به قلم: حجت الاسلام علی مهدیان
اصلا تولدت عجیب بود. زکریا س دیگر ناامید شده بود که فرزندی داشته باشد، فرزند یعنی امید، یعنی آینده. اما وقتی دید مریم س در محراب عبادتش روزی اش از آسمان میآید نگاهی به آسمان کرد، خدایا، خدای امید، خدای آینده، خدای آسمان. خدای زمین! اینگونه بود که بشارت دریافت کرد که صبر کن، یحیی ع میآید. یحیی تولدش آبروی ناامیدی را میبرد، تولدش یعنی او است که صحنه را میآراید.
اهل معرفت میگویند یحیی مظهر خوف از خدا بود، میدانید یعنی چی؟ یعنی او مظهر نترسیدن از همه ماسوی الله بود. او مظهر غیرت بود، مظهر شجاعت بود. میدانید چرا سرش را جدا کردند؟ چون مظهر غیرت بود. او را سر برید کثیفترین انسانهای دورانش. و سرش در طشت زر باز نهی از منکر میکرد. سر یحیی تا ابد بی آبرو کرد هر کس بی غیرت است، هر کس ترسو است، هر کس جلوی طاغوت نمیایستد.
کارش تبیین بود، تبیین موسی ، بعد هم تبیین عیسی ع، شبیه عیسی بود و مرید او بود، سرش را که بریدند خونش فوران کرد، به آسمان پاشید، بر زمین ریخت. بعد از زمین جوشید. جوشید و جوشید. طاغوت روی خونش خاک ریخت که نجوشد، باز جوشید، خاک ریختتد و جوشید، تلی از خاک درست شد ولی خون میجوشید تل خاک را غرق خون کرد. خون که میجوشد یعنی زندگی جاری است، غیرت جاری است.
طاغوت هیچ، اما مردم چرا نگاه میکردند، چرا کمکش ندادند؟ چرا خفه خون گرفتند؟ خدای غیور نگاه کند به خون غلطیدن عبد غیورش را و کاری نکند؟ تک تک تماشاچی ها را کشتند، بی تفاوتها را کشتند، طاغوت هم کشته شد. و این قصه تمام نشد. میگویند اباعبدالله راه میرفت در مسیر و میگفت امان از دنیایی که درش یحیای غیور را طاغوت دنیاطلب و هرزه و شهوتران سر برید. این قصه تمام نشد و نخواهد شد تا امروز
خدا تو را اینگونه میخواست یحیی، در میدان جنگ برد تو را با لباس جنگی فلسطینی، خواست که دنیا فیلم لحظه های آخر تو را ببیند، وقتی با بدن مجروح و نیمه جانت چوب دستی ات که آخرین داشته ات بود پرت کردی به کل این تمدن سیاه و لجن، خدا تو را غیور دانست، مظهر خوف از خود و شجاعت قرارت داد، خدا تو را مظهر باز شدن درب آسمان بر زمین دوست داشت، مظهر شکستن ناامیدی. وای بر تماشاچیان، وای بر بی خیالهای عالم، وای بر هر بی تفاوت، از این پس با خدای غیور طرفید، شهادت او نقطه عطف تاریخ خواهد شد، خون او خواهد جوشید، میجوشد و میجوشد و میجوشد.... سلام بر یحیی