فواد شمس
هر چقدر خودروها، موبایل ها، ساعت ها و لباس های مارك داری كه با پول های آن پدران توسط این بچه ها خریداری شده به نمایش گذاشته می شود، منبع و منشاء آن پول ها ناپیداست. راز اصرار به دیده شدن و بازنمایی توسط این بچه پولدارهای تهران نهفته در نادیده شدن پدرانشان است.
بچه پولدارهای تهران در خیابان های تهران با خودروهای میلیاردی مانور ثروت می دهند، اما پدرانشان شاید بی سر و صدا در راهروهای بنگاه های اقتصادی نامعمول تلاش می كنند آسه بروند و آسه بیایند تا گربه شاخ شان نزند. دراین جا گربه افكار عمومی است و افكار عمومی گربه! كه كلا گربه است.
در گذشته 'حاجی بازاری' تیپ غالب ثروتمندان در ایران بوده اند. آنان تظاهر به ساده زیستی داشتند، نمایش فقر می دادند اما تیپ جدید بچه پولدارها نه تنها تظاهر به ساده زیستی نمی كنند كه به عمد و با شدت بسیار، تظاهر به زندگی لاكچری دارند.
اینان برخلاف اسلاف پیشین خود می خواهند ثروت خود را به رخ بكشند. اگر در گذشته ارزش این بود كه در ظاهر خود را فقیر و قانع نشان دهند، این روزها ارزش آن است كه خود را ثروتمند و حریص نشان دهند.
فقر، دیگر ارزش نیست تظاهر به ثروت هم ضد ارزش نیست. نظام ارزشی گذشته فرو ریخته و از دل آن بی نظمی ضد ارزش بیرون آمده كه هراس انگیز است و حسرت برانگیز ! نكته جالب توجه در مواجهه بخش قابل توجهی از جامعه بخصوص جوانان با پدیده ی بچه پولدارهای تهران 'حسرت' خوردن است. اگر در گذشته یك جوان طبقه فرودست با دیدن شكاف های طبقاتی خشمگین می شد، این روزها حسرت می خورد. اگر در میانه دهه 50 شمسی یك نفر تفنگی به دست می آورد قطعا می رفت عضو سازمان های سیاسی ِ مسلحانه - كه به هر صورت ادعای مبارزه برای ساختن یك جامعه عادلانه تر داشتند - می شد.
اما امروز می توان با قاطعیت گفت اگر یك جوان عاصی و حسرت خورده از طبقه فرودست تفنگی به دست بیاورد یا بانك و طلافروشی می زند یا عضو باندهای گانگستری می شود تا یكشبه پولدار شود. اگر در آن سال ها افتخار این بود كه عكست پوستری شود در تجمعات سیاسی - اعتراضی و نامت جاودانه شود، این روزها جاودانگی در آن است كه عكست در كنار فلان استخر سوار بر فلان ماشین در صفحه بچه پولدارهای تهران منتشر شود.
این میل به بازنمایی اغراق آمیز ثروت و تظاهر پولدار بودن اراده معطوف به نمایش است. در این صحنه نمایش برخی 'بازیگرند'. این ها بچه پولدارهای فیك هستند؛ كسانی كه واقعا پولدار نیستند اما دل شان می خواهد پولدار جلوه كنند. ماشین اجاره می كنند و عكس می اندازند. با اندك درآمدشان لباس مارك دار می خرند و بازهم عكس می اندازند. عكس ها را در دنیای 'مجازی' منتشر می كنند تا به صورت خیالی خوشبخت باشند. خوشبختی در عكس های مجازی است. خوشبختی اینجا نمایش است. عكس است. مجازی است نه واقعی، نه در دل زندگی!
این جا میل به تحقق یك آرزو حتی به شكل فیك و مجازی بیش از واقعیت جاری زندگی اهمیت دارد. این نسل بر خلاف پدرانش می خواهد پولدار جلوه كند، حتی اگر واقعا پولدار نباشد لااقل در این بالماسكه نقش پولدار بودن را بازی كند. اگر پدران بچه پولدارهای واقعی نمایش ساده زیستی می دادند و بعضا هنوز هم می دهند، فرزندان پدران واقعا فقیر، می خواهند خود را در نقش بچه پولدارهای تهران جا بزنند.
اگر تحقق رویای آمریكایی، در هالیوود باشد و زندگی رویایی هندیان در بالیوود، این روزها بچه های ایران در صفحات مجازی شبكه های اجتماعی دنبال تحقق رویای ایرانی هستند، اما این رویا هنوز هم تا مغز استخوان مردانه است. زنان جایی برای تحقق رویاهایشان ندارند.
این جا سخن از پدران و پسران است. زنان در این نمایش تنها دكوراسیون هستند. زنان ابزار هستند. زنان شی شده اند. كلا شی وارگیشان در این عكس ها پدیدار است. زنان برای دكور در عكس ها حضور دارند. سوژه عكاسی نیستند ابژه اند. این جاست كه نظم مردسالارانه ثروت بازهم باز تولید میشود.
ثروتمندی در ایران همواره مردانه بوده و مردانه باقی مانده است. حتی بچه پولدارهای تهران بازهم زنان را برای زینت نمایش خود می خواهند. این جا بچه پولدارها پسران خلف همان پدران هستند، اما با یك تغییر. اگر در گذشته پولدارها زن را به مثابه یك شی مصرفی برای امیال شان در پستوی خانه پنهان میكردند این بار زنان به مثابه كالای تجملی به نمایش گذاشته می شوند. اما در ماهیت داستان تغییر بنیادین اتفاق نیفتاده است. زنان هنوز هم همان شی وارگی خود را دارند.
با پول می توان خوشبختی خرید، توجه جلب كرد، پول زیبا را زشت و زشت را زیبا می كند، پول حتی هیكل و بدن زیبا برای شما می سازد اما همین پول همه را یك شكل می كند. به عكس ها خوب نگاه كنید انگار همه این بچه پولدارها شبیه هم هستند. قیافه ها انگار از یك كارخانه بیرون آمده است. همه یك شكل اند. صورت ها و بدن های جراحی شده. پول زیبایی را هم استاندارد كرده است.
بچه پولدارهای تهران در چهاردیواری ها و خودروهایشان محصور هستند. بورژوازی یك زمانی در دوران اوج اش دیوارهای چین را هم فرو ریخت و سرزنده و خلاقانه به پیش می رفت. تمام مناسبات كهنه گذشته در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و هنر را دگرگون می كرد. از بنیاد، نظم كهنه را بر می افكند و نظمی نو و خلاقانه جایگزین آن می كرد. اما این روزها گویا بورژوازی ایرانی از نوع بچه پولدارهای تهرانی اش در دیوارهای خودش محصور مانده است. حضور آنان در فضاهای شهری - عمومی و زندگی اجتماعی - سیاسی محسوس نیست.
هر چقدر پدران آنان سررشته بسیاری از روابط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در دست دارند این بچه ها هیچ نقشی در این مناسبات ندارند پس نیاز دارند كه در جای دیگر 'نمایش' بدهند. چه جایی امن تر و آزادتر از فضای مجازی. پس در نهایت در چهاردیواری خانه هایشان خوشبختی را در عكس هایشان تجسد مادی می بخشند. یا در نهایت با خودروهای چند صد میلیونی و بعضا میلیاردی در خیابانهای شهر رژه می روند.
بچه پولدارها فضاهای شهری را برای رژه تسخیر نكرده اند. اینجا بازهم پدرانشان فضاهای شهری را برای رژه ماشین های بچه های پولدارشان آماده كرده اند. شهری كه خیابان ها و اتوبان هایش بر پیادهروهایش سلطه دارد. انگار تهران برای ماشین ها ساخته شده نه آدم ها. كسی كه ماشین ندارد خود به خود در این شهر نادیده انگاشته می شود، انگار شهروند این شهر نیست. انگار اصلا نیست. در این فضای شهری رژه با ماشین های خود، نمود عینی سركوب است. همین كه هر عابری پیاده ای محاسبه می كند كه چند دهه یا چند قرن باید كار كند تا پول خرید یك مازراتی داشته باشد، بزرگترین سركوب تاریخ است.
بچه پولدارها احتمالا - كه نه، قطعا - كار نكرده اند، با كار كردن كه بچه پولدار نمی شوید. باید 'ددی ِ پولدار' داشته باشید. همین می شود كه بسیاری كه 'ددی پولدار' ندارند، دیگر امیدی به كار كردن هم نخواهند داشت. این جاست كه افسانه های استیو جابز و بیل گیتس یك آن 'دود می شود و به هوا می رود'.
این روزها همه از بچه پولدارهای تهران حرف می زنند. اما بیایید از پدران این بچه پولدارها هم اندكی حرف بزنیم. خیلی ها می پرسند كه شغل این بچه پولدارها چه بوده است. پاسخ ساده است، آنان بهترین شغل دنیا را دارند. یعنی 'داشتن ددی پولدار!' اما سوال اصلی این است كه پدران این بچه پولدارها چه كسانی اند؟ پس به جای آنكه مسحور نمایش بالماسكه گونه این بچه پولدارها بشویم، باید دنبال سناریوی پیچیده 'ددی های پولدار' پشت صحنه بگردیم.
* منبع: هفته نامه خبری - تحلیلی صدا، شماره دهم (3/8/93)