به قلم: صابر گل عنبری
رئیس جمهور ایران در سفر به عراق ایده نسخه اسلامی اتحادیه اروپا را مطرح کرد. البته رئیس دولت اصلاحات برای اولین بار در سال 81 طی سفری به مالزی پیشنهاد تشکیل اتحادیه دول اسلامی را مطرح کرده بود.
این پیشنهاد در ظاهر جذاب و دلنشین است و برخی نیز از وزارت خارجه خواستهاند که تشکیل اتحادیه اسلامی دارای بازار مشترک، پول واحد و نیروی نظامی مشترک را دنبال کند.
اما واقعیت این که این ایده در شرایط کنونی قابلیت اجرا ندارد و به جای دنبال کردن چنین ایدهای آرمانی بهتر است که سراغ ایدهها و اهداف واقعبینانه رفت. تجربه شعارهای مشابه از چهار دهه و اندی قبل همانند وحدت اسلامی نیز سنجه خوبی در این زمینه است.
در این تردیدی نیست که دنیای اسلام به مراتب ظرفیتهای بالقوه بیشتر از اتحادیه اروپا در زمان تشکیل این اتحادیه دارد؛ اما در مقابل نیز با چالشها و موانع بالفعل بیشتر از اروپا روبرو است که اجازه عینیت یافتن آن ظرفیتها را نمیدهد.
اتحادیه اسلامی برونداد ارتقا یافته از سطحی پیشرفته از روابط و همکاری جمعی میان دول اسلامی است، اما اکنون آیا اولا چنین سطح پیشرفتهای از مناسبات و همکاری، چه دو جانبه میان قدرتهای اسلامی رقیب، چه جمعی در قالب سازمان همکاری اسلامی وجود دارد؟ وقتی هنوز غالبا تنش و نزاع ماهیت روابط بین الاسلامی به ویژه در منطقه را تشکیل میدهد؛ تا جایی که بعضا با میانجیگری دول کمونیستی به سطحی از روابط تن میدهند و در سازمان همکاری اسلامی نیز حداقلِ حداقلِ همکاری آن هم در مسائلی مانند قضیه فلسطین که سطحی از اشتراک نظر درباره آن وجود دارد، صورت نمیگیرد؛ آن وقت آیا برداشتن مرزها، راهاندازی اتحادیهای با پارامترهای پول، بازار، ارتش مشترک امکانپذیر است؟
پیش درآمد تشکیل چنین اتحادیهای با مشخصات فوق وجود سطحی مطلوب از سه مولفه درک، انگیزه و منافع تعریف شده مشترک در سطوح مختلف امنیتی، سیاسی، اقتصادی و... است و صرفا عنوان دینی مشترک نمیتواند خالق چنین اتحادیهای باشد.
همان سطح مطلوب از سه عامل مذکور نیز زمانی شکل میگیرد که حداقل روابطی نزدیک و حسنه میان کشورهای اسلامی و به ویژه قدرتهای اسلامی بزرگ وجود داشته باشد؛ اما آیا چنین است؟
جدا از فاصله زیاد میان کشورهای اسلامی در توسعه اقتصادی، سه بستر پیشگفته فعلا وجود ندارد. برای ارزیابی این وضعیت نیازی نیست که آنها را در 57 کشوری اسلامی مورد سنجش قرار دهیم، بلکه کافی است که نگاهی به 4 قدرت بزرگ اسلامی در همین خاورمیانه بیندازیم؛ ایران، عربستان، مصر و ترکیه.
هر کدام از این قدرتها تقریبا یک بلوک عربی و اسلامی را رهبری میکنند؛ البته تا حدود زیادی داستان مصر متفاوت است و امروزه بیشتر تابع است تا متبوع. سه قدرت و به عبارتی سه بلوک دیگر هر کدام پروژه منطقهای مستقل و خاص خود را دارند که در نفطه مقابل یکدیگرند و غالبا نه جنبه رقابتی بلکه حذفی و تعارض ماهویی دارند و بیاعتمادی حداکثری هم وجود دارد.
دریافت و تلقی این قدرتها و متحدانشان از یکدیگر نشانگر نبود بستر معرفتی قابل قبولی برای تشکیل چنین اتحادیهای است.
مثلا دریافت طرفهای مقابل ایران در منطقه این است که تهران برای تشکیل هلال شیعی و سلطه بر منطقه میکوشد و تلقی تهران نیز این است که این کشورها عموما ارتجاعی و عمله آمریکا و... هستند.
بلوکهای عربی و اسلامی مقابل ایران با وجود شکاف و رقابتهای درونی، عموما سیاست خارجی خود را بر پایه اتحاد با دنیای غرب و آمریکا قرار دادهاند و بین المللی شدن اقتصاد آنها، غالبا برای این کشورها منافع اقتصادی تنگاتنگی با دنیای غیر اسلامی را رقم زده است که کار با اقتصاد تحریمی ایران را در جهت معکوس این منافع میداند. همچنین این کشورها اکثرا به ویژه در خلیج فارس به حضور آمریکا در منطقه به عنوان یک فرصت و ضرورت موازنهساز مینگرند، اما ایران سیاست خود را بر مدار خصومت با آمریکا تعریف کرده و حضور آن را تهدید و خروجش را فرصت میداند.
وقتی 57 کشور اسلامی عاجز از حداقل همکاری مشترک در قالب همان سازمان همکاری اسلامی برای رفع محاصره غذایی و دارویی از مردم غزه است؛ تو خود حد مفصل بخوان از این مجمل! حالا موانع خارجی تشکیل چنین اتحادیهای بماند.
البته صرفا مانع شکاف ایرانی عربی مطرح نیست؛ بلکه حتی امکان تشکیل اتحادیه اسلامی شیعی و یا اتحادیه اسلامی سنی نیز وجود ندارد.
در دنیای عرب نیز که از منظر دین، مذهب و قومیت نیز عموما اشتراک دارند، نسخههای قومی و منطقهای کوچکتر از اتحادیه اسلامی همچون اتحادیه عرب و حتی شورای همکاری خلیج فارس عملا الگوهای شکست خوردهای هستند؛ البته وضعیت شورای همکاری تا حدودی متفاوت است.
از این رو، فعلا بهتر است تمرکز مصروف ارتقای همکاریهای دو جانبه و تقویت سازمان همکاری اسلامی و تنشزدایی شود.