به قلم: صابر گل عنبری
پس از تنش اخیر و دور دیگری از کنش و واکنش میان ایران و اروپا به دنبال تصویب قطعنامهای جدید در شورای حکام، امروز خبرگزاری ژاپنی کیودو از مذاکرات هستهای ایران و تروئیکای اروپا در جمعه آتی در ژنو خبر داد.
متعاقب آن وزارت خارجه ایران در بیانیه مختصری ضمن تایید دیدار بیان داشت که این نشست در سطح معاونان وزرای خارجه جمهوری اسلامی ایران، فرانسه، آلمان و انگلیس و در ادامه گفتگوهای نیویورک در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر گذشته برگزار میشود و در آن به طیفی از مباحث و موضوعات منطقهای و بینالمللی از جمله موضوع فلسطین و لبنان و نیز موضوع هستهای پرداخته خواهد شد.
این که چرا چنین نشستی در امتداد همان مذاکرات نیویورک قبل از تصویب قطعنامه اخیر برگزار نشد، خود جای سوال دارد؛ اما اکنون پرسش کانونی درباره نتایج احتمالی آن است.
دیپلماسی و مذاکره برای حل اختلاف و بحران و همچنین مدیریت تنش و منازعه از اهمیت راهبردی برخوردار است؛ اما نتیجهبخش بودن آن به مجموعه عوامل و متغیرهای مهمی بستگی دارد که برای مذاکرات دیرهنگام پیشرو میان ایران و اروپا غالبا وجود ندارد و به همین علت نمیتوان انتظار داشت که در خوشبینانهترین حالت واجد نتایج ملموسی در شرایط کنونی باشد.
اما این مذاکرات در عین حال میتواند فتح بابی برای گفتگو میان دو طرف باشد که در طول چند دهه گذشته جز در مقاطعی و به شکل موردی وجود نداشته است و به روندی مستمر در روابط دو طرف تبدیل نشد و این گفتگوها نیز میتواند همان سرنوشت گذشته را پیدا کند.
پروندههای مورد مناقشه میان اروپا و جمهوری اسلامی ایران بسیار است و هر کدام قطورتر از قبل شده است؛ از مسائل دو متعدد جانبه گرفته تا جنگ اوکراین، برنامهای هستهای ایران و جنگ غزه و لبنان و...
هر کدام از این موضوعات نیز به شکلی با دیگری ارتباط پیدا کرده است.
جدا از این که برخی مسائل دوجانبه میتواند تحت شرایطی میان ایران و اروپا تا حدودی حل و فصل و یا در جهت کاهش تنش مدیریت شود، اما بر کسی پوشیده نیست که اختلافات بنیادین دو طرف ابعاد منطقهای و بینالمللی دارد و یک سر مهم دیگر آن خود آمریکاست.
اما در کنار آن هم نظر به دوره گذار کنونی قبل از تحلیف ترامپ، نه آمریکا در موقعیتی است که از گفتگوی جدی ایران و اروپا حمایت کند و نه اساسا در انتظار دوره شروع به کار ترامپ به نظر میرسد که تروئیکای اروپایی در چنین شرایطی ارادهای جدی داشته باشد و بر خلاف آن احتمالا اراده سه کشور اروپایی بر بالا بردن تنش با هدف تشدید فشار بر ایران باشد.
اما این تشدید تنش با ایران و همچنین صدور مجوز حملات اوکراین به عمق روسیه میتواند بخشی از برنامهریزی دولت بایدن و اروپاییها برای چالشآفرینی جدی برای دولت آتی ترامپ و تحمیل دستور کاری مشخصی در چند پرونده جهانی باشد.
بر کسی پوشیده نیست که اروپا از بازندگان پیروزی ترامپ است و سیاستهای اقتصادی او و رویکردش در قبال جنگ اوکراین و ناتو تهدیدی برای اروپاست. از این منظر، هر اندازه مشکلات آمریکا در دوره چهار ساله ترامپ در خاورمیانه با ایران و مناطق دیگر پیچیدهتر و چالشیتر شود، دولت او از یک سو نمیتواند تمرکز کافی بر اجرای سیاستهای خود در قبال اروپا و ناتو داشته باشد و از دیگر سو نیز برای مقابله با چالشها در خاورمیانه به هر دو نیاز بیشتری پیدا میکند و همین خود فرصت بده بستانها با ترامپِ تاجر را از نظر اروپاییها افزایش میدهد.
از این رو در دوره دوم ترامپ بر خلاف دور نخست، چه بسا منفعت اروپا در بر هم زدن تمرکز او و در بحرانیتر شدن روابط غرب با ایران باشد. البته این هم سقف و ثغوری دارد و بعید است که اروپا در عین حال به دنبال خروج اوضاع از کنترل باشد.
اما اگر هم تشدید اقدامات اروپا معطوف به برنامهای برای تاثیرگذاری بر سیاست خارجی ترامپ به دلایل پیشگفته نباشد، باز نظر به پیچیدهتر و عمیقتر شدن بحران میان ایران و اروپا در دو سال اخیر احتمالا اروپاییها بیش از زمان دیگری حضور ترامپ را علی رغم اختلافات با او در پروندههای دیگر، واجد فرصت در پرونده مواجهه با ایران برای تغییر سیاستهای آن و گرفتن امتیاز بدانند.
اما در عین حال نیز فرضا اگر اروپا ارادهای جدی برای گفتگوی معطوف به نتیجه با ایران داشته باشد، نظر به تاثیر چشمگیر متغیر آمریکایی، باز بعید است که چنین مذاکراتی بدون تایید ترامپ به نتایج ملموس و چشمگیری منتج شود.