قبل از شروع:
بریم سراغ آهنگ سوم آلبوم گوزن با عنوان دار (داستان مریم)
حصار و راوی از دور به داراب نگاه میکنن. جایی که مردم شهر جمع شدن. از اینجا به بعد رد زنی در همه آهنگها و بعضی کاورها دیده میشه که ممکنه مریم باشه.
ماجرای این آهنگ را با دوبار گوش دادن میتوان متوجه شد. داستان یک شهر بیابانی به نام داراب که چشمهها و کشتزارهای آن خشک شده و مردم هم آنجا را ترک کردند.
اما با تلاشهای همین چند خانواده باقیمانده، چند چاه آب حفر شد. و بعد از مدتی رونق -از محصولات کشاورزی گرفته تا صنایع دستی مثل روسری و پوشیه- به این شهر برگشت. بابا باد و ننه صحرا (از مردمانی که داراب را ترک نکردند) ازدواج کردن و صاحب دختری به نام مریم شدند.
مریم دختر کنجکاوی بود و از مادرش سوال میکرد که چرا از کل دنیا فقط همین جا نصیب ما شده و چرا راجع به بیرون از اینجا اطلاعاتی نداریم (به این دلیل که کدخدا مرزها رو بسته بود). بعد از رونق فراوان شهر، به دستور کدخدا و به دلیل تجارت و صادرات پارچه؛ مرزها باز شد.
از شهرهای اطراف، رفت و آمد به داراب زیاد شد و بخشی از زمینهایی از داراب هم خریداری شد. پسر یکی از خریدارانِ کوهستان به نام چکاد، ظاهر زیبا و متفاوتی داشت. در این حد که پسران داراب به او حسادت میکردن و دختران زیر پوشیه حسرت میخوردند.
در تعطیلات (کوه) چکاد در حال گشتن توی داراب بود. که مریم با او شروع به صحبت میکند و از روی کنجکاوی سوالاتی در مورد آنها و اتفاقات خارج از داراب میپرسه. اما چکاد درگیر مریم میشه و سعی میکنه بهش نزدیک بشه. اما مریم به خاطر شرم و شرایطش، خودش روعقب میکشه.
در نهایت چکاد، مریم رو تهدید میکنه که اگر باهاش نیاد؛ به همه میگه موهای بریدهاش رو داره(همراه داشتن موی دختر خبر از رابطه پنهانی داره). این دوراهیِ دو سر باخت برای مریم بود!
بالاخره چکاد، موهای دروغینی را به جای موهای مریم به مردم شهر نشان میدهد و همه، مریم رو به بیعفتی متهم میکنند!
هیچکس به حرفهای مریم اهمیت نمیدهد؛ حتی مادرش! تا اینکه مریم در حضور مردمِ شهر، حجابش رو برمیداره و خودش رو با نشان دادن موهاش ثابت میکنه (که درواقع ثابت کنه موهاش بریده نشده!). اما بازهم حکم تکفیر مریم، از سمت مردم صادر میشه.. اینبار به دلیل برداشتن شال و بیعفتی در ملاعام!
شهر داراب از لحاظ جغرافیایی در استان فارس و در تلاقی بیابان و کوهستان قرار دارد. همچنین محصولات ذکر شده در آهنگ، همه از تولیدات واقعی داراب هستند! مثل خرما و ریسندگی. اما خودِ کلمه داراب هم با آهنگ ارتباط دارد. هم از لحاظ شباهت با اسم آهنگ و هم ترکیب دو کلمه دار و آب.
ما میبینیم که بعد از بهتر شدن اوضاع اقتصادی، مردم داراب، دست به تولید انواع پوشیه و شال میکنن و در واقع همون فضایی رو تقویت میکنن که مریم توش قربانی میشه!
در واقع، تکنولوژی و پیشرفت و ابزار، به خودیِ خود باعثِ فرهنگ و آزادی نمیشه.
تمامی اسامی که در این آهنگ به کار میره، به طور استعارهای استفاده شدن. مثل صحرا، باد، چکاد (ربط به کوهستان و بلندی کوه داره) و بنظر من هم مریم میتونه استعاره از داستان دینی مشابهی باشه.
داستانی معروف که مریم باکره با فرزندی (عیسی) به شهر برگشت و توسط مردم شهر به بیعفتی متهم شد که با سخن گفتن نوزاد (معجزهوار) رفع شد.
نشانگر موقعیتی در جامعه ما و همچنین سنتِ غلطِ حاکم است. این که زن، در این موقعیت (و موقعیتهای مشابه) در هر صورت قربانی میشود! که از این لحاظ فضای آهنگ، بسیار نزدیک به آهنگِ قاضی منو دوست داشت از هیچکس است.
این که چنین موقعیتی چه به نفع و چه به ضرر زن باشد، فقط به خاطر اینکه در این موقعیت قرار گرفته، محکوم میشود!
تکفیر در لغت به معنی کافر شمردن به کار میرود. در واقع هر شخص به واسطه ایمان نداشتن به خدا، کافر محسوب میشه و اینجا بقیه اِلمانهای شخص مهم نیست. یعنی کافر بودن به قدری کافی هست که اصلا شخصیت و سایر کارهای شخص دیده نمیشه.
در اینجا هم مردم، با دیدن مو بریده و یا برداشتن شال، تکفیر رو امضا کردن و به سایر عوامل و دلایل کاری نداشتن. و فقط محکوم کردند.
اینجا مریم دوبار تکفیر میشه:
با توجه به عبارتهایی که در آهنگ مریم استفاده شده، سه احتمال وجود داره.
با توجه به آهنگ مریم علی سورنا
در قسمت اول این آهنگ، مادر با مریم صحبت میکنه و در قسمت دوم، مریم با مادر.
در بخش دوم مریم میگه: «دیوونه این خورده نفسیها؟ جانم اینجا جانبه ننه»
یعنی بعد از همه این اتفاقها و اظهار پشیمانیِ مادر از اول اهنگ، انگار مادرِ مریم فقط میخواد مریم زنده باشه و کنارش برگرده. اما همچنان به خودِ مریم اهمیتی نمیده و مریم اعتراض میکند که تو فقط میخوای من باشم اما همچنان همه چی مثل قبل سر جاشه! یعنی همچنان مثل مردم داراب به این فکر نمیکنی که چی شد که اینطوری شد و مشکلم چیه، فقط ناراحتی که چرا نیستم.
اسد و مریم شباهت زیادی از لحاظ شخصیتی دارند و در نهایت هر دو قربانی میشوند.
بعد از نجات یافتن راوی در اهنگ ناخدا جلال، باز هم میبینیم که هیچچیز عوض نشده و بدتر هم شده ..
که مشابه آن در آهنگ مریم هم بعد از ناپدید شدن مریم میبینیم که چیزی عوض نمیشه!
حتی خود مادرش هم کامل قبولش نداره.
مگه انتهای رویا دارابه؟ / همه فکر میکنن دنیا دارابه
من رو به یاد داستان ماهی سیاه کوچولو که در توضیح قطعه ناخدا جلال در مورد آن نوشتم.
مالکین اطراف با خریدن ملک و زمین / شدن هم پیمان داراب
کسانی که به واسطه پول با داراب همپیمان شدند و دلیل بازگشایی مرزهای داراب بودن!
شالش رو برداشت از حجاب دفاع کرد
این هم تناقض جالبی در خودش داره اینکه مریم با بیحجابی از با حجابیش دفاع کرد!
تمام آهنگ مثل یک نمایش تئاتر با سه صحنه به نمایش داده میشه و متن آهنگ هم به سه قسمت و با سه صحنه مشابه نمایشنامه روایت شده.
صحنه اول
تو اون سالها، بیابونی بود تو خاکههای داراب
بیابونی بیآب و علف
تموم چشمههای جوشان آب تلف شد
جوونهها قبل رسیدن به باغ
آروم میرفتن توی قصه خواب
کسی نموند جز چند خانوار
که بعد کلی کار، کندن چند چاه آب
در کنار هم زندگی رو کردن آغاز
صبح کار و شخم، شب دعا و آواز
بعد مدتی کارگر شد، دعاها و زمینشون بارور شد
خرما، سیب، بادامِ کوچک
شدن آغاز بازار کوچک
کشت پنبه نخ، ریسندگی
روسری، پوشیه، تا شال کوچک
بابا باد و ننه صحرا، توی اون فصلها، ازدواج کردن
مدتی گذشت، صحرا مادر شد
یه دختر کوچیک، اسمش رو گذاشت مریم
مریم بزرگ شد با دار و قالی
همیشه افسرده و تار و خالی
غمگین میپرسید از مادرش صحرا
"که توی کل دنیا همین داراب رو داریم؟"
این سوال بود توی فکر مریم
توی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر میکنن دنیا دارابه
این سوال بود توی فکر مریم
توی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر می کنن دنیا دارابه
صحنه دوم
گذشت و کارگر شد
کشت پنبه، نخ ریسی، بارور شد
کدخدا، با فکر صادرات پارچه
دستور داد بکنن باز مرز رو
کم کم دهات دیلاق تالاب
تبدیل شد به ییلاق داراب
مالکین اطراف با خریدن ملک و زمین
شدن هم پیمان داراب
چکاد، قد بلند، فریبنده
پسر یکی از ملاکین کوهستان
حسادت پسر های توی داراب
و حسرت دخترای زیر پوشیه
آخرای هفته تو تعطیلات کوه
توی داراب در حال گشتن بود
اهل بیرون این کوی و برزن
شاید، بهترین پاسخ سوال مریم بود
"چرا قدتون بلنده؟"
"چرا نگاهتون با ما پر از فرقه؟"
"چی شد که شدید مسافر داراب؟"
"چی میگذره پشت کوه مجاور داراب؟"
چکاد تو این گستره تنهاست
درگیر مریم شد و لکنت حرفاش
بین این عشق یه دره فاصله است
بین پسر کوهستان و دختر صحرا
نزدیک مریم، می کشه نفس
شرم، دختر رو می کشه عقب
مریم تو فکرش با تکفیر کدخدا
به دور پرنده ی عشق می کشه قفس
هر روز همین بود، پاشو پس می کشید
چکاد نقشه ای از هوس می کشید
"یا میای با من سمت کوه های کولی وش"
"یا به کدخدا میگم دارم موهای بریدهات رو"
مریم ترسید تو دستهای زنجیر
گفت: "یه بازنده ام تو دستهای تقدیر"
موج موهای بیرون از پوشیه
یعنی جزر و مد دریای تکفیر
فردا تو بازار یه جنجال خون
راه افتاده بود تو چنگال شوم
خبر بیعفتی دختر صحرا
چکاد ایستاد با چند تار مو
قلب مریم یه گوشه چکید
رکاب زخمیه خون نگین
بعد تکفیر داراب
واسه مدتی خونه نشین شد
ننه صحرا، غم تو نگاش بود
می گفت: "این ننگ باید از ما جدا شه"
"مادر نگام کن دامن من پاکه"
"اون موهای من نبود"
"موهام سر جاشه"
"موهام سر جاشه"
صحنه سوم
تا که یک روز داراب رو صدا کرد
عزادارا رو نگاه کرد
شالش رو برداشت
از حجابش دفاع کرد
قصه به اونجا رسید که داراب با حیرت
این گستاخی رو نگاه کرد
دوباره تکفیر رو امضا کرد.