? سفرنامه #ماسال، سرزمین طالشان / قسمت اول / تیرماه 1400
? در راه کوهستان و جنگل
? فوادشمس، کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی گردشگری
برای سفر به ماسال و ییلاقات اطراف آن با تور هماهنگ کردیم. نیمه شب از تهران راه افتادیم. از اتوبان قزوین رشت به سمت ماسال رفتیم. نکته قابل توجه در مسیر مراکز خدماتی بین راهی بود که کیفیت و تمیزی سابق را نداشت.
متأسفانه مثل همه چیز در ایران ابتدا خدمات خوب است اما بعد از مدتی همه چیز بدتر میشود. مراکز خدماتی بین راهی قزوین و اتوبان رشت یک زمانی خیلی تمیز و خوب بود اما الان کیفیت و تمیزی سابق را ندارد.
به هر صورت در اتوبوس اندکی خوابیدم تا به شهر ماسال رسیدیم. آنجا باید سوار مینیبوسهای محلی میشدیم. شهر ماسال به نوعی مرکز محلی منطقه طالشنشین شرقی است.
نکته جالب توجه برای من هجوم معماری غیر مرتبط با اقلیم و فرهنگ منطقه به اینجا هم بود. نماهای رومی و ساختمانهای سنگی اینجا را هم اشغال کرده بود.
در مسیر روستای شالما که محل اقامت ما بود راه افتادیم. هنوز در دامنه کوهستان بودیم و شالیزارها در گوشه و کنار دیده میشد. در این منطقه به دلیل کوهستانی بودن جغرافیا و سرمای سخت زمستان به نسبت تراکم جمعیت کمتر است.
همین موضوع حتی باعث شده به نسبت دیگر مناطق شمال ایران و استان گیلان ساخت و ساز هم کمتر باشد و ویلاسازی کمتر رخ داده باشد. طبیعت دست نخورده تر بود.
محل اقامت ما یک کلبه نوساز اما منطبق بر معماری سنتی اقلیمی منطقه بود. بسیار تمیز و بزرگ بود و همچنین مهماننوازی میزبان بسیار عالی بود.
صبحانه را با کره محلی و عسل و پنیر محلی خوردیم. خیلی هم عالی بود. بعد از آن به سمت ییلاق «اسبهریسه» حرکت کردیم.
در قسمت بعدی بخوانید.
/ قسمت دوم /
? ییلاق اسبهریسه
با مینیبوس به سمت ییلاق اسبهریسه رفتیم. بنا به توضیح راهنمای محلی دلیل این آسمان گذاری این بوده که اینجا به نوعی جاده رفت و آمد مردمان در گذشته بوده و کاروان اسبها و قاطرها به صورت کاروانی پشت سر هم ریسه میشدند.
بعد از گذشتن از روستا دیگر جاده دسترسی خاکی و سنگلاخی شد و بعد از آن هم دیگر مسیر صرفا مالرو شد. مسیر در دل جنگل و کنار رودخانه بود.
البته متاسفانه به دلیل خشکسالی امسال حتی اینجا هم آب رودخانه کم بود. در نهایت از آب چشمه نوشیدیم. کنار رودخانه چند دقیقهای نشستیم و اندکی آب بازی کردیم.
با چند پیرمرد طبیعتگرد دیگر هم رفیق شدیم و اندکی شادی کردیم. از ریحونهای خودرو و تمشکهای جنگلی خوردیم.
منطقه چون جنگلی بود کشاورزی یا باغی ندیدم. بیشتر برای چرای حیوانات اهلی ازش استفاده میشد.
جنگلهای این منطقه ادامه جنگلهای هیرکانی است. خوشبختانه به نسبت دیگر جاهای جنگلهای هیرکانی دست نخورده بود.
زمینخواری و جنگلخواری هنوز به اینجا نرسیده است. البته دلایل مذهبی و سیاسی دارد.
چون اکثر مردمان طالش اهل سنت هستند. از زمانهای دور هم این منطقه چندان مورد توجه حکومت مرکزی و سرمایهداری مرکزی نبوده، شاید همین نجاتش داده است فعلا. شاهد ویلاسازی و این مسائل نبوده است.
منطقه خوشبختانه بسیار تمیز بود. چون گردشگر کمی میآید. آنانی هم که میآیند معمولا کوهنورد و طبیعتگرد حرفهای هستند و مراقباند. خود مردم محلی هم سیستم جمعآوری درست کردند که در قسمت بعدی در موردش مینویسم.
/قسمت سوم
? در مسیر آبشار چسلی؛ خاطره چای ذغالی و سگهای دوست شونده
?#فوادشمس، کارشناس ارشد #جغرافیا و برنامهریزی گردشگری
ناهار جوجه کباب خوردیم. البته با میرزا قاسمی و سیرترشی و زیتون پرورده. اصلا لذت غذا خوردن در استان گیلان همین مخلفاتش است.
بعد از روستای شالما پیاده به سمت روستای چسلی رفتیم که آبشار دارد. در راه چندین سگ با ما همراه شدند. بازی و دوستی دوست داشتند.
بسیار هم مهربان و دوست شونده بودند. اما در مقابل متاسفانه یک ماشین با پلاک شخصی آمد که مدعی بود پلیس امنیت است و رفتار زشتی کرد. تهدید و توهین. البته با آرامش و درایت دوستان برخوردی صورت نگرفت و رفت.
در مسیر باران ریزی میآمد و هوا دلچسب و خنک شد. کنار جاده روستایی جنگل و رودخانه و تک و توک خانههای روستایی بود. در خود آبشار البته طبق معمول خرابکاری شهرداری و دهیاریها مشهود بود. مثلا خواسته بودند پارک روبروی آبشار بسازند که نهایتا تبدیل شده بود به یک مخروبه و یک توالت بسیار کثیف.
به صورت جدی به عنوان یک کارشناس جغرافیا و برنامهریزی و یک کارشناس گردشگری پیشنهادم این است که در مقاصد گردشگری بهترین کار این است که کلا هیچ کاری نکنید. بگذارید همان حالت طبیعی حفظ شود.
/ قسمت چهارم
? چای ذغالی با طعم معاشرت با مردمان محلی طالش
در راه بازگشت در یک محل که چای ذغالی و بلال کبابی میفروخت چند دقیقهای نشستیم و لذت خوردن چای ذغالی در دل طبیعت بکر را تجربه کردیم. سگهای دوست شونده هم اطرافمان به بازی مشغول بودند و گاوها هم ب ما بلال خوردند.
در هر سفری حتما تلاش کنید در چایخانهها و غذاخوری محلی خورد و خوراک محلی را امتحان کنید. مبلغ معقولی هم بپردازید به کسب و کار و پایداری محلی کمک کردهاید. البته با فرهنگ مردمان محل هم آشناتر میشوید. با آنان در چایخانه معاشرت کنید.
در کنارش تلاش کنید نرمهای فرهنگی مناطق مختلف را درک کنید. این مسئله ربطی به آزادی پوشش و رفتار آزادانه ندارد. آن جای خودش بلکه ربط دارد به رفتار برابر و تعامل متقابل با مردم ساکن محل. حس فخرفروشی به آنان نباید القا کنید. نباید با رفتار و پوشش نامتعارف حس زدگی در مردم محل نباید ایجاد کرد.
شب برای قدم زدن در بافت روستا رفتیم. سر جاده هم نشستیم و چایی خوردیم. با چند پیرمرد در آنجا گپ زدیم در مورد زبان طالشی.
زبان طالشی از زبانهای قدیمی ایرانی است که متاسفانه در سالهای اخیر در شرف انقراض است. چون متن مکتوب کم تولید کرده. در مناطق مختلف هم تحت تاثیر فارسی، گیلکی و ترکی آذری کم کم تغییر یافته. حتی بسیاری از طالشها به مرور در فرهنگ و زبان و و مذهب مقابل حل شدند.
قسمت پنجم/ تیرماه 1400
? ییلاق اولسبلانگاه، سرزمینی بر فراز ابرها
روز بعد برای رفتن به ییلاق #اولسبلانگاه با مینیبوس از روستای شالما راه افتادیم. اما در مسیر مینیبوس خراب شد. منتظر آمدن ماشین بودیم که دو اتفاق جالب توجه افتاد.
من ظرفهای غذایم که توش سالاد گذاشته بودم را در کیسهای گذاشته بودم کنار جاده. یک خودروی نیسان که مسئول جمعآوری زباله بود، اشتباها کیسه را برداشت و برد . من بعد از چند دقیقه بعد فهمیدم. ناراحت شدم که چه اشتباهی کردم. پکر بودم که ناگهان دیدم نیسان برگشت و گفت آقا بیا این کیسه را ما اشتباهی بردیم. واقعا خوشحالم کردند از این میزان مسئولیتپذیری و مرام و معرفت.
در کنار جاده ایستاده بودیم که دوباره آن ماشین شخصی که مدعی بود پلیس امنیت است دوباره آمد و گیر داد. چند دقیقه بحث و تهدید و حتی توهین. لیدر تور و رانندگان محلی با زبان گرفتنش و آخرش بیخیال شد. رفتار زشت اینها تنها نقطه تاریک خاطره سفرم شد. جای تاسف دارد به جای ایجاد حس امنیت همیشه ناامن کننده هستند.
خلاصه با خودرو جاده پر پیچ و خم را بالا رفتیم. به ییلاق #اولسبلانگاه رسیدیم. جایی که ابرها همچون یک دریا زیر پای ما بود. جایی زیبا و بکر که البته من نگرانم به دلیل هجوم بی رویه آنجا هم خراب شود. نیاز به نوعی برنامهریزی برای پایدارسازی این منطقه صورت بگیرد.
خوشبختانه خبری از دکلهای انتقال برق فشار قوی نبود. همین باعث حفظ شدن چشمانداز منطقه شده بود. البته ساخت و ساز برخی هتلها و اقامتگاهها بدون در نظر گرفتن چشمانداز و سازگاری اقلیمی نگران کننده بود.
همچنین رفت و آمد زیاد خودرو. به نظرم باید از یک ارتفاعی به بعد اجازه ندهند خودرو شخصی بیاید نهایتا با حمل و نقل عمومی مردم را به ییلاق ببرند.
سفر ماسال در حالی به اتمام رسید که برای دقایق آخر رفتم در بافت روستایی شالما که طرح هادی آن اجرا شده بود قدم زدم. طرحهای هادی روستایی کار خوبی بود که یک دوره اجرا شد اما الان دوباره رها شده کاش از سر بگیرند.
با خاطرات خوب از سرزمین طالشان به سمت کرج خودمان بازگشتم.