ویرگول
ورودثبت نام
فروزان زیبائی
فروزان زیبائی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بدون چایی، آدم می‌میرد

داییعلیوهمسرش

آخر بدون چایی که نمی‌شود زندگی کرد. مامان تعریف می‌کرد که آخرین باری که رفتند خانه دایی، زندایی چایی دم نکرد و خودشان درست کرده‌اند. اساسا خانه دایی علی، باید دایی علی چایی دم می‌کرد. اگر نبود، چایی هم نبود.

وقتی عطر چای تازه‌دم در خانه نپیچید، یعنی یک جای کار ایراد دارد. زندایی کمی بعد از دایی علی زندگی کرد و دست آخر هم یاد نگرفت خودش چایی درست کند.

حتی من هم که موقع بچگی چایی‌خور نبودم، کل سال منتظر می‌شدم عید بشود و برویم خانه او چایی بخورم. چایی خانه دایی علی احترام داشت، نمی‌شد به آن نه گفت.

عید‌ها در بزرگترین و بهترین اتاق خانه یک سفره بزرگ پهن می‌کردند و هرچه خوراکی خوشمزه می‌شناختیم در آن می گذاشتند. از برنجک و نخودچی گرفته تا پسته و بادام. دایی علی خودش بالای اتاق کنار سماور می‌نشست و یک چایی لب‌ریز و لب‌دوز و لب‌سوز می‌داد دستت. چایی دایی علی مزه احترام و محبت می‌داد، مزه محبتی که بین خاتون و علی موج می‌زد.

دایی علی که فوت کرد، من تهران بودم. اما شنیدم که شهرمان تا زانو برف آمده بود. به نظرم آسمان به دایی خوش‌آمد گفت و لبخند زد. زن‌دایی چقدر بعد از او ماند؟ دقیق نمی‌دانم، اما کم بود. بدون چایی که نمی‌شود زندگی کرد...

چاییبرف
نوشتن شاید تنها راه نجاتمون باشه و ندونیم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید