهم شد. ولی به نظر من این بی‌هدف بودن یکی از نقاط قوت جنبش بود، چون هیچ جناح یا نهاد قدرتی نتوانست آن را به نفع خود مصادره کند. #MeToo بستری فراهم کرد تا زنان و مردان سرتاسر دنیا از تجربیات‌شان در زمینه‌ی آزار جنسی صحبت کنند. این تجربیات به‌شدت شخصی بودند و توسط هیچ رهبری قابل سازمان‌دهی نبودند. شاید رانت رسانه‌ای و خصومت‌های شخصی کله‌گنده‌ها در شروع جنبش تاثیرگذار بودند، اما جنبش به پدیده‌ای بسیار بزرگ‌تر تبدیل شد و دلیل برقراری ارتباط مردم با آن،‌ گسترده بودن مشکل آزار جنسی است.

۲. همان‌طور که از مثال تری کروز مشخص است، آزار جنسی از جانب قدرتمندان مشکلی است که مردان نیز از آن در امان نیستند. برای همین #MeToo بیشتر از این‌که جنبشی مردستیزانه باشد، جنبشی «قدرتمند سوءاستفاده‌گر»ستیزانه بود. تقصیر #MeToo و فمینیسم نیست که بیشتر این قدرتمندان سوءاستفاده‌گر مرد هستند.

۳. یکی از جنبه‌های منفی #MeToo که اتهامات مردستیزانه بودن آن را تقویت می‌کند، این بود که بسیاری از فعالان عرصه با لحنی حق‌به‌جانب از مردانی که مورد اتهام واقع شده بودند درخواست کردند از خود دفاع نکنند، چون #MeToo متعلق به کسانی است که پس از مدت‌ها فرصتی پیدا کرده‌اند تا صدایشان شنیده شود و متهمان با دفاعیه‌یشان در این جریان اختلال ایجاد می‌کنند.

کسی که مورد اتهام سنگین واقع شده و به خاطر این اتهام زندگی‌اش خراب می‌شود، در هر شرایطی حق دارد از خودش دفاع کند و اتفاقات را از زوایه‌ی دید خودش تعریف کند. سلب کردن حق دفاع از دیگران صرفاً برای تقویت کردن #MeToo به هیچ‌وجه قابل‌دفاع نیست.

آثار جو شدید علیه دفاع مردان متهم از خودشان را می‌توانید در گفتگوی ست مایر و جیمز فرانکو مشاهده کنید. در این گفتگو فرانکو می‌گوید:

فکر می‌کنم چیزی که از این جنبش یاد گرفتم این بود که بعضی‌ها ماجراهایی را پشت سر گذاشته‌اند که تعریف کردنشان ضروری‌ست. لازم است به صدای بعضی‌ها گوش داده شود. من هم تفسیر خودم را از اتفاقات (اتهاماتی که به او وارد شده) دارم، ولی در نهایت قربانیان آنقدر مورد کم‌لطفی قرار گرفته‌اند که من حاضرم از گفتن چیزهایی که در دفاع از خودم می‌توانم بگویم پرهیز کنم، چون تا این حد به این جنبش باور دارم. من صلاح نمی‌بینم اتهامات را مستقیماً رد کنم و اگر قرار باشد به این خاطر اعتبارم خدشه‌دار شود، پس بگذار خدشه‌دار شود، چون تا این حد به جنبش باور دارم.

فرانکو علناً دارد می‌گوید «من اتهامات وارشده به خودم را قبول ندارم، ولی از ترس به سیخ کشیده شدن ترجیح می‌دهم سکوت اختیار کنم تا به امید خدا آب‌ها از آسیاب بیفتد.»

جوی که در آن متهم از ترس خراب شدن زندگی‌اش جرئت نکند از خود دفاع کند، با وجود این‌که مشخصاً دفاعیه‌ای برای ارائه دارد، جوی درخور یک دادگاه استالینی است و #MeToo در ترویج این جو نقش محوری داشت. این یکی از جنبه‌ّهای منفی آن است.

۴. یکی دیگر از جنبه‌های #MeToo و به طور کلی فمینیسم معاصر که لزوماً مردستیزانه نیست، ولی کار را برای مردها سخت‌تر می‌کند، نادیده گرفتن واقعیت‌های مقوله‌ی جذب کردن جنس مخالف و برقراری رابطه‌ی جنسی است. روابط انسانی همیشه شسته‌رفته نیست و گاهی گفتگوها و اعمالی که به ایجاد رابطه‌ی رمانتیک یا جنسی ختم می‌شوند، دربرگیرنده‌ی فراز و نشیب‌هایی هستند که شاید در نگاه عموم «سوءاستفاده‌ی مرد از زن» یا برعکس به نظر برسد، ولی برای آن دو نفر صرفاً بخشی از خاطرات شخصی‌شان است. این وسط ممکن است لحظات ناخوشایند و معذب‌کننده‌ای هم پیش بیاید، ولی این تاوانی است که باید برای داشتن یک جامعه‌ی آزاد پرداخت کرد. با محدود کردن رابطه‌ی زن و مرد و ترتیب دادن ازدواج‌هایی که در آن‌ها زن و شوهر تازه روز عقد همدیگر را می‌بینند می‌توان اصطکاک بین زنان و مردان غریبه و آسیب‌ها و اعصاب‌خردی‌ها را به حداقل رساند. ولی آیا این راه‌حل خوشایند است؟ شما را نمی‌دانم، ولی به‌شخصه محیطی آزاد و خطرناک را به زندانی بی‌خطر ترجیح می‌دهم. ایجاد حساسیت‌های شدیدی که تعامل بین زن و مرد را به بمب خنثی کردن شبیه می‌کند، راهی تضمینی برای گرفتن اشتیاق دو جنس برای تعامل احساسی و جنسی با یکدیگر است و دنیایی که در آن به خاطر این حساسیت‌ها کسی انگیزه نداشته باشد با جنس مخالف تعامل داشته باشد ناراحت‌کننده است.

در راستای این موضوع مطلبی در نشریه‌ی فرانسوی Le Monde منتشر شد که صد زن فرانسوی برجسته آن را امضا کردند و جنبه‌های منفی #MeToo از دید زنان در آن بیان شده است. حرف حساب این زنان نه مردستیز بودن جنبش، بلکه زن‌ستیز بودن آن است.

به‌عنوان حسن ختام مقاله  گزیده‌هایی از آن را نقل‌قول می‌کنم.

– تجاوز جرم است، ولی پیشنهاد رابطه دادن، هرچقدر هم که مصرانه و ناشیانه انجام شود، جرم نیست.
– جنبشی که قرار بود آزادی‌بخش باشد، اکنون غرق در افراط شده است. حالا عده‌ای دارند به ما دیکته می‌کنند درباره‌ی چه چیزهایی حرف بزنیم و درباره‌ی چه چیزهایی سکوت کنیم و زنانی که به این فرمان‌دهی‌ها توجه نکنند خیانت‌کار و خودفروخته خطاب می‌شوند!
– [این جنبش]‌ ادعا می‌کند که هدفش آزادی زنان و محفاظت از آن‌هاست، ولی به زنان نقش قربانی‌های ابدی داده است و آن‌ها را در حد طعمه‌ی بی‌دفاع هیولاهایی مذکر پایین آورده است.
– تب فرستادن «خوک‌ها» به سلاخ‌خانه […] به نفع دشمنان آزادی جنسی تمام می‌شود.
– از مردان درخواست می‌شود گناه‌شان را بی‌چون‌وچرا بپذیرند و به مغزشان فشار آورند تا رفتار نامناسبی را که ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ سال قبل انجام دادند و اکنون باید تقاص آن را پس دهند به یاد بیاورند. این اعترافات عمومی و نفوذ زورکی به حریم شخصی افراد باعث شده جامعه حال‌وهوایی توتالیترین (Totalitarian) پیدا کند.
– این روزها به دانش و آگاهی کافی دست پیدا کرده‌ایم تا بدانیم که خواسته‌های جنسی طبیعتاً حالت تهاجمی (Offensive) و بدوی (Primitive) دارند. اما در عین حال می‌توانیم فرق تلاش ناشیانه برای مخ‌زنی را با کاری که جرم جنسی طلقی شود تشخیص دهیم.
– مهم‌تر از همه، می‌دانیم که انسان‌ها تک‌وجهی نیستند. یک زن می‌تواند در عرض یک روز هم رهبر یک تیم حرفه‌ای باشد، و هم از ابژه‌ی جنسی بودن برای یک مرد لذت ببرد، بدون این‌که به یک «فاحشه» یا شریک جرم پتریارکی تبدیل شود.
– ما، در مقام زن، خود را پیروی فمینیسمی نمی‌دانیم که در کنار محکوم کردن سوءاستفاده از قدرت، به نماد نفرت از مردان و روابط جنسی تبدیل شده است. باور ما این است که آزادی «نه» گفتن به یک پیشنهاد جنسی فقط در کنار آزادی برای ایجاد مزاحمت ممکن است. در نظر ما یک زن باید بداند به جز محدود کردن خودش در نقش قربانی، چه راه‌های دیگری برای پاسخ دادن به مزاحمتی که برایش ایجاد شده در اختیار دارد.
ما فکر می‌کنیم زنانی که بچه‌دار هستند،‌ بهتر است دختر خود را طوری پرورش دهند که بداند می‌تواند بدون تهدید شدن و شماتت شدن زندگی کند.
حوادثی که بدن یک زن را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند، لزوماً به شرافتش خدشه‌ای وارد نمی‌کنند و با وجود سختی‌های موجود، نباید او را در حد قربانی ابدی پایین بیاورند. چون هویت ما به بدن‌مان محدود نمی‌شود. آزادی درونی ما را کسی نمی‌تواند غصب کند. این آزادی که به آن می‌بالیم، با ریسک و مسئولیت همراه است.


انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی سفید

فمینیسمmetooسلبریتیجانی دپحقوق زنان
در حوزه‌ی ترجمه و تحقیق پیرامون ادبیات ژانری فعالیت می‌کنم، ولی به تجربه‌ی تمام آثار فرهنگی و یادگیری تمام رشته‌های علوم انسانی (تاریخ، روان‌شناسی، فلسفه و…) علاقه دارم./سایت من: Azsan.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید