به قلم: حجتالاسلام روحالله جلالی
در دیدار اخیر دانشجویان با رهبری(29 فروردین 1402) دانشجویی بیان داشت که باید در مسائل مختلف رفراندوم برگزار کرد تا حساسیتها نسبت به این امر کم شود.
رهبر انقلاب نیز پاسخ داد که:
«کجای دنیا این کار را میکنند؟ مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است؟ مگر همهی مردمی که در رفراندوم باید شرکت کنند و شرکت میکنند، امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟ چطور میشود رفراندوم کرد، در مسائلی که تبلیغات میشود کرد، از همه طرف حرف میشود زد؟ اصلاً یک کشور را شش ماه درگیر بحث و جدل و گفتگو و دوقطبیسازی میکنند برای اینکه یک مسئلهای رفراندوم بشود. در همهی مسائل رفراندوم بکنیم؟ یعنی قضایا اینجوری نیست که آدم اینجور ساده از رویشان [عبور کند].»
اصل 59 قانون اساسی ج.ا.ا گفته است: «در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همهپرسی و مراجعه مستقیم به آرا مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.»
چرا رهبری به صورت توبیخی میگوید "این چه حرفی است؟" و "مگر همه مردم امکان تحلیل مسأله را دارند؟"
غیر از این، برخی با ردیف کردن مواردی که در دنیا مرتب و مکرر همهپرسی برگزار شده است به این سخنان واکنش نشان داده و بهطور مثال مطرح کردند که حتی در سوئیس با امضای چند هزار نفر در مورد اجرای یک پروژه عمرانی هم همهپرسی برگزار میشود. البته برخی هم صداقت رهبری در هیچانگاری توان تحلیلی ملت را ستودند!
در مجموع، آیا رهبری اصل 59 قانون اساسی را تعطیل اعلام کرده است و یا رأی مردم را بیاهمیت میداند؟
توجه به این نکته ضروری است که اول اینکه اصل 59 قانون اساسی از "امکان" سخن گفته است و نه از "باید".
دوم. چرا؟ چرا قانون اساسی گفته است «"ممکن است" اعمال قوه مقننه از راه همهپرسی و مراجعه مستقیم به آرا مردم صورت گیرد»؟
به این دلیل که باید امکان چنین شرایطی پیدا شود.
اصولا واقعیتها گاهی متفاوت از آرمانها است. بله. چقدر آرمانی است که به اکثریت احترام گذاشته شود و زمانی که هیلاری کلینتون، در 2016 از ملت آمریکا یک یا چند میلیون رأی بیشتر به دست آورده است برود به کاخ سفید، اما واقعیتها، آرای الکترالی پیشبینی کرده است که شیرازه توازن ایالتها از هم نپاشد.
دمکراسی، رأی مردم، آزادی و... همه مفاهیمی هستند برای اداره صحیح و اعتلای یک کشور. معمولا آزادی، دمکراسی، مشروطه و گوش کردن به هر چه مردم میگویند ،خیلی جذاب و روشنفکرانه و فصلالخطاب به نظر میرسد. اما وقتی شرایط مهیا نیست، مشروطه سر از استبداد رضاخانی و رفراندوم همهپرسی انحلال مجلس هفدهم حسرتی 25 ساله به بار میآورد.
اهل تاریخ میدانند که همین رفراندوم بیموقع در مرداد 1332 که با مخالفت سفت و سخت کاشانی و بسیاری از اعضای جبهه ملی و دلسوزان نهضت ملی شدن صنعت نفت روبهرو شد، فاتحه نهضت خوانده شد و کمر مصدق شکست و مملکت به کمای 25 سال استبداد مطلق فرو رفت.
ما در کشوری واقع شدیم که شرایط محاصره تبلیغاتی را دارد. کشوری در حال جنگ در تمام جبههها. در اقتصاد، در سیاست، در مسائل امنیتی، در مسائل فرهنگی و در هر چیزی کشور ما مورد تهاجم و مردم به شدت تحت فشارند.
ابرقدرتها میدانند که ایران، دیگر ایرانِ قبل از 57 نیست. باید زمین بخورد و زمینگیر شود. باید از هر راهی به مردم فشار آورد تا با حاکمیت درگیر شوند. در این شرایط، رفراندوم بیش از آنکه ایجابی و گرهگشا برگزار شود، به نحوی میتواند میدان آزمون و خطا و بروز رویکردهای سلبی و پرخاشگرانه باشد.
همان که رهبری به اشاره هشدار داد: تبلیغات و دوقطبی و ششماه درگیری...
آن وقت خود ملت مکرر خواهان رفراندومهای مجدد برای اصلاح شرایط قبلی است. کشورها همیشه در کنار مفاهیم جذاب دمکراسی و ... مراقب مفهوم ثبات و توازن نیست هستند.
اگر زمانی رسانههای ما به این بلوغ و توانمندی برسند که بتوانند در مقابل موج تبلیغاتی سنگین سرویسهای شیطان و پیچیده خارجی مردم را به درستی آگاه کنند و شرایط کشور از فشارهای سنگین قدری آسوده شود، میتوان میدان مسائل مهم کشور را به همهپرسی واگذار کرد. اما تا این شرایط فراهم نشود، این مفاهیم، مانند مشروطه دیگ پلوی سفارت انگلیس است که ابتدا هرج و مرج و سپس اختناق برای رفع هرج و مرج ایجاد کند.
اگر رهبری رأی مردم را به هیچ میدانست، 16 سال تا روز آخر کسانی بر کرسی ریاست جمهور نمینشستند که عدم موافقت رهبری با ریاست آنان، اظهر منالشمس بود. یا آقایان مصباح و یزدی در مجلس خبرگان تهران رأی نیاورند و رهبری گلایه صریح هم بکند اما رأی مردم تعیینکننده بوده و اینان به مجلس خبرگان راه نیابند.
مسأله نادیده گرفتن خواست ملت نیست، بلکه باید کنار آرمانها به واقعیتها نگریست.