همیشه عاشق نویسندگی و و لغزش قلم روی کاغذ بودم. یه آدم old fashioned واقعی، حداقل تو این زمینه. حالا این که چرا اینجام و چرا دارم به جای نوشتن تایپ میکنم میشه همون داستان توفیق اجباریمون!
ماجرا از اون جایی شروع شد که تصمیم گرفتم دورهٔ سئو پله به پله رو شرکت کنم. فرشته کوچولوی درونم که خیلی ذوق شروع مسیر جدید و دنیای جدید رو داشت.
بالاخره روز موعود فرا رسید و جلسه ی افتتاحیه و شوق شروع همهی قلبم رو پر کردهبود. خانم مجیدی عزیز بااخلاق حرفهای و بیان شیواشون در مورد شروع و سئو صحبت کردند(پز بدم که غریبه نبودم و قبلا دورهی طراحی سایت رو هم شرکت کردهبودم که استاد خودشون بودند?) و با استاد دوره (که خودشون تاکید موکد دارند که استاد نیستند و صرفا فقط آقای...) علی بخشی آشنا شدیم. خوب بود؛ همه چی بیشتر از حد تصورم خوب بود. :)
جلسهی اول: شیرین و دلگرم کننده
چیستی، چرایی و چگونگی! من از رشتهم، روانشناسی، یاد گرفتم که برای شروع هرتحقیقی باید جواب این سوالا رو داد و این سوالا کمکم وارد همهی جنبههای زندگیم شد که قبل از شروع هرکاری از خودم میپرسیدم.
جلسهی اول همون جواب به ذهن همیشه پرسشگر من بود. و من فهمیدم سئو همون چیزیه که من میخوام؛ جواب!
جلسهی دوم: عیدِ فرشته :)
نوشتن مقاله؟ شما جون بخواه. نوشتن دنیای منه حالا در مورد هرچی باشه. پیداکردن کلمه کلیدی؟ سخته و گیجکننده ولی خب مشکلی نیست؛ تکالیف این جلسه از سئو با کمال میل انجام شد.
جلسهی سوم: چَک اول
میگن چوب معلم گله هرکی نخوره خله؛ جلسهی سوم چک اول آقای علیبخشی بود. نوشتن استراتژی سئو، کیورد ریسرچ؛ گیجکنندهست به اندازهی کافی?. حالا خودم بنویسم؟ نَمیشه و نَمیتونم.
با همهی غرها و اهمالکاریها تکلیف رو انجام دادم و گذشت.
جلسهی چهارم: هستم ولی خستم
با دیدن این جلسه اولین چیزی که فهمیدم این بود که تکلیف جلسهی قبل رو کامل انجام ندادم. درد رو از هر طرف بخونی درده. آه ای ابرهای سیاه! یکم عزاداری کردم و دوباره شروع کردم.
این بین جلسه های پرسشوپاسخ خارج از برنامه هم تشکيل شد. و هم پشتیبانهای دوره و هم آقای علیبخشی کلی زحمت کشیدن.
جلسهی پنجم: توفیق اجباری
نوشتن محتوا تو دنیای امروز از بایدهای زندگیه! همونقدر که زبان و مهارت های ارتباطی برای نسلهای قبل مهم و حیاتی بود؛ ارتباط آنلاین برای ما مهمه!
این جلسه درمورد کانتنت و نوشتنش بود. این دقیقا ویژگی یه دورهٔ کامل و جامعه. مرسی از پله به پلهی عزیز.
حالا من اینجام برای انجام تکلیف و این همون توفیق اجباریه. :)