ویرگول
ورودثبت نام
آلبوم گوزن
آلبوم گوزن
خواندن ۱۵ دقیقه·۳ سال پیش

دو - بررسی و تحلیل آهنگ ناخدا جلال علی سورنا از آلبوم گوزن

قبل از شروع:

  • اول / هدف از این نوشتار، رمزگشایی یا چیزی شبیه به حل معما نیست. بلکه فقط ایده‌ای برای فکر‌ کردن راجع به آهنگ و مفهوم پنهان شده در شعرهاست.
  • دوم / ممکنه که خیلی از برداشت‌ها، نزدیک به نظر شخصی ما باشه تا معنای مدنظر شاعر، اما صِرف فکر کردن و عمیق شدن در این اشعار می‌تونه ما رو از یک شنونده منفعل جدا کنه و با گفت‌گو در مورد آهنگ‌ها در پرورشِ اثر سهیم باشیم.
  • سوم / وقتی بحث نماد و نمادپردازی باز میشه، تعابیر و معانی بسیار زیادی رو می‌شه برداشت کرد و اگر برداشت شخصی شما چیزی بسیار متفاوت‌تر از برداشت دیگران بود؛ به هیچ وجه به معنای اشتباه بودن مسیر شما نیست.
  • آخر / به زبان خیلی ساده نوشتم و اگر هر نظر یا اصلاحی در مدنظرتون بود، حتما کامنت کنید.


و اما بریم سراغ پرشنونده‌ترین آهنگ آلبوم گوزن در ساوندکلود با عنوان ناخدا جلال

کاور آهنگ ناخدا جلال
کاور آهنگ ناخدا جلال

عنوان

وجه تسمیه (یا همون دلیل نامگذاری) همیشه برام جالب بوده، اینجا هم نظرم رو به خودش جلب کرد. شاید ناخدا جلال در نگاه اول اسم مناسبی باشه اما اگر قرار بود اسم یکی از شخصیت‌های داستان برای نامگذاری این آهنگ انتخاب می‌شد؛ اون حصار بود! پس چرا ناخدا جلال عنوان رو به خودش اختصاص داده؟!
این اولین سوال در برخورد با آهنگه و من در این مورد دوتا مسئله به ذهنم رسید:

  • اول / ناخدا جلال به صورت فینگلیش (انگلیسی نوشتن فارسی) نوشته شده و کلمه جلال به صورت Jelal تایپ شده تا گویش جنوبی در اسم آهنگ هم وارد بشه.
  • دوم / اهمیت دیکتاتور بودن و ذهنیت ناخدا جلال به صورتی در این عنوان آهنگ تاکید می‌شه تا به عنوان یک شخصیت هم‌تراز اسد دیده نشه!


داستان‌پردازی

بدون شک مهم‌ترین قسمت این آهنگ، داستان و شیوه متفاوت روایت آن است.
متن اهنگ‌ به مثابه نمایشنامه نوشته شده. به این صورت که صحنه اول، دوم و سوم داره و خواننده رو به یاد نمایش تئاتر می‌ندازه.
در این داستان، فضاسازی و شخصیت پردازی به خوبی انجام میشه و با چرخش داستانی به سمت راوی، ساختارهای معمول و قدیمی داستان پردازی شکسته میشه. البته این روش در ادبیات وجود داشت که برای توضیح بیشتر، پیشنهاد می‌کنم این مطلب رو مطالعه کنید.
بخشی از اون رو اینجا براتون منتقل می‌کنم:

«در نقد ادبی پیشامدرن، این پرسش را که «معنای اثر چیست؟» با ارجاع به مولف پاسخ می‌دادند.»
//
وقتی که با رویکرد «معنای متن= نیت مولف» پیش برویم، از خود متن غافل می‌شویم. طبق این رویکرد هر متن (شعر، داستان کوتاه، رمان، فیلم سینمایی و ...) تنها و تنها یک معنا دارد و آن معنا نیز نزد نویسنده است.
//
... در مقاله خود با عنوان «مرگ مولف» که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد، این مفهوم دقیقا صحه‌ای است بر آن دیدگاه که معنای متن در نزد کسی که آن را نوشته است، نیست.

حضور راوی در روایت داستان و تعامل شخصیت‌های داخل داستان با او، من رو به یاد انیمیشن شکرستان میندازه! اگر این انیمیشن رو دیده باشید .. شخصیت‌های داخل داستان در بعضی‌ موقعیت‌ها به راوی ایراد وارد می‌کنن و باهاش بحث میکنن. در این آهنگ هم راوی شرایط خداگونه یک خالق رو مثل کنترل روی شخصیت‌ها، نداره و در اون مقام مقدس قرار نداره که یک ساختارشکنی در روایت داستان‌ها محسوب می‌شه.
از طرف دیگر
ماجرای اسد، داستان ماهی سیاه کوچولو رو هم تداعی می‌کنه. قصه ماهی‌ای که می‌خواست از برکه بیاد بیرون و به سمت دریا شنا کنه که با مخالفت پدر و مادر و اطرافیانش روبرو شد.

فضاسازی و گویش محلی

برای ملموس شدن فضای شعر، از موارد مختلفی توی این آهنگ استفاده می‌شه. علی سورنا با به‌کار بردن کلماتی مثل شرجی، غرق عرق، اربده‌های بلند یک شهر، شنونده رو به یک بازار شلوغ در غروب شهرهای جنوبی میبره و هنگام وارد شدن به داستان اصلی با صحبت کردن به جای شخصیت‌ها و استفاده از گویش مخصوص آن‌‌ها، ما رو به دل داستان میبره، این خلاقیت و جسارت در ادای کلمات با لهجه مخصوص، بسیار تحسین‌برانگیزه و تصویرپردازی تا جایی ادامه پیدا می‌کنه که غرق شدن و نجات پیدا کردنِ راوی از آب هم با افکت‌های مخصوص صداگذاری شده و نمایش رو از لحاظ صوتی به بالاترین درجه می‌رسونه.


صحنه اول

توصیف فضای یک بازار ماهی فروشی شلوغ در هوای شرجی یک شهر بندری که توسط ناخدا جلال اداره می‌شه.
  • تور صید جمعی با اتصال مردن / تشبیه جامعه به یک تور ماهیگیری و نقطه‌ی اتصال همه‌ی آدما مرگشونه. یعنی اون لحظه ست که دیگه همه ادما یکی میشن و کسی از کسی برتری نداره.
  • گره های فردی از افتخار محکم / در واقع گره‌ها میتونه نماد انسان‌ها باشه و گره‌های محکم انسان‌های با افتخاری مثل ناخدا جلال باشه
  • و شکار و طعمه‌ان گره های شل‌تر / ممکنه منظور از گره‌های شل، اسد باشه که مثل بقیه نبودن.

ناخدا جلال

دیکتاتور، سنت‌گرا، زورگو، بازوی قدرت، بنیادگرا / کسی که درمقابل تغییر مقاومت نشون میده

اینجا هم خشکی می‌تونه نماد ثبات باشه یعنی جایی که پاها به جایی بند شده و دریا نماد تغییر تلاطم و طوفانه و یک حالت ناشناختگی هم با خودش داره
رفتار ناخدا جلال بعد از اعتراض اسد نشانگر اخلاق دیکتاتوری بود. جواب غیر منطقی به درخواست معقول اسد

  • و الا میذارم دستاتو کنار / برخورد قاطع تند و خشن
  • دریا ناموسته / مقدس سازی
  • کوری از نور فانوسته، کوری هنوز به والله، هنوز زبونت جاسوسته / مغالطه حمله به شخص
  • میوه ی کوسه است سوغاتتون / ترس از دشمن فرضی

اسد

آزادی خواه، کنشگر، نسل نو، شیفته تغییر و در این موقعیت، مجبور به تغییر هم شده

درخواست های اسد اگرچه با مبالغه همراه بود اما درخواستی منطقی بود و دلایل قابل قبولی را ارائه کرده بود ولی جواب منطقی نشنید اما بادی هم در سر داره، برای مثال گفت که «می‌کشیم همه کوسه ها» رو و همچنین آمادست که دل به دریا بزنه با پذیرش تمام خطرات «همه خوندن سرود غرق»
قسمت قابل تامل دیگ در همین متن هم هست .. اونجا که اسد میگه «چطور بگم به مردم دروغ برگ / بگم به دریا دروغ سد ؟» که از این هم میشه چند برداشت کرد

  • اول / منظورش میتونه این باشه که به مردم به دروغ بگم که دریا هیچ ثمره ای برای ما نداره..."بگم به دریا دروغ سد"هم همون مفهوم رو داره بنظرم فقط انگار زاویه دوربینش رو برعکس گرفته تا یک نگاه شاعرانه داشته باشه یا اینکه اگر دریا رو دارای شعور فرض کنیم، چطوری به دریا به دروغ بگه که سدی جلوی رسیدن تو رو به مردم گرفته! به عبارت دیگه ناخدا جلال برگ رو به جای میوه به مردم جا زده و سد رو به جای ساحل به دریا نشون داده.
  • دوم / برگ رو نماد نتیجه دادن بگیریم و سد رو نماد محدودیت
    اینکه چطور جلو مردم نتیجه دادن رو انکار کنم؟ چطور بگم که دریا برامون ثمره نداره؟ و قسمت دوم هم اط یه طرف دیگه نمیتونم چیزهایی که جلوی ما رو گرفته برای رسیدن بهش رو انکار کنم.
اما بعد از اینکه با مخالفت‌های ناخدا روبرو میشه، ناگهان با او علیه راوی متحد میشه. اما چرا؟

خود متن اصلی رو منتقل میکنم:
«خالق ما؟ جلال این دیوانه که پا سفت کرده به قتل ما واسه ادامه ی شعر جدید رو بکش تا که وا بشه دریا»

  • وقتی گوش بدیم با اون گویش خاص، اسد میگه «پا سفت کرده به قتل مو» و اگر با این گویش آشنایی داشته باشید می‌دونید که «مو» به معنی «من» هست ولی در متن نوشتاری «ما» نوشته شده. تاکید بر این کلمات به این خاطر هست که معنی بسیار متفاوت‌تر می‌شه.
  • نظر من اینه که مو به معنی من هست و اسد میگه این خالق، موقعیتی رو خلق کرده که من قراره توش کشته بشم (یعنی دستش قطع بشه) برای همین بندازیمش توی دریا حالا اینجا چرا جلال همکاری می‌کنه، مشخص نیست! // اگر هم "ما" باشه طبق متن، برداشت من اینه که این دو شخصیت به این آگاهی رسیدن که داخل یک شعری از شاعر قرار دارن و اگر خالق زنده باشه شعرش رو تموم می‌کنه و میره شعر بعدی. تموم شدن شعر مساوی با کشته شدن شخصیت‌های داخل اون شعره برای همین باهمدیگه متحد میشن و میندازنش توی دریا.
  • اسد که در بحث با ناخدا جوابی نمی‌گیره فکر می‌کنه که این خالقشه که تقدیرش رو نوشته نه کارهاش و اینجا هم ناخدا جلال کمکش میکنه چون احتمالا خالق رو مزاحم کارش میبینه (و یک هل مافیایی میده) تا در غیاب خالق بتونه دست اسد رو قطع کنه و در واقع به نفعش بوده این جریان اما اینکه چرا از اول راوی رو نمی‌دیده ولی بعد سهیم میشه در انداختنش، ممکنه این رو برسونه که ناخدا از اول هم در جریان خالق بوده.

ورود راوی

در اینجا با یک چرخش داستانی غیرمعمول روبرو هستیم وقتی که راوی وارد داستان می شود و با شخصیت هایی که خودش خلق کرده؛ مجادله می‌کند. اما پیروز نمی‌شود و مغلوب کاراکترهای داخل داستان خودش می شود.
زیباترین بخشش برای من حضور شخصیت‌ها مستقل از راوی بود. انگار اسد با راوی هم وارد مکالمه می‌شه و نه تنها مقابل استبداد جلال قیام می‌کنه بلکه جبر راوی در تعریف سرنوشتش رو هم نمی‌پذیره و حتی راوی رو به دریا هم می‌ندازه. انگار شخصیت‌ها بعد از خالق مسیر خودشون رو پیدا می‌کنن.
اسد هم که از پس ناخدا بر نمیاد به خالق می‌گه این عامل همه چیز هست و خالق رو میاره توی داستان و همتراز بقیه شخصیت‌ها می‌کنه. شاید همه چیز رو تقصیر صورت‌مسئله و راوی می‌بینن که خالق این موقعیت بوده.

صحنه دوم

سرگردانی راوی در دریا، خالقی که شنا بلد نیست و راه ساحل رو هم نمی‌شناسه.
زمان سپری شده بین صحنه اول و سوم مشخص نیست اما به قدری بوده که اتفاقتی در این بین بیوفته که راوی از اونها مطلع نباشه.
از اینجا به بعد، انگار راوی دیگری داستان فرزند اسد رو نوشته یعنی این رو اون که به دریا انداخته ننوشته و دوتا راوی هست .. البته شاید

صحنه سوم

حصار به معنای تمایز و جدا کننده

فرزند اسد راوی را نجات می دهد. گیج بودن راوی بعد از نجات پیدا کردن از دریا رو میشه توی تکرار بر پرسیدن اسم حصار دید. شاید نتیجه تلاش های اسد باز شدن راه دریا باشد که از طریق آن حصار به دریا دسترسی پیدا کرده و راوی را نجات می‌دهد در صحبت کردن حصار متوجه می‌شویم که لهجه ندارد!

فاکتورهای همراه حصار - قلاب / کوله / دست اسد

قلاب / شاید نشان دهنده اینه که برای ماهیگیری به سمت مرداب میره و شاید هم قلاب اسد باشه. البته قلاب از نمادهای پرتکرار علی سورناس.
کوله / نماد و نشونه حصار که ردش رو توی باقی کاور آهنگ‌ها می‌تونیم دنبال کنیم و در آهنگ گریز از مرکز علی سورنا از محتویات دخل کوله صحبت می‌کنه.
دست اسد / دست اسد نماد مبارزه برای آزادی که همیشه همراهشه و میگه دلیل نفس‌هاشه
در آهنگ اول، دلیل حرکت، مرگ بود. در این آهنگ دلیل نفس کشیدن، تلاش برای رسیدن به مفهوم آزادیه.

چرا به سمت مرداب میره؟

اگر رفتن به سمت مرداب را برای ماهیگیری فرض کنیم شاید تفکر غالب در زمان ناخدا جلال همچنان سایه‌اش را بر روی حصار نیز انداخته است و حصار با وجود دسترسی به دریا نه تنها به چاه قانع نیست بلکه به دنبال مرداب میره (عملکرد منفی جامعه در طی نسل) و دنبال کردن راوی پشت سر حصار نشانگر دو مسئله است:

  • اول اینکه راوی از ادامه داستان خود خبر ندارد.
  • دوم اینکه دِینی بر گردن حصار داره و شاید برای همین دنبالش میکنه.

دست‌های قطع شده اسد اشاره به کاور آلبوم دارد

کاور آلبوم گوزن
کاور آلبوم گوزن

همانطور که مشاهده می‌کنید کاور البوم گوزن در نگاه اول شبیه به شاخ گوزن قطع شده است اما با کمی دقت مشخص می‌شه که این شاخ شبیه دست هم هست (پنج انگشت مشخص هست) که از مچ قطع شده باشه و سایه این دست دو شخصیت رو نشون میده و بعید نیست این دو، راوی و حصار باشن که در کاورهای بعدی هم حضور دارن.
جالب‌تر اینکه، دست قطع شده از مچ، در کارهای قبلی علی سورنا هم اشاره شده
مثل آهنگ نغمه

دستم هنوز تو وحدت با شماست
خودم اینجام چون از مچ زدمش

برداشت کلی از داستان

  • برداشت اول / جایی خونده بودم که «در جوامعی که آزادی وجود نداره یا خفقان و دیکتاتوری حاکم هست؛ در اکثر افراد اون جامعه هم دیکتاتور درونی به‌وجود میاد» (احتمالا کتاب جامعه‌شناسی خودمانی) شاید اسد هم نماد اون جنبه از ذهن ما باشه که با آن دیکتاتور درون مبارزه می‌کنه و راوی هم خودمون هستیم که در حال تماشای اون جنگ درونی هستیم و جایی می‌رسه که اون کارکتر برمیگرده و به ما میگه که عامل وجودش تویی و وقتی وجود نداشته باشی این جنگ هم درکار نخواهد بود.
  • برداشت دوم / تفکر سنتی مسموم حاکم بر جامعه است؛ تفکری بازوی قدرت هم در اختیار اوست و به هر نحو از سنت‌های خود با دلایل غیرمنطقی حمایت و پشتیبانی می کند. دست اسد قطع میشود و فرزند او نیز نه تنها مثل پدرش به چاه راضی نیست بلکه به سوی مرداب می‌رود. درواقع جامعه در یک شیب منفی قرار می‌گیرد. کسی هم که تلاش در مثبت کردن این شیب دارد، نتیجه عمل او باز یک شیب منفی‌تری می‌شود.
  • برداشت سوم / در تاریخ این دو دسته گروه نواندیش و سنت‌گرا همیشه با هم درگیر بودن و شخصیت سوم نماد گروه منفعل و بی‌نظر هست که فقط مشاهده‌گر هست. چون معمولا این گروه در کنترل افراد سنت‌گرا درمی‌آیند، به مذاق نواندیشان خوش نمیاد و به این گروه گفته میشه که این مدارای شماست که ما رو به این روز انداخته و نمیتونیم آدم سنت‌گرا رو کنترل کنیم.
  • و البته ده‌ها برداشت دیگر هم می‌توان داشت ..

روی دیگر سکه

با توجه به سابقه علی سورنا در قطعه دار (داستان مریم) ممکن است که این قطعه نیز ادامه دار باشد و تمام این برداشت‌ها اشتباه از آب در بیاید چون که هر چه برداشت متفاوتی از قطعه مریم در آلبوم پیش داشتیم با نمایان شدن داستان اصلی مریم در این آلبوم نقش بر آب شد. ولی با توجه به ارجاعات مختلف در آهنگ‌های بعدی به دست و همچنین کاور آلبوم دست‌کم مشخص است که این قطعه نقش کلیدی در آلبوم دارد.

متن کامل آهنگ ناخدا جلال علی سورنا

چند نکته در مورد متن این قطعه در سایت SoundCloud هست.
اول «تور صید» به صورت «تور سید» نوشته شده که من اینجا اصلاح کردم.
نیم‌فاصله‌ها رعایت نشده بود که رعایت کردم.

بین علامت سوال و متن در بعضی قسمت‌ها فاصله بود و بعضی نبود که همه رو اصلاح کردم.

صحنه‌ی اول
تو راسته‌ی بازار ماهی‌فروشا / غروب شلوغ بندر / ازدحام داد و ستد / عربده های بلند یه شهر
مرطوب، شرجی / غرق عرق مردان یه سرزمین پر از رعشه و جنگ
تو عرصه‌ی تنگ از همدیگه ..
یه تور صید جمعی / با اتصال مردن
گره‌های فردی / از افتخار محکم
و شکار و طعمه‌ان / گره‌های شل‌تر
تو راسته‌ی بازار ماهی‌فروشا که صیاد و شکار هر دو یه لقمه‌ان
ناخدا جلال / رئیس بزرگ بازار
ترس ماهی‌گیرا / دستاش همیشه بوده یه اخطار
عصبانی پر فریاد / عصبانی بود و عزادار
سیاه بود از زخم / داد زد بیا تو اسد..
ناخدا جلال:
به تو نگفته بودم که مرزاتو بپا؟
ول کردی که چی چاهتو داری دریا رو چه کار؟
گفتم بگیر قلابو بکش دستاتو کنار از تور
یادته گفتم بگیر دستاتو کنار و الا میذارم دستاتو کنار
اسد:
جلال خلافم نگو
غلافم نکن
اون چاه کوچیکه
خواستم باشم کفافم نبود
تازه چطور / به ما حرام به تو واجبه کی / دریا سند گرفته اصلا / کی شیش دانگش رو داده به تو؟
ناخدا جلال:
اسد ....
این دریا ناموسته / کوری از نور فانوسته / کوری هنوز به والله / هنوز زبونت جاسوسته
کور می‌کنید صحرا رو از رسیدن به ساحل فردا / میوه‌ی کوسه است سوغاتتون اگه بگیرید درخت دریا رو
راوی:
اسد بی‌تاب و قرار دید واسه ادامه هیچ راهی نداره
اسد:
تو خفه شو راوی کی بی تاب و قراره؟
این قصه بین ما و جلاله
جلال دریا تو غروب فقره / همه خوندن سرود غرق
چطور بگم به مردم دروغ برگ / بگم به دریا دروغ سد؟
یه قلاب دادی دست ما / میگی از چاه بگیرید غذا
باز کن این بن‌بست لامذهب را رو
ما یاد می‌گیریم شنا رو / می‌کشیم همه کوسه‌ها رو
سیاه کردی روز ما رو جلال
ناخدا جلال:
اسد...
نمی بینی آماج حمله‌ی کوسه رو؟
پاداش بدیم به دندونای تیز؟
ساحل رو بدیم به تاراج؟
تو چه می‌دونی که پهن کردی تورت رو
همه رو هم که خبر کردی
اون راوی کی بود که قطع کردی بحث رو
یه لحظه با کی صحبت کردی اسد؟
راوی :
من خالقتونم
اسد:
خالق ما؟
جلال این دیوانه که پا سفت کرده به قتل ما واسه ادامه‌ی شعر جدید رو بکش تا که وا بشه دریا ..
راوی:
یعنی من عاملم؟
ناخدا جلال و اسد:
بله خودتی عامل ما
میندازیمت توی دریا خودت رو آماده بکن واسه شنا..
صحنه‌ی دوم
دست و پا می زنم تو این دریای بی‌ساحل / نمی‌دونم کجامو ساحل از کدوم راهه؟
نگه می‌دارم باز چشمای بی‌جونمو / من تو این دریای بزرگ شنا نمی‌دونم
صحنه‌ی سوم
تاره و تار
تاره و تار
تاره و تار
تصویرا پشت غبار
یه بچه فشار می‌ده سینه‌امو آب می زنه بیرون از دهنم
با گیجی و مات
می گم تو کی هستی؟
میگه حصار بعد میره کنار
پا میشم می بینم زیر چشاش کبوده
یه قلاب توی کیفشه باهاش
میره به سمت مرداب
می‌پرسم اسم تو چی بود؟
دوباره میگه حصار
من بچه‌ی اسدم / پدرم به جرم فتح دریا / دستاش موند توی دست جلاد ..
کیفشو وا می‌کنه میگه نگاه کن / دستاش هنوزم همرامه / تنها دلیل نفس‌هامه
پا می‌شه پاهاشو می‌ده به راه / میگم کجا؟
میگه مرداب
میرم دنبالش..
علی سورناسورناناخدا جلالآلبوم گوزنگوزن
برداشت‌هایی در مورد آلبوم گوزن علی سورنا اینجا منتشر می‌کنم. ایدی خودم virgool.io/@Sadeq3M
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید