آه، ای زندگی، چقدر از تو ترسیدهام. آه، ای آدمها، چقدر از شما بدم آمده!
چقدر سقلمه زدهاید، چقدر مزاحم شدهاید، در خیابان آکسفورد چقدر زشت به نظر میرسیدید، در مترو چقدر نکبتبار روبهروی هم مینشستید و به یکدیگر زل میزدید! حالا همچنان که از این کوه بالا میروم، همان که از قلهاش آفریقا را خواهم دید، ذهنم پر است از بستههای پستی با کاغذ بستهبندی و صورتهای شما. شما مرا لکهدار و فاسد کردهاید. بیرون درها که صف میکشیدید تا بلیت بخرید، بوی بدی هم میدادید. همهتان لباسهایی پوشیده بودید به رنگهای مبهم خاکستری و قهوهای و دریغ از یک پر آبی که به کلاهی سنجاق شده باشد.
هیچکدامتان جرأت نداشتید همرنگ جماعت نشوید. برای گذراندن یک روز چقدر زوال روح لازم داشتید، چقدر دروغ، دولا راست شدن، دستمال به دستی، زبانریزی و نوکرمآبی!
چطور مرا به یک جا، یک ساعت، به یک صندلی زنجیر کردید و خودتان روبهرویم نشستید! فضاهای سفیدی را که بین ساعت تا ساعت قرار دارند چطور از من ربودید و به صورت گلولههای کثیفی در آوردید و با پنجههای چرب و چیل آنها را به سبد کاغذ باطله انداختید. ولی با این همه آنها زندگی من بودند. اما من تسلیم شدم.دستم نیشخندها و خمیازهها را پوشاند.
همیشه دلم میخواست شب را کش بدهم و آن را با رویاهای پر و پیمان، پر کنم.
دعا کردم که در حاشیهی دنیا، آنجا که گل و گیاهی نباشد و فقط در گوشه کنار ستونی مرمری دیده شود، تا ابد رعدآسا بغرّم. دسته گلم را در میان موجِ افشان انداختم. گفتم مرا فرو ببر، ببر به دورترین جا.
موج در هم شکسته؛ دسته گل پژمرده است.
حالا بستر زیرم را خالی میکند. ملافهها که سوراخهای زرد نقطهچینشان کرده وا میروند که بیفتم. زن خوب با صورتی مثل اسب سفید در آن طرف بستر به نشانهای وداع حرکتی میکند و برمیگردد که برود. پس کی با من میآید؟ فقط گلها، شوکران آبی و یاس مهتابرنگ.
این گلها را چیدم و سرسری دسته کردم و دادم به... آه، به کی دادم؟
حالا بر لبهی پرتگاهی میرویم. زیر پای ما پرتو پریدن شاهماهیها دیده میشود. صخرهها ناپدید میشوند. موجهای بیشمار، با لبپرهای کوچک، لبپرهای خاکستری زیر پای ما میگسترند. به هیچ چیز دست نمیزنم. هیچ چیز نمیبینم.
شاید فرو برویم و در امواج جا بگیریم. دریا در گوشم رپ رپ میکوبد. آب دریا گلبرگهای سفید را تیره میکند. دمی شناور میشوند و بعد فرو میروند.
امواج گلولهام میکنند و در خود فرو میکشند. همه چیز در آبشاری عظیم فرو میافتد و ناپدیدم میکند.
موجها