بررسی آخرین تحولات قرهباغ بعد از امضا قرارداد صلح
صلح در قرهباغ؛ جنگی که موقتا منجمد شد
شب گذشته بعد از چندین دور آتشبس ناموفق و نبردهای سنگین بر سر شهر استراتژیک شوشی در نهایت با اعلام رسمی ۳ رئیس جمهور روسیه، آذربایجان و ارمنستان قرارداد صلحی با نظارت شخص پوتین به امضا رسید. قراردادی که پاشینیان آن را تلخ توصیف کرد، اما علیاف آن را پیروزی.
۲۰ آبان ۱۳۹۹
دیدارنیوز ـ فواد شمس: در حالی که باکو از این قرارداد خوشحال است در ایروان شاهد نارضایتی شدید احزاب و افکارعمومی بودیم که حتی به صورت حمله به کاخ ریاست جمهوری و پارلمان خودش را نشان داد.
روی زمین از لحاظ جغرافیایی چه اتفاقی میافتد؟
قرهباغ جغرافیای پیچیدهای دارد و دلیل پیچیده شدن بحران قرهباغ، دقیقاً همین جغرافیا است. برای فهم بهتر وضعیت باید با دقت مفاد این قرارداد را روی زمین از نظر جغرافیایی بررسی کنیم. بر اساس بندهای این قراداد:
در مرحله اول مناطق آغدم و گزاخ به آذربایجان تحویل داده شود. سپس دالانی به عرض ۵ کیلومتر در لاچین برای اتصال قرهباغ به خاک اصلی ارمنستان تضمین شود. سپس مناطق لاچین و کلبجر همزمان به آذربایجان تحویل داده شود. اما نکته مناقشه برانگیز همین شهر شوشی است که به صراحت در موردش در قراداد سخنی به میان نیامده است. در نهایت نیز یک راهرو جدید از نخجوان به آذربایجان، تحت کنترل و نظارت روسیه افتتاح میشود.
بحث بازگشت آوارگان و تبادل اسرا و پیکر کشتهشدگان دو طرف هم تحت نظرات روسیه و سازمان ملل انجام میگیرد که بیشتر به عنوان یک تعارف سیاسی مرسوم باید در نظر گرفته شود و چشمانداز عملی برای بازگشت تمامی آوارگان چه آذری، چه ارمنی و چه کُرد دیده نمیشود.
بازی پیچیده پوتین
نکته مهم این است که تنها نیروی حافظ صلح خارجی مستقر در منطقه روسیه خواهد بود. سازمان ملل نیز تنها در زمینه اقدامات انساندوستانه حضور خواهد داشت. شاید از همین موضوع بتوان بازی پیچیده شطرنجگونه پوتین را درک کرد. پوتین عملاً به وسیله علیاف و ارتش باکو توانست دولت «پاشینیان» را تنبیه کند. از طرف دیگر خودش را در نقش منجی بحران بنشاند. در عین حال اجازه نفوذ جدیتر اردوغان در منطقه را هم نداد. آذربایجان و ترکیه خواهان مذاکرات چهارجانبه بودند که عملاً پوتین آن را نپذیرفت. همچنین اجازه حضور نیروهای ترکیه به عنوان پاسدار صلح را هم نداد.
از آغاز دور تازه جنگ در قرهباغ همه انتظار داشتند که روسیه به عنوان متحد سنتی ارمنستان به صورت مستقیم یا لااقل غیرمستقیم به نفع ارمنستان وارد نبرد شود. اما این اتفاق نیفتاد. دلیل این بیعملی روسیه دقیقاً به رابطه سرد پوتین با دولت پاشینیان باز میگردد. دولت پاشینیان برآمده از انقلاب مخملی_رنگی سال ۲۰۱۸ بود. پاشینیان بیشتر به غرب خصوصاً فرانسه نزدیک بود که همین موضوع باعث خشم پوتین شده بود. به نظر میرسد پوتین از ابتدای دور جدید نبردها چندان هم بیتمایل نبود که به وسیله باکو و علیاف به نوعی پاشینیان را گوشمالی دهد. البته پوتین همواره حواسش بوده توازن قوا در منطقه قرهباغ و از آن کلانتر قفقاز جنوبی را حفظ کند.
برخلاف تبلیغات رسانههای دولت اردوغان، روسیه تأکید فراوانی دارد که تنها نیروی حافظ صلح مستقر در منطقه نیروهای روس هستند. اما قطعاً اردوغان چه به صورت نیروی رسمی نظامی چه به صورت شبه نظامیان گروههای تندروی اسلامگرا در منطقه حضور دارند و همین حضور ترکیه ، برای برخی بازیگران منطقهای و جهانی بحران قرهباغ نگران کننده است. خصوصاً اینکه تجربه جنگهای دیگر نشان داده است که اردوغان ابایی از استفاده از هر ابزاری حتی گروههای تندروی اسلامگرا برای هر اقدامی ندارد.
پاشینیان شکست خورد نه لزوماً ارمنستان
در نهایت این قرارداد صلح به نوعی شکست سنگین پاشینیان محسوب میشود و به احتمال خیلی زیاد شاهد سقوط دولت وی خواهیم بود. اما از آن طرف نمیتوان ارمنستان و ارامنه قرهباغ را شکست خورده کامل دانست. بنا به اعلام آرائیک هاروطونیان رئیسجمهور خودخوانده آرتساخ، نیروهای ارمنی در واقع با ۸ کشور میجنگیدند نه لزوماً فقط ارتش باکو، در نهایت هم در نبرد شوشی شکست خوردند، اما توانستند مناطق بسیاری از خاک اصلی قرهباغ را حفظ کنند و این قرارداد صلح به صورت دوفاکتو و البته تا حدی مبهم، این تسلط را به رسمیت شناخته است و روسیه هم تضمین داده است که نه تنها امنیت این مناطق که امنیت کریدور حیاطی لاچین به خاک ارمنستان را هم مهیا کند.
به هر روی ارمنیها یک نبرد را باختهاند، اما نمیتوان گفت شکست خوردهاند. شکست را دولت پاشینیان خورد که نزدیک به غرب بود و هیچ کمک مؤثری از غرب خصوصاً فرانسه دریافت نکرد. مکرون مثل دیگر دخالتهای خارجیاش به لفاظی صرف پرداخت و روی زمین عملاً کاری نکرد. با این تحولات به نظر میرسد در آینده باید شاهد روی کارآمدن یک دولت نزدیک به روسیه در ایروان باشیم و بعد از آن باید تحولات را دید.
جایگاه ایران در مناقشه؛ کنار گذاشته شده همیشگی
با وجود اینکه ایران از ابتدا موضع اصولی گرفت و طرحی ارایه کرد که بیشباهت به طرح صلح کنونی نبود و تنها کشور ثالثی است که مرز جغرافیایی با منطقه مورد مناقشه دارد، اما تا اینجای کار عملاً از فرایند حلوفصل این بحران کنار گذاشته شده است. به نظر میرسد مثل تجربههای مشابه دیگر در منطقه ایران نتوانسته است که موقعیت خود برای تأثیرگذاری مؤثر در تحولات سیاسی و ژئو پلتیکی را تثبیت کند. البته ایران به صورت رسمی و جدی نگرانی خود از حضور نیروهای تکفیری درمنطقه را بارها اعلام کرده و تحرکات نظامی هم در این زمینه انجام داده است. حال باید منتظر ماند و دید که آیا دولت باکو و خصوصاً اردوغان چه رویکردی در مورد نیروهای تکفیری حاضر در منطقه در پیش میگیرند. به نظر میرسد اگر نسبت به تخلیه فوری این نیروها اقدامی نکنند باید شاهد واکنش ایران به این موضوع باشیم.
به نظر میرسد محتملترین آیندهای که برای قرهباغ میتوان در نظر گرفت همان الگوی سوریه است. مناطق مختلفی که توسط روسیه و ترکیه و نیروهای نیابتی هر دو سو کنترل شود. مرزها و بحران به صورت منجمد باقی بماند و هر از چند گاهی شاهد بروز درگیریهای محدود و یا حتی گسترده باشیم. هر بخشی از قرهباغ را یک نیروی نیابتی در دست بگیرد و روسیه و ترکیه هم به اسم نیروی پاسدار صلح در مرز این مناطق مستقر شوند و گشت زنی کنند و پایگاه بسازند. متأسفانه زخم قرهباغ همچنان ناسور باقی میماند. در این بین احتمال جولان تروریستهای تکفیری در منطقه نگرانکنندهترین نتیجه بحران خواهد بود که قطعاً واکنش ایران را هم در پی خواهد داشت.
آیا بایدن یخ جنگ منجمد شده را باز میکند؟
در نهایت باید توجه کرد که چند هفته بعد بایدن وارد کاخ سفید میشود و قطعاً آمریکای دوران بایدن بسیار متفاوت از آمریکای ترامپی است. ترامپ در بحرانهای منطقه خاورمیانه از سوریه تا افغانستان تا همین قرهباغ برخلاف های و هوی فراوانی که داشت عملاً بیتأثیر بود. آمریکا نتوانست هیچ کار مؤثری نه در حمایت از یک طرف جنگ نه در برقراری آتشبس و صلح انجام دهد. ترامپ عملاً آمریکا را در همه جا از جمله بحران قرهباغ منزوی کرده است. اما به نظر میرسد با توجه به مواضع بایدن باید شاهد تغییر جدی پارادایمی بعد از جابجایی قدرت در واشنگتن باشیم. بایدن یکی از سرسختترین مخالفان اردوغان است. بسیاری بر این اعتقاد هستند که با آمدن بایدن به احتمال خیلی زیاد اردوغان باید با قدرت خداحافظی کند. از طرف دیگر بایدن رابطه خوبی با لابی ارامنه در آمریکا دارد به صورتی که در زمان سناتوریاش یکی از حامیان به رسمیت شناخته شدن کشتار ارامنه در سال ۱۹۱۵ بود.
بحران قرهباغ نه به صلح و نه به یک آتشبس پایدار رسیده و در واقع اکنون تنها به صورت یک جنگ منجمد درآمده است. فاکتورهای زیادی در شعلهور شدن دوبارهاش دخیل هستند. به نظر میرسد آمدن بایدن و به تبع آن دخالت جدیتر آمریکا سرنوشتسازترین فاکتور این بحران خواهد بود.
در پایان با یک مشابهتسازی تاریخ نوشته را تمام کنم. همانطور که بعد از فروپاشی شوروی سابق و برآمدن نظم نوین جهانی، جنگ کویت سرآغاز تحولات عمیق ژئوپلیتیکی شد. به نظر میرسد در دوران پساترامپی_پساکرونایی قرهباغ نقش کویت را بازی خواهد کرد.
*کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی