GameO7er
GameO7er
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

حمله به تایتان، فصل 4 قسمت 8 (قسمت 67)

هشدار: عزیزانی که فصل چهارم رو ندیدن لطفا به هیچ وجه این مطلب رو مطالعه نکنند!

میکاسا آکرمن و لیوای
میکاسا آکرمن و لیوای


خلاصه مطلب:

در این نوشته می‌خوام راجع به چند نکته قشنگی که بهش برخورد کردم اشاره کنم از قسمت 8 فصل 4 انیمه فوق العاده محبوب و پرطرفدار حمله به تایتان یا Attack on Titan که فصل آخر اون در حال پخش هست و احتمالا تا اواسط اسفند 99 ادامه داشته باشه. پس اگر فصل 4 رو ندید لطفا همین الان این صفحه رو ببندید و مطلب رو نخونید.


می‌دونیم که دو قومیت جنجالی وجود دارند:

  • مارلِی (Marley)
  • الدیا (Eldia)

از این به بعد به مردم «مارلی» میگم «مارلیایی‌ها» و به مردم «الدیا» میگم «الدیایی‌ها».

مارلی و الدیا

مارلِی (Marley) کشوری هست که در دوران کهن توسط الدیایی‌ها (ارن و بقیه مردمش) فتح شده و خارج از جزیره پارادایس (به معنی بهشت) قرار داره. بعد از مدتی و به هر دلیلی کشور مارلی در جنگ علیه الدیایی ها پیروز میشه و «پادشاه فریتز» به جزیره پارادایس میره. مردم مارلی عقیده دارن که الدیایی‌ها شیطان هستند چرا که نیای اونها شخصی بوده به نام «یمیر» یا «یمیر مادر» که با شیطان یه قرارداد می بنده و یه سری قدرت فراانسانی بدست میاره. بعد از مرگ یمیر، 9 تایتان به‌وجود میان که توی داستان می بینمشون. تا همینجا کافیه. میخواستم فقط بدونید که مارلیایی‌ها باور دارن که الدیایی‌ها شیطان هستند.

اصل مطلب

چندتا دیالوگ خیلی قشنگ داشت این قسمت که به نظرم پشتش کلی فلسفه و معنا هست.

گبی: داشتم سعی می‌کردم برگردم به میدون نبرد ولی اون دوتا نگهبان دروازه جلوم رو گرفتند. من یه الدیایی هستم ولی بهم گفتن که برگردم چون شرایط خطرناکه.

این جلمه به نظرم نشون میده که هر چقدر هم یه گروهی رو منزجر کننده و مشمئز کننده نشون بدی، بازم یه عده هستند که وقتی پای انسانیت وسط میاد، به انسانیت پای بند هستند، مثل اون دو نگهبانی که با اینکه میدونستن گبی یه سرباز هست و یه شیطان و می‌تونستن ازش متنفر باشن اون لحظه ولی با مانع شدن از حضورش در میدان جنگ، ازش دفاع کردند.

گبی: چون الدیایی هستم وقتی میرم بیرون، مردم بهم تف میندازن. واسه همین اینقدر تلاش کردم تا به دنیا نشون بدم الدیایی‌ها آدم‌های خوبی هستن.

دقیقا یکی از راه‌های کنترل مردم همین هست. اینکه یه برچسب بهشون بچسبونی و تمام. کل عمرشون رو صرف این میکنن که ثابت کنن اون برچسبی که بهشون زده شده، حقیقت (به حق نیست) نداره.

گبی: اونا همه شیاطین جزیره‌ای هستند که امنیت دنیا رو تهدید می کنن. اونا شیاطین بی‌رحمی هستند که «همیشه» مستحق مردن بودن. اونا اصلا شبیه ما نیستن.

اینجا هم می‌بینم که گبی داره تلاش می‌کنه خودش و افکار و تصمیمات و عملکرد آینده‌اش رو توجیه کنه. و نکته جالب اینه که داره در مورد کسانی حرف میزنه که «هم خونش» هستند. در حقیقت میخواد با کشتن هم خون‌هاش برای کسانی افتخار بیاره که ازش متنفر هستند و توی کشور و محله‌اش زندگی می‌کنن. مثل اینه که من برم سرباز یه کشور دیگه بشم و برای اینکه مردم اون کشور به من بگن قهرمان، مردم ایران رو بکشم. نمیخوام سیاسی بشه فقط می‌خوام بگم که اثرات یه تفکر و باور دروغین که به خورد مردم داده میشه چقدر میتونه مهلک باشه.

حرف پایانی

یه نظر هم بدم راجع به «راینر» و «زیک». راینر از ابتدای فصل چهارم دچار شک توی اهداف و آرمان‌هاش و متعاقبا بی انگیزگی شد در رسیدن به اهدافش. می‌بینیم که میخواد خودکشی کنه و در ادامه به ارن التماس می‌کنه که من رو بکش. به نظر می‌رسه میخواد علیه مارلی اقدام کنه مخصوصا اونجایی که به مافوقش از روی نقشه داره جزییات جزیره رو میگه و به نوعی داره دست به سرش می‌کنه. در حالی که می‌بینیم که زیک پشت قضیه است. شخصی که به قدری متعصب بود که پدر و مادرش رو فروخت برای ترفیع درجه. و حالا اون شخص به ظاهر با دشمنی که هم‌خونش هست، هم‌پیمان شده ولی با دست و پای بریده.


امیدوارم تونسته باشم لحظه‌ای ذهنتون رو دچار تفکر کرده باشم. نظر شما چیه؟ به نظرتون زیک چیکار می کنه؟ راینر چیکار میکنه؟ لطفا اگه فقط انیمه رو می بینین نظر بدید و عزیزانی که مانگا رو می خونن اسپویل نکنن. خواهشا خواهشا و خواهشا.





حمله به تایتانattack on titanانیمه
The more you know, the more you realize you don’t know. — “Aristotle”
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید