ابتدا باید گفت که تقسیم جنیان به مسلمان و کافر و پیروی برخی از آنها از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) موضوعی است که در قرآن بدان اشاره شده و برای افرادی که خود را مسلمان میدانند قابل انکار نیست. بر این اساس اگر گزارشی در مورد برخورد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و یا اصحابشان با آنان وجود داشته باشد، نباید آنرا به سرعت انکار کرد، اگرچه در مورد اعتبار هر گزارش باید به تحقیق پرداخت.
پرسش
از یک جنگیر شنیدهام که جنها از «یا علی» میترسند. چرا آنان از نام پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و دیگر امامان( علیه السلام ) نمیترسند؟
پاسخ اجمالی
ابتدا باید گفت که تقسیم جنیان به مسلمان و کافر و پیروی برخی از آنها از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) موضوعی است که در قرآن بدان اشاره شده و برای افرادی که خود را مسلمان میدانند قابل انکار نیست. بر این اساس اگر گزارشی در مورد برخورد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و یا اصحابشان با آنان وجود داشته باشد، نباید آنرا به سرعت انکار کرد، اگرچه در مورد اعتبار هر گزارش باید به تحقیق پرداخت.
با ذکر این مقدمه باید گفت؛ در منابع تاریخی و روایی گزارشهای متعددی از جنگ امام علی( علیه السلام ) با جنیان کافر[1] و شکست آنها توسط امام( علیه السلام ) وارد شده است. به عنوان نمونه:
ابن عباس: وقتی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به سمت جنگ بنیمصطلق میرفتند و به نزدیکی منطقه «وعر» رسیدند، جبرئیل به آنحضرت( صلی الله علیه و آله و سلم ) خبر داد که طائفهاى از کافران جن در این سرزمین هستند و قصد دارند که به اصحاب شما ضرر برسانند. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به امام علی( علیه السلام ) فرمود که شر آنها را با آن قدرتى که خدا به او داده است، از بین ببرد و یا آنها را محصور کند. امام( علیه السلام ) نیز به همراه صد نفر از صحابه به سمت آن جنها رفتند. وقتی امام( علیه السلام ) نزدیک آن منطقه رسید، به اصحاب فرمود شما بایستید تا به شما اطلاع بدهم. امام( علیه السلام ) به تنهایی و با یاد نامهای خدا وارد آن منطقه شد و خود را معرفی کرد. در این هنگام صورتهایی مانند زنگیان پیدا شد که شعلههاى آتش در دست داشتند. امام( علیه السلام ) با تلاوت قرآن جلو میرفتند و شمشیر خود را به جانب راست و چپ حرکت مىداد. وقتی به نزدیکی آن اجنه رسید، آنها مانند دود سیاهى بالا رفتند و ناپیدا شدند. سپس امام( علیه السلام ) به همراه اصحاب به سمت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) برگشتند و خبر را نقل کردند. آنحضرت( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود آنها نزد من آمدند و مسلمان شدند و من نیز اسلام آنها را قبول کردم».[2]ابن عباس: رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) از جحفه به سمت مکه حرکت کردند. در حدیبیه ذخیره آب اصحاب پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در حال اتمام بود و به همین علت، تشنگی بر آنها غلبه کرد. در نزدیکی آن منطقه چاهی بود. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود چه کسی حاضر است از آن چاه آب بیاورد؟ برخی از اصحاب داوطلب شدند و همراه با گروهی به سوی چاه حرکت کردند وقتی به نزدیک چاه رسیدند، شعلههای آتش نمودار شد و صداهای ترسناک به گوش میرسید. آن جماعت از ترس عقب نشینی کردند و ماجرا را به پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) گفتند. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به امام علی( علیه السلام ) فرمود: از آن چاه آب بیاور. امام( علیه السلام ) به کنار چاه رسید و سطلی را به داخل چاه انداخت. وقتی خواست سطل را بالا بکشد، جنیان طناب را بریدند. پس امام( علیه السلام ) به همراهان فرمود: کیست که درون چاه برود؟ اما کسی قبول نکرد؛ لذا امام( علیه السلام ) خود وارد چاه شد. وقتی امام( علیه السلام ) داخل چاه شد، خندهها و صدای قهقهه به گوش میرسید. پس از لحظاتی اصحاب صدای الله اکبر امام( علیه السلام ) را شنیدند و جنیان از امام( علیه السلام ) امان خواستند و خنده آنان تبدیل به گریه شده بود. امام( علیه السلام ) به اصحاب فرمود ریسمان را به داخل چاه بفرستید. حضرت( علیه السلام ) سطل را به آن ریسمان بست و مقدار زیادی آب به بالا فرستاد، تا اینکه همه اصحاب از نوشیدن آب سیراب شدند. بعد از آن امام( علیه السلام ) خدمت رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید و آنچه را که مشاهده کرده بود، نقل کرد. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: این جن برادر آن جنی بود که بین کوه صفا و مروه به دست علی بن ابیطالب( علیه السلام ) کشته شد و او قصد داشت انتقام برادرش را بگیرد، اما خودش نیز کشته شد».[3]سلمان فارسی: روزى حضرت رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) در ابطح در حال سخنرانی بودند که یکی از اجنه به نام «عرفطه بن شمراخ» از قبیله «بنینجاح» نزد آنحضرت( صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید و از ایشان امان خواست و گفت گروهى از ما بر دیگری ستم کرده است. ما گروهی بودیم که به آسمان مىرفتیم و از ملائکه خبرهایی میشنیدیم، اما وقتی شما مبعوث شدید، ما را از آسمان منع کردند. ما به تو ایمان آوردیم و بعضى از قوم ما بر کفر خود باقی ماندند. میان ما و آنها اختلاف به وجود آمد و تعداد و قدرت آنها از ما بیشتر است و به ما ضرر میرسانند؛ لذا از شما میخواهیم کسى را بفرستید که به درستى میان ما حکم کند. حضرت( صلی الله علیه و آله و سلم ) به برخی از اصحاب پیشنهاد داد تا این کار را انجام دهند، اما آنها قبول نکردند؛ لذا پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به امام علی( علیه السلام ) فرمود با او برو و میان او و قوم او با عدالت حکم کن. امام( علیه السلام ) شمشیر خود را برداشت و همراه سلمان با عرفطه رفتند و بعد از مدتی برگشت و به پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) گفت که من کافران از اجنه را به سه خصلت دعوت کردم: اول: به خدا ایمان بیاورند و به پیامبرى شما اقرار کنند، اما آنها قبول نکردند. دوم: جزیه بدهند باز هم نپذیرفتند. سوم: با عرفطه صلح کنند، اما آنها اینرا نیز قبول نکردند. پس شمشیر کشیدم و بر آنها حمله کردم و عدهای از آنها را به قتل رساندم. آنها وقتی این وضعیت را مشاهده کردند، صلح کردند و مسلمان شدند.[4]
گفتنی است؛ اینکه جنیان از کلمه(یا علی) ترسیده و از دیگر کلمات نمیهراسند، چیزی نیست که در روایات به آن اشاره شده باشد تا به شرح و بسط آن بپردازیم و ادعای جنگیران را خودشان باید ثابت کند.[5]