فواد شمس
در نقد مقاله آقای قوچانی بسیار میتوان نوشت اما قطعا تعیین تکلیف برای لیبرالیسم سوسیالیسم به همراه نیم دوجین اندیشمند از مولوی و بشیریه گرفته تا هابز و مارکس در دو سوم صفحه قطع روزنامهای اعتماد به نفسی میخواهد که قطعا من از آن برخوردار نیستم.
نتایج این مدل نوشتن ها را هم البته پیش از این آقای قوچانی خودش دیده است. شاید اینجا فقط ذکر همان تذکر قدیمی یک طنزنویس مطبوعاتی سابق که شاید خود آقای قوچانی یادش هست کافی باشد. سر همان جریان لمپن بورژواها!
به هر صورت آقای قوچانی در ادامه مطلبش وقتی پنبه حسین بشیریه را زدند به سراغ نیم دوجین متفکر بزرگ تاریخ هم رفتند همه در چند جمله و حتی نیم جمله! در نهایت ناگهان در یک پاراگراف تکلیف همه چیز بشر از نهاد خانواده تا روابط بینالملل را تعیین کردند. از خانواده هستهای تا انترناسیونالیسم را یک سره کردند و در آخر مارکسیسم را هم به عنوان خطر بزرگ معرفی کردند.
واقعا این میزان از توانمندی امری استثنایی است. البته من را یاد همان مثل قدیمی در میان اساتید روزنامهنگاری ایران انداخت؛ برخی از روزنامهنگاران اطلاعاتشان همچون یک اقیانوس است اما به عمق نیم میلیمتر!
پس با حفظ احترام به آقای قوچانی از نقد و بررسی کل گذاره های فراوان مقالهشان میگذرم و به قول شاعر، در حوضچه کوچک اکنون، صرفا شنا میکنم. آقای قوچانی در این مطلب یکی از اصلیترین و کلیدیترین شاخصههای اندیشه کارل مارکس را در نظر نگرفته است. اتفاقا در جریان بحران کرونا شاید همین اصل است که توضیح دهنده مسئله کرونا و عاقبت آن برای انسان باشد. مسئله محیطزیست!
مارکس از دید رابطه انسان با محیطزیست و کره زمین کارهای فکری عمیق و فوقالعاده کرده است. البته در ایران و به زبان فارسی همواره به این بخش از افکار مارکس کمتر توجه شده است. اما اتفاقا در جهان جزو بخش مهم نقد چپگرایان به نظم فعلی سرمایهداری نئولیبرال است. به صورتی که نوام چامسکی و برنی سندرز در آمریکا همین الان هم بحران گرمایش زمین را بزرگترین خطر برای بقای بشریت میدانند.
بحران کرونا نشان داد که مسئله اصلی برای بشریت دقیقا تنظیم دوباره رابطه انسان و محیطزیست و کره زمین است. کرونا نشان داد که برخلاف تبلیغات مرسوم جریانات اصلی رسانهای دست بالای دست هنوز بسیار است. دست نامرئی بازار شاید برای خم کردن کمر کارگران قوی باشد، اما دست «مادر طبیعت» هنوز قدرتمندترین دست نامرئی است که شاید روزگاری از آستین خفاش و مورچهخوار بیرون بیاید و در همه بازارها را تخته کند.
خلاصه مطلب اینکه آقای قوچانی که معمولا دوست دارند اخیرترین عالم جامع العلوم در همه حوزهها باشند و در نیم صفحه مطلب روزنامه ای تکلیف تمام معضلات بشر را تعیین کنند به اصلی ترین مسئله بحران کرونا یعنی رابطه انسان با محیطزیست و کره زمین نپرداخته است.
در حالی که اگر بحران کرونا تنها یک دستآورد داشته باشد همین است که دست نامرئی مادر طبیعت پس گردن انسان زده باشد که برود در قرنطینه بنشیند و به کارهای بد چند صد سال یا هزاران سال اخیرش علیه کره زمین و محیطزیستش فکر کند. به این فکر کند که آیا مالک زمین، هوا، آب رودخانهها و دریاها و کل گیاهان و جانوران است؟ آیا اگر همه اینها را آلوده کند میتواند جایش اسکناس، نمودارهای بانکی و بورسی بخورد؟
در چنین فضایی اصلا لازم نبود مارکسی هم باشد که همچون شبح بالای سر سیستم فعلی بگردد و موجب ترس آقای قوچانی و دوستانش باشد.
اگر آقای قوچانی به جای اصرار بر زیاد نوشتن اصرار بر زیادتر تامل و تفکر کردن داشته باشند متوجه میشوند جنس بحران کرونا از جنس آن بحرانهایی است که اگر درست باهاش برخورد نشود در نهایت «نه از تاک نشانی میماند نه از تاکنشان»! اتفاقا ما باید خوشحال هم باشیم که متفکرانی همچون مارکس داشتیم که پیشتر در این موارد فکر کردهاند. پیشنهاد دادهاند. اینها دستآوردهای مشترک بشری هستند. میراث همه انسانیت.
قطعا تا زمانی که هنوز تاکی و تاک نشانی باقی است هزار باده ناخورده در رگ تاک هم باقی است. باید از تجربه های بشری استفاده کرد. همانطور که برخلاف تصور ساده اندیشانه فوکویاما تاریخ با لیبرال دموکراسی پایان نپذیرفت و بعدها خود فوکویاما هم فهمید، آقای قوچانی هم نگران نباشد تاریخ با مارکسیسم و هر ایسم دیگری پایان نمییابد البته به یک شرط!
بند پایانی مطلب را به سبک خود آقای قوچانی محکم و همراه با قضاوت مینویسم. فعلا در شرایط بحران کنونی کرونا دیگر انتخاب بشریت به قول رزا لوگزامبورگ انتخاب بین بربریت یا سوسیالیسم نیست. بلکه انتخاب بین سوسیالیسم یا انقراض است. چون اگر انسانیت نخواهد رابطه خود با کره زمین و محیطزیست را سوسیالیزه کند باید منتظر بحرانهای مشابه و شاید وخیم تر از کرونا باشد و آنگاه است که به صورت جدی همه باید نگران شویم.