رد دد ردمپشن ۲ یا رستگاری سرخپوست مرده ۲(به انگلیسی: Red Dead Redemption 2) (کوتاه شده:RDR2) یک بازی ویدئویی جهان باز با مضمون وسترن در سبک اکشن-ماجراجویی است که توسط شرکت راکاستار گیمز در ۲۶ اکتبر ۲۰۱۸، برای کنسولهای پلیاستیشن ۴ و اکسباکس وان ساخته و منتشر شد، و نسخههای مایکروسافت ویندوز و گوگل استادیا در ۵ نوامبر ۲۰۱۹ عرضه شدند. این بازی سومین قسمت در مجموعه بازیهای رد دد محسوب میشود و پیشدرآمدی برای عنوان رد دد ردمپشن در سال ۲۰۱۰ است. رد دد ریدمپشن ۲ در جوایز بازی سال ۲۰۱۸ در هشت رشته نامزد شد و توانست چهار جایزه شامل بهترین موسیقی و روایت داستانی را برنده شود. داستان رد دد ریدمپشن ۲ وقایع پیش از نسخه اول این بازی را در بر میگیرد. بازی در سال ۱۸۹۹ رخ میدهد و داستان یکی از گروههای یاغی از غرب وحشی که گروه وندر لیند نام دارد را روایت میکند و بازیکن در نقش یکی از اعضای این کمپ به نام آرتور مورگان بازی میکند.
توسعهدهنده(ها)راکاستار استودیوز
ناشر(ها)راکاستار گیمز
تهیهکننده(ها)راب نلسون
آهنگساز(ان)وودی جکسون
سری رد دد
موتور ریجسکو(ها)اکسباکس وان
مایکروسافت ویندوز
پلیاستیشن ۴
تاریخ(های) انتشارپلیاستیشن 4 و اکسباکس وانWW ۲۶ اکتبر، ۲۰۱۸مایکروسافت ویندوزWW ۵ نوامبر، ۲۰۱۹گوگل استادیاWW ۱۹ نوامبر، ۲۰۱۹ژانر(ها)اکشن-ماجراجوییحالت(ها)تکنفره، چندنفره رسانه دیسک بلو-ری، توزیع دیجیتال نسخه دوم
داستان بازی:
ویرایش
داستان بازی پیرامون یک گروه خلافکار به نام گنگ ون در لیند است. در ابتدا این گروه شامل سه نفر بود: داچ ون در لیند رهبر و مؤسس گروه، هوزیا متیوز مشاور و مرشد گروه، و آرتور مورگان، صمیمیترین دوست داچ و مورد اعتمادترین فرد برای او. به گفتهٔ خود اعضای گروه، آرتور ماهرترین و بهترین تیرانداز در میان آنها بود، و داچ نیز همیشه او را بهترین شخص در میان خودشان خطاب میکرد. به تدریج گروه بزرگتر شده و اعضای جدیدی مانند جان مارستون، بیل ویلیامسون، خاویر اسکوئلا و … عضو آن میشوند. در این بین دو نفر از اعضا یعنی جان مارستون و ابیگل به هم علاقهمند میشوند که ماحصل آن پسری به نام جک مارستون است.
بازی در سال ۱۸۹۹ اتفاق میافتد، زمانی که دوران غرب وحشی، تفنگدارها و یاغیها رو به پایان است، و دولت آمریکا به دنبال ایجاد تمدن جدیدی در این سرزمین است. در این زمان باند ون در لیند مشغول سرقت برای اهداف جاه طلبانهٔ خود هستند، اما بزرگترین نقشهٔ آنها که دزدی از یک بانک در شهر بلک واتر است با شکست سختی مواجه شده و گروه مجبور به فرار میشود. درست در همین نقطه داستان بازی رد دد ریدمپشن ۲ آغاز میشود.
پس از نافرجام ماندن دزدی باند گنگ داچ ون در لیند مجبور به فرار از بلک واتر شدند. داچ ون در لیند متوجه شد برای بقا باید به همراه گروه خود مشغول به بدست آوردن پول شود. شخصیت اصلی این بازی آرتور مورگان است که بازیکن کنترل او را بر عهده میگیرد. آرتور پیشنهاد دزدی از یک قطار را در شب میدهد. داچ به همراه آرتور، بیل ویلیامسون، مایکا بل، خاویر اسکوئلا، جان مارستون و لنی سامرز از قطار متعلق به لوویتیس کورنوال سرقت میکنند و پول بسیاری بدست میآورند و داچ نیز به اعضای گروه قول میدهد که این آخرین نبرد خونین آنها باشد. در همین حال آژانس ملی کارآگاهی پینکرتون، به دلیل سوابق بد گروه در خلافکاری و قانونشکنی، در تعقیب داچ و گروه او است. چندی بعد لوویتیس کورنوال محل گروه را شناسایی کرده و با یک حمله ناگهانی آنها را فراری میدهد. گروه داچ فن در لیند در ادامهٔ بلند پروازیهای خود مجدد دست به سرقت بزرگی میزنند و اینبار با حمله به بانک در شهر ولنتاین موفق میشوند مقداری پول بدست آورند و همچنین کمپ خود را در شهر 'رودز' بازسازی نمایند.
در شهر رودز داچ و آرتور سعی میکنند با بزرگان شهر از جمله خانوادههای گری و بریثیویت قراردادی را امضا کنند تا برای آنها کار کنند و در عوض از آنها پول دریافت نمایند و ارتباط خود را قوی تر کنند، اما از آنجا که دو خانواده با یکدیگر دشمن هستند، داچ پیشنهاد میدهد که این روابط همزمان با هر دو خانواده مخفیانه باشد، تا گروه از هر دو خانواده منفعت ببرند. اما طولی نمیکشد که نقشهٔ آنها برملا شده و هر دو خاندان با گروه اعلام جنگ میکنند. کلانتر گری در یک حمله در شهر رودز 'شان مگوایر' از اعضای گروه داچ را میکشد و بریثیویت جک پسر جان مارستون را میدزدد. در ابتدا آرتور با کمک مایکا بل (یکی دیگر از اعضا) از حملهٔ گریها به شهر جان سالم به در میبرند و آرتور کلانتر گری را میکشد. از سمت دیگر قضیهٔ دزدی جک باعث میشود تا تمامی اعضای داچ ون در لیند به عمارت بریثویت حمله کرده و در یک نبرد خونین و جذاب همهٔ آنها را کشته و عمارت را تصاحب کنند. اما پسر جان در آنجا حضور نداشت. کاترین بریثوییت رئیس خاندان به اجبار داچ به آنها میگوید که جک را به شخصی به نام 'آنجلو برونته' در شهر سنت دنیس تحویل دادهاست. داچ و آرتور فرزندان کاترین بریثیویت را میکشند و گروه عمارت بریثیویت را به آتش میکشد. کاترین بریثیویت نیز که همه چیزش را از دست داده به سوی عمارت در حال سوختن میرود و خودکشی میکند.بعد از آن داچ و بقیه اعضای گنگ که در حال گفت و گو بودن با سرهنگ میلتون مواجه میشوند. او به آنها یه اخطار میدهد ،اما داچ توجه ای نمیکند و به او میگوید که ما بزودی از اینجا میرویم.
داچ، آرتور و جان برای بازپسگیری جک در شهر سنت دنیس نزد آنجلو برونته یکی از با نفوذترین افراد این شهر میروند. آنجلو نه تنها از پسر جان به خوبی مواظبت کردهاست بلکه با یک مهمانی مجلل از گروه گنگ داچ ون در لیند استقبال میکند. داچ برای کسب پول بیشتر سعی میکند با مذاکره با آنجلو برونته محل مناسب برای سرقت مسلحانه را پیدا کند که آنجلو برونته اعلام میکند سالن پوکر و اداره پست سنت دنیس از پولدارترین مکانها برای سرقت میباشد. ابتدا آرتور مورگان و خاویر اسکوئلا با شیادی وارد سالن پوکر شده و به آنجا دستبرد میزنند. سپس به اداره پست میروند اما نه تنها پولی در آنجا پیدا نمیشود بلکه پلیسها خیلی زود سر میرسند و نقشه سرقت آنها را نقش بر آب میکنند. داچ که بر این باور است که پلیسها از پیش در محل حضور داشتند این قضیه را خیانتی از سمت آنجلو میداند، شبانه به همراه گروه خود با قایق به خانه ساحلی آنجلو حمله میکند و وی را دستگیر کرده و در آب در محل حضور تمساحها میاندازد.
داچ که تنها راه بدست آوردن پول را دستبرد به بانک سنت دنیس میداند با تمامی اعضای گروه در یک حمله همهجانبه به بانک سنت دنیس حمله میکنند اما توسط پلیسها محاصره میشوند. جان مارستون دستگیر شده و هوزیا متیوز و لنی سامرز از اعضای گروه کشته میشوند. مرگ هوزیا که نزدیک ترین فرد به داچ و آرتور بود شوک بزرگی به داچ وارد میکند . عده ای از اعضای گروه از طریق پشت بام راه فرار را پیدا میکنند تا از طریق یک کشتی باربری از سنت دنیس فرار کنند. شکست بزرگ سرقت از بانک اعضای گروه را متواری کرده و تنها عده ی کمی از مردان خود را به کشتی می رسانند . آرتور متوجه میشود قرار است ناخدا کشتی از آمریکا توسط راه دریایی به مقصد کوبا برود. حضور در کوبا موقعیت بسیار خوبی را برای بدست آوردن پول برای گروه میتوانست فراهم کند اما کشتی دچار طوفان دریایی شده و غرق میشود. اعضای گروه داچ، آرتور، بیل، مایکا و خاویر به دریا افتاده و با تلاطم دریا به جزیره ای نزدیک کشور هائیتی با نام 'گوارما' میرسند. مأموران گشت ساحلی جزیره آنها را پیدا میکنند و دستگیر میکنند اما افراد محلی به رهبری هرکول فونتین، شورشی گوارمایی به کمک گروه آمده و آنها را از دست مأموران نجات میدهند با این حال خاویر اسکوئلا نمیتواند فرار کند و مأموران او را دستگیر میکنند. افراد محلی به افراد گروه مکان و غذا میدهند تا آنها بتوانند راهی برای نجات خاویر پیدا کنند.