به قلم: صابر گل عنبری
به نظر میرسد که مذاکرات آتش بس در لبنان نیز بیشباهت به مذاکرات آتش بس در غزه نیست. خود آمریکا یا میانجیگران دیگری طرحی را پیشنهاد و به دو طرف ارائه میکنند و وقتی دو طرف (اسرائیلی و لبنانی یا غزهای) موافقت اولیه غیر اعلامی خود را اعلام میکنند، پس از آن طرف اسرائیلی طی موضعی اعلامی مخالفت خود را ابراز میدارد و خواسته و شرط جدیدی را مطرح میکند.
در مذاکرات بعدی نیز در کنار پیگیری تحقق شروط جدید، تلاش میکند امتیازات داد شده خود در طرح یا مذاکره قبلی را پس بگیرد و در عین حال، امتیازاتی را که طرف مقابل پذیرفته بود که بدهد و به نوعی از آنها کوتاه آمده است، مبنای کار برای گرفتن امتیازات بیشتر قرار دهد.
از این رو، طرحهای پیشنهادی بعدی معمولا (و نه همیشه) بر مبنای مذاکره برای حل و فصل اختلافات درباره خواستهها یا شروط جدید اسرائیل و تلاش برای اقناع طرف مقابل به پذیرش حداقل بخشی از آنهاست. به عنوان مثال، در آوریل و می گذشته اسرائیل پذیرفته بود که از محور نتساریم حدفاصل میان شمال و جنوب نوار غزه عقب نشینی کند، اما در مذاکرات بعدی این موافقت خود را پس گرفت و ماندن در این محور را به عنوان شرط جدیدی مطرح کرد و در پیشنهادهای بعدی نیز به عنوان مساله اختلافی جدید لحاظ شد.
باز اگر طرف مقابل در مذاکره در این باره به نوعی کوتاه بیاید و امتیازاتی بدهد، طرف اسرائیلی آن را نمیپذیرد؛ اما همان را دوباره مبنای گرفتن امتیازات بیشتر در مذاکرات و طرحهای بعدی قرار میدهد.
در نتیجه عدم اعتراض جدی آمریکا به این رفتار مذاکراتی اسرائیل، برخی ناظران شائبه تقسیم کار میان دو طرف را مطرح میکنند. در مذاکرات آتش بس در لبنان در روز گذشته، در حالی که خود رسانههای نزدیک به نتانیاهو از توافق برای آتش بس موقت گفتند و تاکید کردند که طی ساعاتی به اجرا گذاشته میشود، دولت اسرائیل اعلام کرد که با این طرح مخالف است.
برخی منابع میگویند که مخالفت نتانیاهو پس از آن صورت گرفت که طرح آتش بس موقت مورد پذیرش اولیه و نه نهایی دو طرف واقع شده بودند، اما گفته میشود که نخست وزیر اسرائیل بعد از آن، شرط عقب نشینی حزب الله به شمال رود لیتانی را مطرح کرده بود که با آن مخالفت شد.
هم هاآرتص هم برخی منابع آمریکایی اعلام کردند که نتانیاهو موافقت کرده بود. حتی کاخ سفید هم تاکید کرد که طرح آتش بس موقت با هماهنگی نتانیاهو مطرح شد. از این رو، به بهانه مخالفت برخی شرکا که از قبل از موافقت اولیه نیز از موضع آنها آگاه بود، بازی را به هم زد.
مساله دیگر این که شواهد و تجاربی نشان میدهد که طرف اسرائیلی برخی اوقات از مذاکره و توافق به عنوان یک حربه برای تحقق هدف دیگری از طریق القای یک برآورد اشتباه به طرف مقابل استفاده میکند؛ به عنوان مثال، در ژانویه گذشته در همان روز ترور صالح العاروری معاون هنیه در بیروت از طریق میانجیگران از آمادگی خود برای توافق خبر داده و همچنین گفته بود که منتظر پاسخ حماس به پیشنهاد جدید آمریکاست که قرار بود در همان شب ترور ارسال شود. نتانیاهو قبل از ترور هنیه نیز قرار بود هیاتی را برای مذاکره غیر مستقیم با حماس اعزام کند.
در هر صورت، این بحران چه در غزه چه لبنان بدون توافق و صرفا از طریق کاربست افسارگسیخته قدرت نظامی پایان نمییابد؛ اما رسیدن به این توافق هم شکل گیری شرایط خاصی را میطلبد.