به قلم: صابر گل عنبری
بعد از یک سال از جنگ غزه، دَر بر همان پاشنه میچرخد. در سالگرد آن، اسرائیل دوباره به جبالیا در شمال باریکه غزه تحت بمباران بسیار سنگین حمله زمینی کرده و از ساکنان بیت لاهیا، بیت حانون، کارکنان، مجروحان و بیماران سه بیمارستان خواست که آنجا را تخلیه کنند؛ درست مانند روزهای آغازین جنگ و واقعه بیمارستان شفا و... اما این بار در سایه جنگ لبنان میخواهد به هر شکلی هدف تفکیک شمال و جنوب غزه را محقق و منطقه شمالی را خالی از سکنه کند.
بنا به منابع اسرائیلی و فلسطینی، پاتکهای نیروهای حماس در جبالیا از کمین و درگیری رو به رو گرفته تا شلیک خمپاره و راکت، کمتر از از روزهای نخست جنگ نیست.
حمله دوباره به جبالیا و مناطقی دیگر بعد از یک سال پس از چندین حمله قبلی دور باطل جنگی را به رخ میکشد که انگار تازه از نو شروع شده است.
اسرائیل همچنان در حدود 80 درصد مساحت مسکونی غزه حضور نظامی ندارد و در مناطق مسکونی هم که حضور دارد، همچنان با عملیات مستمر مواجه است. همواره بعد از هر حمله به نقطهای با مواجه شدن با عملیات طرف مقابل پس از یکی دو هفته عقب نشینی کرده و دوباره بعد از مدتی تحت بمباران سنگین به آنجا بازگشته و این اتفاق در این یک سال همواره تکرار شده است.
شمال غزه اولین منطقهای بود که اسرائیل بعد از بمباران سنگین هوایی پس از هفتم اکتبر پارسال، حمله زمینی را شروع و در دسامبر گذشته اعلام کرد که از گردانهای حماس پاکسازی شده و از پایان حملات در آنجا خبر داد.
اما پس از حمله زمینی به جنوب نوار غزه، تاکنون دوباره چندین بار به محلات مختلفی در شمال این منطقه بازگشته و عملیات زمینی گسترده انجام داده است.
این مساله از آنجا جای شگفتی فراوان دارد که این جنگ تمام عیار در باریکهای بسیار کوچک و محاصره از هر طرف در جریان است. جنگ غزه هیچ شباهتی با جنگ افغانستان، عراق، ویتنام و غیره ندارد. هیچ کدام از طرفهای نامتعارف در این کشورها وضعیت نوار غزه را نداشته و ندارند. از این رو، سخنی به گزافه نیست که بگوییم با ناهمترازترین و نامتعارفترین جنگ نامتقارن (با یک طرف نامتعارف و یک طرف کلاسیک) در تاریخ معاصر مواجه هستیم.
به همین علت برآورد اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان پس از شروع جنگ تمام عیار اسرائیل این بود که حماس دو هفته بیشتر دوام نمیآورد و دوباره اسرائیل غزه را اشغال میکند.
اما نگارنده همان زمان هم بر این باور بود که اهداف جنگ قابلیت تحقق را ندارد؛ امری که گذشت یک سال و شروع دوباره حملات زمینی و هوایی از نقطه آغازین موید این مدعاست. این پیشبینی هم معطوف به شناخت دو طرف جنگ، نقاط ضعف و قوت هر کدام، بررسی دقیق جنگهای قبلی و غیره طی سه دهه بود.
این دور باطل جنگ در یک سال جز پیروزیهای تاکتیکی، پیروزی راهبردی را برای اسرائیل به ارمغان نیاورده و بعید است که تا پایان جنگ هم محقق شود؛ به ویژه که بنا به گزارش رسانههای اسرائیلی، حماس توان رزمی خود را در همه مناطق تا حد زیادی بازسازی و به گفته منابعی نیروهای کشته شده خود را جایگزین کرده و نزدیک به 5 هزار نیروی جدید جذب کرده است.
اما این حجم گسترده تلفات انسانی و خسارت مالی و ویرانی و تبدیل شدن غزه به تلی از آوار و جهنمی برای ساکنان آوارهاش صرفا محصول طبیعی یک جنگ تمام عیار نیست، بلکه معطوف به یک راهبرد چند وجهی اسرائیل با سه هدف به نظر میرسد که با تحمیل این هزینه بیسابقه طرف نامتعارف جنگ را وادار به تسلیم کند و مردم جنگ زده را مجبور به شورش کند. این دو هدف هم تاکنون در غزه محقق نشده است. اما هدف سوم و چه بسا مهمتر از بقیه ایجاد نوعی بازدارندگی از طریق تزریق و تثبیت تصویر غزه ویران شده به ناخودآگاه کشورها و طرفهای دیگری است تا فکر حمله به اسرائیل را هم از ذهن خود پاک کنند.
این بازدارندگی بعید است در ذهن طرفهای نامتقارن همچون گروهها و سازمانهای چریکی ایجاد شود و تجربه تاریخی نشان داده که معمولا این حجم خون و دود و ویرانی زاینده انسانهای تندروتر و سرسختتر است.
بسیار بعید است که از دل این فاجعه تاریخی در غزه انسانهای «صلحجوی» بیرون بیایند که در آینده دست آشتی به سمت اسرائیل دراز کنند. از میان جهنمی که اسرائیل در غزه ساخته است، دهها و صدها و چه بسا هزاران یحیی سنوار دیگر بیرون خواهد آمد. این کشتار خود هیزم چرخه بیپایان خشونت است و اسرائیل را با هفتم اکتبرهای دیگری در آینده مواجه میکند. از این رو، بنا به سنت تاریخ، اسرائیل بازنده راهبردی این خشونت افسارگسیخته خواهد بود؛ مگر این که دو میلیون فلسطینی در نوار غزه، نزدیک به 4 میلیون دیگر در کرانه باختری و حدود دو میلیون فلسطینی داخل خود اسرائیل را از صحنه روزگار محو کند یا به تشکیل کشور فلسطین تن دهد.