امروز ۱۸ ساله شدم همون سن قانونی که همه ازش حرف میزنن :))
با اینکه از چند روز قبل وقتی به تولد و ۱۸ سالگی فکر می کردم و با خودم کلنجار میرفتم وخودمو قانع میکردن که قرار نیست اتفاق خاص و عجیب غریبی بیوفته و یه روزه مثل بقیه روزا اما بازم هرچی روز به روز بهش نزدیک تر میشدم میزان گریه و بغض و عصبانیتم بیشتر میشد
نمیدونم چرا ولی برعکس همه که وقتی تولدشون میشه و تولد میگیرن و خوشحالن من امسال مثل دوسال گذشته روز تولدم عمیقا ناراحتم و غمی در استخوانم میگدازد و به قول معروف اشکم دم مشکمه و انگار توی این روز منتظرم یکی یه چیزی ( حتی حرف عادی البته حضوری)بهم بگه و بغض کنم و گریه کنم و از یه بچه ۵ ساله هم دل نازکتر و زودرنج تر میشم و وقتی کسی حضوری بهم تبریک میگه یهو بغض میکنم و خیلی تلاش میکنم که گریه نکنم جلوش اما این بغض به خاطر تبریک اون ادم نیس به خاطر اینه که دوباره تولدم شده و دوست ندارم بزرگ بشم هست...!
امسال به درخواست خودم از خانواده و کسایی که میدونستم شاید بخوان کیک تولد بگیرن و مثلا سوپرایزم کنن خواستم تولد و جشن نگیرن و بهشون گفتم کنکور دارم و حواسم پرت میشه بزارین برای یه وقت دیگه( البته بین خودمون بمونه در واقع من به خاطر اینکه اگه میگرفتن خیلی اون لحظات واسم سخت میگذشت که بخوام جلو گریمو بگیرم یا اگه یهو بغضم میترکید مجلس جشن رو به عزا تبدیل میکردم گفتم )
خلاصه شب تولدم رو تنها بودم و به خلوت با خودم اختصاص دادم و درکل شب بدی نبود(البته اگه سردرد شدیدم رو فاکتور بگیرم )
اصلا میدونید چیه تولد گرفتن و خوشحال بودن از اینکه یکسال بزرگتر میشی رو نمیفهمم
چرا باید ادم از گذشتن و تموم شدن عمرش خوشحال باشه؟!
برعکس خیلی از بچهای کوچیک که همیشه ارزو میکنن زودتر بزرگ بشن من هیچ وقت بزرگ شدنو ارزو نمیکردم و دوست نداشتم و برام ترسناک بوده و همیشه ازش فرار میکردم نمیتونستم قبولش کنم هرچند عضو جداناپذیر این زندگیه دیر یا زود باید باورش کنم :)
امیدوارم توی این سن جدید بتونم ادم بهتری باشم و عادت های خوبی رو در خودم پرورش بدم وروز به روز پیشرفت کنم و بدرخشم ?
تولدت مبارک من عزیزم
۱۴۰۱/۲/۱