فروغ
فروغ
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

آیدا نام تمامی زنان این شهر است؛


آیدا نام تمامی زنان این شهر است؛
که در دالانهای خیالی ذهنشان دوست دارند توسط احمدی ستوده شوند، بوسیده شوند، شعر شوند و سر بخورند در دفتر داستانِ هم آغوشی که سده‌هاست چاپ میشود.
گیسوان مادر بزرگان قصه را  "دوست داشته نشدن" چون بهمنی سهمگین، سپید کرد؛ آن زمانی که آغوش و بوسه از دایره‌ی لغات زندگیشان حذف شد، سرو سبز جوانیشان، قامت خمیده بست.
یکی بود و یکی نبودِ داستانها دال این حکایت است که در قصه‌های زندگانیشان، آن یکی، هیچوقت نبود.
جسمی بود و روحی نبود.
خیالی بود و واقعیتی نبود.
"بودنی" بود و آغوشی نبود.
آیدای درون ما سالهاست به انتظار احمد شاملویش نشسته که گیسوانش را با عشق ببافد، گل بوسه‌ی لبخند را بر لبانش بکارد، وصالش را غزل کند و نبودش را غم نامه.
و من هم شهرزادی خواهم شد که هزار و یک عشقبازی را، هر شب قصه سرایی کند.

نویسنده‌ی کتابی هنوز نانوشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید