تقریبا یک ماه پیش بود که اولین پستم را در ویرگول منتشر کردم و درمورد ورودم به کارآموزش کدنویسی پروکسیما نوشتم و حالا که نوشته های یک ماه پیشم را میخوانم بی اختیار میخندم. احساس میکنم 6ماه گذشته. چون من نسبت به فرشته ی یک ماه پیش خیلی قوی تر هستم و خیلی از نگرانی های من تبدیل به تجربه شده اند.
حدود 5 سال از پایان دوران دانشجویی من میگذرد و در این سالها همیشه در روزهای آخر فصل تابستان دلتنگ دوران دانشجویی میشدم که در چنین روزهایی با شور و شوق آماده میشدم برای شروع یک مسیر پرچالش به سمت هدفم که فارغ التحصیل شدن در رشته ی مورد علاقه ام بود.
حالا؛ چیزی نمانده تا پاییز 1400 و امسال من در همان نوع مسیری هستم که دلتنگش بودم. مسیری که میتوانست من را از دایره ی امن خودم خارج کند و خیلی آهسته و ملایم، با ترس هایم روبه رو کند.
مسیر کارآموزش سردرگمی ندارد و نیازی نیست که من به دنبال پله ها بگردم، پله ها توسط افراد با تجربه جلوی پای من قرار میگیرند و من فقط باید قدم بردارم و خستگی ناپذیر باشم.
در این مسیر تنها نیستم، هرجا با دوراهی و ابهام مواجه شوم راهنمایی هست که راه درست را نشانم دهد.
کسانی که مثل من، چند سال سردرگمی را تجربه کرده اند میدانند که چه ارزشی دارد مشخص بودن هدف و نقشه راه؛
با تجربه ی یک ماهه ای که در پروکسیما داشتم، اسپرینت دوم کارآموزش را با نگرانی کمتری شروع میکنم و میدانم که باز هم قرار است این نگرانی ها تبدیل به تجربه هایی ارزشمند شوند. فراز و نشیب هایی که در این مدت داشتم راهنمای من برای زندگی در فصل دوم این سیاره میشوند و قرار است بدون "ترس از شکست" به مسیرم ادامه دهم چون در اینجا هیچ شکستی وجود ندارد و هیچکس این سیاره را ترک نمیکند مگر اینکه کوله باری از تجربه و دانش با خود ببرد. پس برای چالش هایی که در انتظارم هستند آماده میشوم و تمام تلاشم را میکنم تا ماه بعد با قدرت و اعتماد به نفس بیشتری به خودم نگاه کنم و نتیجه هرچه که باشد قبول میکنم و به آن افتخار میکنم و مسیرم را ادامه میدهم.
از پروکسیما متشکرم که با صرف وقت و هزینه، بدون هیچ توقعی برای ما فرصت یادگیری و کسب تجربه را فراهم کرده؛ امیدوارم من و همه ی اعضای کارآموزش کدنویسی بتوانیم از این فرصت بی نظیر به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم و با سربلندی و موفقیتمان، به اعتماد پروکسیما پاسخ دهیم.