Geraa | گرا
Geraa | گرا
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

جنگ قدرت در بند زنان اوین

به قلم: کبری آسوپار

دو سه نفری از عقلای اصلاح‌طلب خواسته‌اند نامه افشاگرانه فائزه هاشمی علیه زندانیان امنیتی-سیاسی زن در اوین را مصادره به مطلوب کنند و از شجاعت او نوشته‌اند. شاید بی‌راه هم نباشد؛ فائزه هاشمی اغلب بی پرواست و در نقد حتی مرز گستاخی را هم درمی‌نوردد. اینجا اما بی‌پروایی‌اش بیشتر به چشم می‌آید، چون نه طیف مقابل را، بلکه تیغ را بر خودی کشیده و چنان که از متن نوشته‌اش برمی‌آید، پس از مدت‌ها محافظه‌کاری -۲۲ ماه- سرانجام عنان از کف داده و گوشه‌ای از منجلاب رفتار زندانیان سیاسی زن را بازگو کرده است.

اهل سیاست اگر تربیت اخلاقی نداشته باشند، وقتی در جنگ قدرت می‌افتند، جسور می‌شوند و هم از این رو، فائزه هاشمی که مقهور حلقه مافیایی لیدرهای ضدانقلاب درون اوین، نتوانسته همان آقازاده‌ی بیرون باشد و بالا بنشیند و لیدری کند، ترجیح داده با ابزار افشاگری، هم گوش اهل اوین را بپیچاند و هم بگوید من هنوز هم فائزه‌ی هاشمی‌ام!

نامه فائزه مهم است، چون همه هویتی را که زنان سیاسی اوین برای خود ساخته‌اند، به آتش می‌کشد و اپوزیسیون را با چالشی جدی مواجه می‌کند. او در این نامه به سیاق همیشه، علیه جمهوری اسلامی هم نوشته‌ است که البته تکراری است و از چون اویی هم جدید و قابل تامل نیست؛ هر کس در وصف حکومتی که قبول ندارد، هر ادعایی ممکن است بکند و اثبات صدق کلامش نیاز به راستی‌آزمایی جدی دارد، اما آنچه نامه فائزه هاشمی را مهم می‌کند، اقرار او علیه جریان خودی‌شان است و این همان چیزی است که اهل حقوق آن را قابل اعتنا و مسموع می‌دانند.

زنان سیاسی زندانی در اوین، خود را حامی حقوق بشر می‌دانند و شاخص آنها هم نرگس محمدی زندانی نزدیک به مجاهدین خلق است که با همین ژست‌ها و لابی‌های پشت پرده‌ی گروهکی توانست اعتماد غرب را جلب کند و جایزه یک میلیون دلاری صلح نوبل را بگیرد. توصیفات نامه مذکور از بند سیاسی زنان در اوین همین هویت مدافع حقوق بشر بودن را به آتش می‌کشد و فائزه هاشمی اوصافی از این بند ۶۵ نفره می‌نویسد که مخاطب با او در جمله آغازین نامه‌اش که «مشاهداتم در زندان حالم را از هر مبارزه‌ای بهم می‌زند.» کاملاً همراه می‌شود.

فائزه به قول خودش سطورش را با «اشک و آه» می‌نویسد و اینگونه جمع زنان سیاسی اپوزیسیون در اوین را توصیف می‌کند: «در کلام عالی و در عمل خالی، نظریه پردازانی از درون تهی، دیکتاتورهای کوچک و حقیر که کمتر کسی یارای نقد کردن و یا ایستادن در مقابل آنها را دارد» و البته اگر هم کسی نقدشان کند، با موجی روبرو می‌شود که یا او را تسلیم خود می‌کند و یا به زندگی عادی برمی‌گردد و مبارزه با جمهوری اسلامی را بی‌خیال می‌شود: «تنگ‌نظری، تهمت، پرونده‌سازی، هتاکی، حذف و طرد، تخریب شخصیت، ضربات، تهدید، دور ریختن آرا و ضرب و شتم!»

این سیاهه‌ای که فائزه نوشته، دیگر برگی از کتاب‌ قطور ادعاهای حقوق بشری و زنانه این جماعت باقی می‌گذارد؟ بخشی دیگر از هویت زنان سیاسی برانداز در اوین، مظلوم‌نمایی پیرامون نوع رفتار با آنهاست که فائزه هاشمی همه آن صحبت‌ها در مورد بدرفتاری با زندانیان از سوی مسئولین زندان و نیروهای ذی‌ربط را «خبرسازی و نشر اخبار مبالغه‌آمیز» می‌خواند و از حضور ثابت پزشک زنان و سونوگرافی و تغذیه مناسب و ... می‌گوید.

آزادی بیان هویت دیگری است که براندازان مدعی آن هستند، اما فائزه آن را هم زیر سوال می‌برد وقتی می‌گوید این دیکتاتورها مانع رای دادن زندانی‌ها در انتخابات شدند و یا اگر کسی با آنها همراه نشود، او را «با انگ‌های نادرستی چون مزدور، دارای مأموریت، آدم‌فروش، جاسوس، حکومتی، کارمند دولت در اینجا» ساکت می‌کنند!

این منجلاب چنان آمیخته به قساوت است که فائزه هاشمی صریح و علنی از بیم جان خود می‌گوید. یعنی موضوع آسیب فیزیکی صرفاً به «ضربات و ضرب و شتم» ختم نمی‌شود و ممکن است به حذف فیزیکی کامل هم دست بزنند که البته یادآور پروژه‌های «حذف درون گروهی» منافقین علیه نیروهایی از خود است که تن به دیکتاتوری لیدرها نمی‌دادند.

فائزه هاشمی از تازه ورودها می‌گوید که حس «بهت و پشیمانی» و از «چاله به چاه» افتادن دارند، اما به نظر می‌رسد که خود او هم با ۶۰ سال سن و سال‌ها کار سیاسی و کنشگری حمایتی از همین زنان سیاسی اوین، اکنون تازه دریافته که آنچه از آن حمایت می‌کرد، سرابی بزک شده از حقوق بشر و حمایت از زنان و آزادی بیان و رواداری و صلح است و تازه دریافته که «در زندان که قدرتی ندارند اینگونه‌اند، وای اگر قدرتی بگیرند!» و همین فهم جدید از اپوزیسیون و نقض فهم قبلی اوست که باعث می‌شود نامه فائزه نه فقط آن سیاسیون زندانی که خود او را هم به چالش بکشد و مخاطب را – حتی در اردوگاه براندازان- با این سوال مواجه کند که چطور به امثال فائزه هاشمی اعتماد کرده‌اند!

در باب نامه فائزه هاسمی حرف بسیار است و باید در طول زمان به آن پرداخته شود، اما فی الحال به یک سوال هم اجمالاً می‌شود اندیشید؛ اپوزیسیون جمهوری اسلامی که در «یک ائتلاف دلخواه» در خارج از کشور با عنوان شورای همبستگی و یا در یک «با هم بودن اجباری» در اوین و حتی با وجود دشمن و تهدیدی چون جمهوری اسلامی نمی‌توانند با هم متحد باشند و معرکه جنگ قدرت راه انداخته‌اند، آیا می‌توانند یک کشور ۹۰ میلیون نفری را اداره کنند؟ و آیا حکومتی که قرار است جایگزین جمهوری اسلامی کنند، همچون مدیریتی است که در بند زنان سیاسی اوین دارند؟

حقوق بشرآزادی بیانضرب شتمزنانجنگ قدرت
شبکه تولید و جریان‌سازی سیاسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید