فوادشمس، کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی
منتشر شده در هفتهنامه
مسائل ژئوپلتیکی را تبدیل به دعوای استادیومی نکنیم
فواد شمس
کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی
این روزها بعد از انتشار سخنان جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان، شاهد راه افتادن بحثها و جدلهای فراوانی در فضای مجازی و عرصه رسانهها بودیم. یکی از جنبههای مهم این بحثها در مورد نوع رابطه ما با روسیه بود. در همین ابتدا باید این نکتهرا در نظر داشت که مباحث کلان ژئوپلتیکی را نباید همچون دعواهای مرسوم استادیومی مطرح کرد. شعار مرگ بر این و مرگ بر آن در ماهیت خود چندان راه گشا نیست. حالا چه این آمریکا با شد چه آن روسیه! چه هر دو! متاسفانه در تاریخ معاصر ایران همواره شاهد این بودیم که مسایل مرتبط با سیاست خارجی و جاگیری درست در تحولات ژئوپلتیکی را قربانی دعواهای مرسوم جناحی و سیاسی داخلی کرده ایم.
چرا می گویم نباید مسایل کلان ژئوپلتیکی را از دریچه تنگ دعواهای سیاست داخلی دید؟ پاسخ به این پرسش بسیار صریح و مشخص است اما نه لزوما ساده! جغرافیا به مراتب بزرگتر و تاثیرگذارتر از هر نوع نگاه سیاسی و حتی ایدئولوژیک است. امکانات و محدودیتهایی که جغرافیا به یک کشور می دهد به مراتب از هر چیز دیگری در سرنوشت آن کشور در جامعه جهانی تعیین کننده تر است. در واقع ما همان مثل معروف «جبر جغرافیایی» را باید همواره مدنظر داشته باشیم.
اگر بخواهیم از کارل مارکس وام بگیریم که نقل به مضمون گفته بود: انسان ها سرنوشت خود را میسازند اما نه درست آنگونه که دلشان میخواهد بلکه آنگونه که شرایط زندگی به آنان تحمیل میکند. در این جا ما هم باید بگویم کشورها سرنوشت خود را تعیین میکنند اما نه درست آنگونه که دلشان میخواهد بلکه آنگونه که جغرافیا به آنان تحمیل می کند.
در این جا ذکر این نکته را لازم می دانم که در همین دعواهای مرسوم معمولا به گرایشات چپ و احزاب اصلی چپ در ایران اتهام طرفداری از روسیه و ضدیت با آمریکا را می زنند. این هم از جنس همان دعواهای مرسوم سیاسی داخلی است. در حالی که یک نگاه واقع بینانه از دیدگاه چپگرایانه این است که با هر نوع امپریالیسم و دخالت خارجی در سرنوشت ملل مخالف است. از طرف دیگر ضدیت چپ با کشور آمریکا نیست بلکه با دخالت امپریالیستی آمریکا است. بگذارید با یک مثال بگویم: برنی سندرز آمریکایی بسیار جذاب تر از ولادیمیر پوتین روسی برای هر چپی است. به همان نسبت احتمالا برای بخشی از راستگرایان پوتین هم جذاب تر باشد! پس بیایید این مباحث سیاسی و ایدئولوژیک را ورای مسیله منافع ملی و موقعیت ژئوپلتیکی ایران ببینیم.
در مورد مشخص روسیه بالاخره این یک واقعیت جغرافیایی است که روسیه همسایه بزرگ و قدرتمند ما بوده است. قطعا رابطه ما با روسیه یک شاخص تعیین کننده در جایگاه ایران در منطقه و جهان است. این رابطه تاریخی فراز و نشیبهای فراوانی داشته از زمان حمله تزارها به ایران تا زمان لغو تمام قراردادهای امپریالیستی تزارها و حسن نیتی که لنین و اتحاد جماهیر شوروی به ایران نشان داد تا زمان استالین و تحولات مرتبط با جنگ جهانی تا زمان فروپاشی شوروی و بعدها از زمان روی کار آمدن پوتین تا به امروز. اگر بخواهیم هر دوره را بررسی کنیم قطعا در این مجال نمیگنجد.
در کنار موضوع جبر جغرافیایی تنها یک چیز است که چراغ راه کشورها و مردمانش برای بهبود جایگاه یک کشور در معادلات بین المللی است آن هم چنگ زدن به ریسمان منافع ملی است. هر کشوری و هر سیاستمداری در یک کشور باید بر مبنای این اصل اساسی پیش برود که منافع ملی کشور خودش را در تمام مسایل مدنظر داشته باشد. همان قدر که جغرافیا تعیینکنندهتر و مهمتر از ایدئولوژی و دیدگاه سیاسی است به همان نسبت هم منافع ملی یک کشور مهمتر از هر نوع نگاه ایدئولوژیک و سیاسی است. اگر این اصل منافع ملی را در نظر بگیریم قطعا بسیاری از مسایل حل میشود.
بازگردیم به همان مورد مشخص رابطه ما با روسیه. دراین جا هم باید هم عنصر جغرافیایی را مدنظر داشته باشیم و هم منافع ملی . روسیه بعد از فروپاشی شوروی سابق شاید امروزه مرز مشترک زمینی با ما نداشته باشد اما هنوز هم به معنایی همسایه بزرگ ماست. از طرف دیگر در معادلات بین المللی نقش روسیه را نمیتوان نادیده گرفت. اما از طرف دیگر نباید اجازه دخالت هیچ کشوری در مسایل داخلی ایران را داد. متاسفانه مشکل دقیقا از همین نقطه شروع می شود که برخی گروههای سیاسی در ایران برای درگیریهای داخلی سیاسی ناگهان رو به دخالت کشورهای دیگر میآورند. در حالی که موضع اصولی و درست داشتن روابط متوازن با تمام کشورهای جهان است.
واقعیت آن است که صحنه جهان در دوران پسا ترامپ و پساکرونا تغییر کرده است. جهان و خصوصا منطقه ما یعنی جنوب غرب آسیا ( خاورمیانه) آبستن تغییرات بزرگ ژئوپلتیکی و تغییر جایگاه بازیگران جهانی و منطقهای است. در این میان ایران واقعا موقعیت خاصی دارد. ایران در پروسه ادغام در سرمایهداری جهانی است. ادغامی که اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. اتفاقا دراین پروسه چین و آمریکا در یک جبهه موافق حضور ایران هستند. با توجه به رویکرد جدید دولت بایدن در قبال جنگ یمن و عربستان سعودی همچنین تغییرات احتمالی در کابینه دولت اشغالگر اسرانیل و تحت فشار گذاشتن اردوغان در ترکیه باید منتظر تحولات بزرگ در منطقه باشیم. در این بین ایران هم باید سیاست درست و منطقی اتخاذ کند. برای رسیدن به یک سیاست متوازن و مبتنی بر منافع ملی ابتدا نیاز است که مسائل سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها را خرج دعواهای جناحی و انتخاباتی نکرد. برای کوبیدن ظریف به خیال سوزاندن امکان کاندید شدن وی کل سیاست خارجی کشور را زیر سوال نبرد. باید مراقب بود که در تحولات بزرگ آینده دوباره منافع ملی ایران قربانی اختلافات داخلی نشود. ایران در آستانه تحولات بزرگی است. باید این روند گذار به سلامت طی شود. برای همین باید تفکیکی بین رقابت های سیاسی و جناحی داخلی با مسایل بین المللی ایجاد کرد. هر گروه و جناحی که واقعا منافع مردم و منافع ملی کشور برایش اهمیت دارد باید مراقب باشد زمینه برای دخالت دولتهای خارجی در مسایل داخلی ایران را فراهم نکند.
در انتها جا دارد این هشدار که مبتنی بر تجربیات تاریخی است را بنویسم. در ایران متاسفانه همواره مسایل سیاست خارجی تبدیل به یک دعوای استادیومی حیدری _ نعمتی می شود. روزگاری از سر لجبازی با حکومت محمدرضا پهلوی که بر اساس برداشت و تفسیر افکار عمومی وابسته به آمریکا بود کل مسانل فروکاست داده شد به ضدیت با آمریکا و حمله و شعار بر ضد آمریکا! هراس من این است که این بار نیز با یک برداشت اشتباه دوباره شاهد یک جو احساسی علیه روسیه باشیم و کل مسائل فروکاست داده شود به ضدیت با روسیه و روس ستیزی حتی به شکل دیگری شاهد چین ستیزی هم باشیم. همه این نوع نگاهها نادرست است. اصل برای همه مردم ایران باید منافع ملی ایران باشد و مبتنی با آن روابط متوازن و دوستانه و البته از روی عزت ملی با تمام کشورهای دنیا و قدرت های بزرگ از روسیه و چین گرفته تا اروپا و آمریکا.