آقای عزیزی مردی میانسال و کتابخوان بود که خانه کوچکی در حاشیه شهر داشت.
او روزهایش را با غرق شدن در دنیای کتابها و نوازش گربهاش، ملوس میگذراند. اما یک عادت عجیب داشت که گاهی اوقات زندگیاش را به هم میریخت: فراموشی پرداخت قبوض و قسطها!
انبوهی از نامههای یادآوری شرکتهای مختلف، مثل ابرهای سیاه، همیشه بر آسمان آرام زندگی آقای عزیزی سایه میانداخت. قبوض پرداخت نشدهی آب، برق، گاز و تلفن، مثل برگهای پاییزی، روی میز مطالعهاش میریختند. با این حال، آقای عزیزی هیچگاه نگران نمیشد. او معتقد بود که همه چیز درست میشود و دیر یا زود به همه بدهیهایش خواهد رسید.
یک روز، نامهای با فونت درشت و رنگ قرمز به دستش رسید. در این نامه، شرکت برق تهدید کرده بود که اگر تا پایان هفته قبض برق را پرداخت نکند، برق خانهاش قطع خواهد شد. آقای عزیزی با وحشت به نامه خیره شد. او به یاد آورد که چند هفته پیش قبض برق را دیده بود، اما فراموش کرده بود آن را پرداخت کند.
با این اتفاق، آقای عزیزی تصمیم جدی گرفت که به این فراموشیهای مکرر پایان دهد. او یک دفترچه یادداشت زیبا خرید و تمام قبوض و قسطهایش را در آن ثبت کرد. همچنین، یک تقویم بزرگ و رنگی روی دیوار اتاقش نصب کرد و تاریخهای پرداخت هر قبض را در آن مشخص کرد. حتی یک زنگ ساعت قدیمی را هم روی میز مطالعهاش گذاشت تا هر روز به او یادآوری کند که دفترچه یادداشتش را چک کند.
با این همه تلاش، باز هم گاهی اوقات آقای عزیزی فراموش میکرد که به تعهدات مالیاش عمل کند. یک بار، وقتی به خانه برگشت، دید که آب قطع شده است. با تعجب به شیر آب خیره شد و به یاد آورد که قبض آب را هم پرداخت نکرده است. آقای عزیزی با ناراحتی روی زمین نشست و به اشتباهاتش فکر کرد. او متوجه شد که فراموشی او نه تنها به خودش، بلکه به دیگران هم آسیب میرساند.
در همین حین، ملوس با صدای نازکی به او نگاه میکرد. انگار میخواست بگوید: "آقای عزیزی، تو که همیشه کتاب میخوانی، چرا یادت نمیماند که قبضها را پرداخت کنی؟" آقای عزیزی با لبخند به ملوس نگاه کرد و گفت: "حق با توست ملوس. من باید بیشتر حواسم را جمع کنم."
در همین حین، یکی از دوستانش به او پیشنهاد داد که از سیستم پرداخت مستقیم (دایرکت دبیت) استفاده کند. او توضیح داد که با این سیستم، دیگر نیازی به نگرانی در مورد پرداخت قبوض نیست. چون همه پرداختها به صورت خودکار از حساب بانکی کسر میشوند.
آقای عزیزی با کنجکاوی به پیشنهاد دوستش گوش داد و تصمیم گرفت آن را امتحان کند. او به بانک رفت و فرم درخواست پرداخت مستقیم را پر کرد. با این کار، او به بانک اجازه داد تا مبالغ مشخصی را به صورت خودکار از حسابش برای پرداخت قبوض مختلف برداشت کند.
از آن روز به بعد، آقای عزیزی دیگر نگران فراموش کردن پرداخت قبوض نبود. او با خیالی آسوده به کتاب خواندن و گذراندن وقت با ملوس پرداخت. سیستم پرداخت مستقیم همه چیز را برایش مدیریت میکرد.
آقای عزیزی در نهایت فهمید که فراموشی، اگرچه گاهی شیرین و بامزه است، اما میتواند مشکلات زیادی ایجاد کند. او با تغییر عادات خود و استفاده از فناوریهای جدید، زندگی آرام و بدون دغدغهای را برای خود رقم زد.
#پرداخت_مستقیم_پیمان