بسم الله.
دیوید کلی از آن آدم های ناب روزگار است، از آن دسته از آدم هایی که اگر صدتا مثل خودش داشت، میتوانست یک کشور را ظرف چند سال مثل خودش دوست داشتنی و به دردبخور کند!
این آقای کلی پروفسور دانشگاه استنفورد و بنیانگذار مدرسه طراحی استنفورد است که خیلی کارهای مهمی میکند! ( کتاب Creative Confidence که تألیف ایشونه، خیلی خوب توضیح میده که واقعا چه کارهای خوبی میکنه.)
یکی از اصول اصلی مدرسه طراحی استنفورد اینه که آدم ها رو به صورت T شکل رشد بدن!
یعنی در زمینه های زیادی اطلاعات اولیه داشته باشند اما یک موضوع تخصصی برای رشد و وقف خودشون در اون پیدا کنن.
تی شکل بودن باعث میشه بدونیم کجا باید سکوت کنیم و حرفی نزنیم، و از اون مهمتر این که به سادگی گول حرف های قشنگ آدم های به ظاهر متخصص توی حوزه های دیگه رو نخوریم و بتونیم سره رو از ناسره تشخیص بدیم.
مهمترین منبع برای این شکلی شدن، خوندن کتاب های مختلف توی حوزه هاییه که فکر میکنیم مهم هستند، اما از اون جایی که ممکنه کتاب خونی کمی سخت به نظر برسه یا زمانش رو نداشته باشیم، میشه به دیدن مستند ها پناه برد.( بله! پناه بردن!)
یادمه اوایل ورود به دانشگاهم خیلی خوره فیلم بودم. دانشگاه مون یه اتاق خیلی خوب داشت به نام کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی که عباس شکوری بزرگورار راهش انداخته بود ( که میشد گفت اون اتاق رو به کوچکترین کشور دمکراتیک جهان تبدیل کرده بود!- چقدر دوست داشتنی بود این آدم!)
اون زمان از هر فرصتی استفاده میکردم تا برم پیش بچه ها و درباره فیلم های مختلف حرف بزنیم و لذت ببریم. اما به شخصه ژانر مستند رو صرفا یه چیز اضافی و دلخوشکنک میدونستم! ( ولی شما اشتباه من رو تکرار نکنید لطفا)
تاثیر مستند های خوب غیر قابل تصور اند، از اون جایی که شنیدن هیچ وقت مانند دیدن نمیشود، میتونید در مدت زمان بسیار کوتاهی به عمق خیلی از مسائل پی ببرید که نه تنها باعث میشوند تا چند روز مبهوت دور خودتون بچرخید، بلکه به سرعت غیر قابل باوری شما رو آماده خوندن کتاب های سنگینی توی اون زمینه میکنند.
اما چرا مستند واقعا خوبه؟ به خاطر اینکه دلایل واقعا خوبی برای خوب بودنش وجود داره که سعی میکنم با توجه به تجربه شخصی خودم که از یه فیلم بین حرفهای به مستند بین آماتور تبدیل شدم( در کمال تواضع!) براتون توضیح بدم:
اول اینکه مستند ها معمولا از نظر مالی مستقل هستند.
این اصلی ترین چیزی که میشه به خاطرش مستند ها رو دوست داشت. چون کمتر دلیلی برای گول زدن ما پیدا میکنند.
کمپانی های فیلم سازی بلا استثنا وقتی روی فیلم ها سرمایهگذاری میکنند، انتظار برگشت سرمایه با نرخ بالایی رو دارند. و همین باعث میشه فیلم ها سفارشی تولید بشند. یعنی سرشار از جذابیت های عوام ، مثل حواشی عاطفی و جنسی، آرمان ها و تخیل هایی که صنعت های عظیم دیگه دوست دارند ما بهشون فکر کنیم و به دغدغه مون تبدیل بشن ( مثل تصویر سازی زندگی رویایی، پیدا کردن نیمه گمشده و هزارتا چیز دیگه) و از گفتن خیلی حرف هایی که به مذاق عوام خوش نمیآد دوری میکنند، چون باعث میشه فیلم توی گیشه شکست بخوره.
اما مستند بدون این مسائل ساخته میشه ( البته عموما، کما اینکه کمپانی هایی مثل نتفلیکس شروع کردن به سفارشی کردن مستند ها و انحصار پخششون).
بودجه اش عموما از طرف خود سازندگانش تامین میشه و انتظار بازگشت سرمایه خاصی ندارند. به همین دلیل، دلیلی ندارند که به هر بهانه ای ( بر خلاف فیلم ها) ما رو به سمت گیشه بکشونند یا رکورد بزنند.
دوم اینکه کسی که مستند رو ساخته دید عمیقی از مسائل اون زمینه داشته.
عموما مستند ساز میدونه دست روی چه موضوعی گذاشته و دونستن اون موضوع چقدر برای ما عوام مهمه.
سختی های ساختن مستند به قدری زیاده که هر کسی که مرد این راه نباشه و دلیل محکمی برای زدن حرفش نداشته باشه، کلا بی خیال ساختنش میشه.
فیلم ها هم که هیچی، اصلا نیازی نیست توی این موضوع نسبت بهشون صحبت بشه ( البته از انصاف نگذریم، فیلم های خیلی خوب هم کم نیستند، اما فیلم ها بیشتر شبیه یه بخیه خوب برای زخم های روحی و فکری ما هستند، ولی مستند ها با چاقو یه زخم ایجاد و بعد با نامردی تمام اون رو عمیق و عمیق تر میکنند!)
سوم اینکه مستند ها واقعی اند!
دیگه چی از این بهتر؟ ما فیلم میبینیم که با داستانی که برامون تعریف میکنند به خواب بریم ، اما مستند ها با پتک توی سرمون میکوبن! اون هم با حرف ها و دلایل مستند!
چهارم اینکه مستند ها عموما حاصل انباشت چندین سال تحقیق و بررسی افراد متخصص توی اون زمینه هستند.
مستندات توی یکی دو سال ساخته نمیشند، اون ها در مرحله اول به خاطر دغدغه شخصی مستندساز که حاصل سال ها انباشت فکرها و آشوب های ذهنی اش بودن شکل میگیرند و بعد از اینکه کلی با افراد متخصص و آگاه اون زمینه همفکری کرد، به جواب میرسند و روی پرده اکران میشند.
پنجم اینکه موضاعات مستندات عموما دست روی عمیق ترین غفلت های ما مردم عادی میذارند.
اگه موضوع مورد بحث انقدر مهم نیست که همه ما باید بدونیم، اساسا ساختن مستندی درباره اون زمینه اهمیت نداره.
ممکنه یک مستند توی نگاه اول درباره بازی های کامپیوتری یا فلان کلاهبرداری باشه که برای خیلی از ما بیربط و صرفا حاشیه زندگی به نظر برسه، اما این طور نیست!
اگر با چنین مستندی رو به رو شدیم، احتمالا نتونستیم خوب لایه های زیرینش رو پیدا کنیم یا اینکه واقعا مستند خوبی نبوده!
لایه های پایینی هر مستند برخلاف ظاهرش حرفهای خیلی زیادی برای گفتن دارند که ما ممکنه بی توجه به اون ها هر روزمون رو شب کنیم، در حالی که دونستن شون از نون شب هم برامون واجب تر باشه.
ششم و آخر اینکه مستندات دلیل خیلی خوبی برای شروع کتاب خوندن توی اون موضوعات به ما میدهند.
این هم بهترین و شیرین ترین دلیل دیدن مستنده!
ممکنه بگیم جنگ به ما چه؟ فلان کلاهبرداری توی فلان سال به ما چه؟ بهمان دروغ رسانه ای به ما چه یا بیسار بیماری روحی به ما چه؟
ولی وقتی مستند اون رو تماشا کردی متوجه میشی که چقدر نیازه که درباره اش بدونی و چقدر وحشتناکه که هیچی نمیدونی.
و اونجاست که تصمیم میگیری برای کدوم باید به سمت خوندن کتاب بری و برای کدوم ها نیازی نیست و همین اندازه کافیه.
( یه مستند در مقابل یه کتاب مثل انفجار اولیه بمب اتم در مقابل موج بمب اتمه، انفجار بمب اتم خیلی سریع و به شکل یه قارچ وحشتناکه که مو رو به تن آدم سیخ میکنه( احتمالا این کار رو با ما میکنه !) ولی کتاب خوندن در رابطه با اون موضوع آروم آروم حرکت میکنه و تا به خودمون بیایم میبینیم ما رو به آدم دیگه ای تغییر داده!)
سعی میکنم از این به بعد مستندهای خوبی که پیدا میکنم رو اینجا به اشتراک بذارم.( و همین طور شما هم بالعکس!)
پ.ن.۱: سو تفاهم نشه! اصلا نمیگم فیلم نبینیم، فیلم ها خیلی خوب میتونن خلاهای ما رو برای مسائل مختلف پر کنند، اما از نظر آگاهی بخشی هیچ وقت به گرد پای مستند نمیرسند.
پ.ن.۲: یک مبحثی هم داریم به نام Essentialism یا ضرورتگرایی که یکی از باید های زندگی هستش، به صورت خلاصه یعنی فقط دنبال چیزهایی بریم که واقعا ضروری هستند.
شاید در نگاه اول این مطلب من مخالف با این نظریه باشه. ولی نیست! اگر توفیق باشه توی مطالب بعدی میگم که چرا اینطور فکر میکنم.