به قلم: بشیر اسماعیلی
پس از عملیات نظامی رژیم صهیونیستی علیه تعدادی از اهداف نظامی در ایران، آیت الله خامنه ای (مدظله العالی)، رهبر معظم انقلاب اسلامی توصیه فرمودند، نباید در این رابطه چنان رفتار کرد که صهیونیستها دچار خطای محاسباتی شوند.
راجع به اینکه ماهیت خطای محاسباتی رژیم اشغالگر قدس در رابطه با جمهوری اسلامی ایران چیست و چطور باید از آن ممانعت کرد، بسیار سخن گفته شده است. اما در اینجا باید به این مطلب اشاره کنیم که به غیر از موضوع ایران، نتانیاهو و کابینه تندروی وی، با خطاهای محاسباتی در بسیاری موضوعات مواجه هستند.
این مقدار سو تعبیر و بدفهمی از مسایل منطقهای، میتواند ناشی از متغیرهای مختلفی باشد؛ از جمله متغیر شخصیت تصمیمگیرندگان، مشاورههای غلط و اغراق آمیز، عدم اشراف کامل نسبت به مسایل مهم سیاسی منطقه و امثال این موارد.
شاید هم نتانیاهو نسبت به برداشت غلط خود از مسایل آگاه شده است، اما تنها راه بقای خود در قدرت را ادامه این مسیر نادرست میبیند.
نفتالی بنت در زمانی که وزیر جنگ رژیم صهیونیستی بود مدعی شد جمهوری اسلامی ایران یک «حلقه آتش» را پیرامون رژیم صهیونیستی کشیده است تا آن را در تنگنا قرار دهد. بر اساس این تعبیر، نیروهای مقاومت در سوریه، لبنان، غزه، کرانه باختری و... همگی توسط جمهوری اسلامی ایران مسلح شدهاند تا به طور نیابتی رژیم صهیونیستی را تضعیف کنند.
اولین خطای محاسباتی در این تعبیر آن است که نیروهای مقاومت را برساخته جمهوری اسلامی ایران و برای بسط نفوذ منطقه ای آن میبیند. در ثانی توان نظامی و بازدارنده جبهه مقاومت که برای مهار توسعه طلبی ارضی و وحشی گری رژیم صهیونیستی تدارک دیده شده است را، عاملی تهاجمی و متجاوز تلقی میکند.
در همین راستاست که دنیس رایس در فارن پالیسی مینویسد، رهبر معظم ایران مدتهاست که تصور میکند رژیم صهیونیستییها در صورتی که به طور مداوم تحت فشار تهدیدات نظامی قرار بگیرند، کشور را ترک خواهند کرد. آنچه برخی به عنوان "حلقه آتش" دور رژیم صهیونیستی مینامند، از همین فرضیه ناشی میشود.
بنابراین آنها باور کردهاند یا به نفعشان است باور کنند که موجودیت محور مقاومت فاقد یک دلیل ذاتی است و فقط در این میان، قدرت طلبی منطقهای ایران دخیل میباشد.
کما اینکه نتانیاهو در حال حاضر مدعی است با حملات یک سال اخیر به حماس و حزب الله و از میان بردن بسیاری از رهبران و زیر ساخت های آنان، موفق به خاموش کردن این حلقه آتش شده است.
در اینجاست که خطاب محاسباتی دیگری هم رخ میدهد بر این اساس که با از بین بردن فرماندهان و توان نظامی، میتوان ساختار و اندیشهای که موجب شکل گیری آن شده است را هم از میان برد. حماس و حزب الله لبنان هر دو نیروهای شبه نظامی هستند و از میان مردم عادی عضوگیری کردهاند که از ظلم و تهدیدات رژیم صهیونیستی به تنگ آمدهاند.
در یک سال گذشته کشتار وحشیانه رژیم صهیونیستی، بسیاری از مردم غزه و جنوب لبنان را داغدار کرده است. همانطور که شهید هنیه میگفت، در غزه کسانی هستند که بیش از ۱۹۰ نفر از اعضای خانواده و طایفه آنها توسط صهیونیستها شهید شدهاند.
پس به فرض نابودی کامل زیرساختهای نظامی در غزه و جنوب لبنان و خلع سلاح حماس و حزب الله، همچنان نفرتی پایدار در قلوب بازماندگان باقی خواهد ماند که تا سالها منبع عملیاتهای چریکی و استشهادی علیه رژیم صهیونیستی خواهد شد.
در نمونهای تاریخی، سال ۲۰۰۲ در دورانی که یک دهه از ناکارآمدی پیمان اسلو میگذشت و یأس و سرخوردگی در بین فلسطینیان به اوج خود رسیده بود، «آیات الاخرس» دختر نوجوان فلسطینی عملیات استشهادی را در قدس انجام داد که به شهادت خودش و کشته شدن دو شهروند صهیونیست انجامید.
او سومین و جوانترین زن استشهادی در سرزمینهای فلسطینی بود که در هنگام انجام عملیات به روایتی ۱۸ سال و به روایاتی تنها ۱۶ سال داشت.
تلخی این حادثه و انعکاس رسانهای آن، حتی جورج بوش رییس جمهور وقت آمریکا را هم به واکنش مجبور کرد؛ او در این باره گفت، وقتی دختری در این سن چنین عملیاتی انجام میدهد نشان دهنده این است که آینده در فلسطین و سرزمین های اشغالی رو به مردن است.
با این اوصاف رژیم صهیونیستی نه تنها حلقه آتش پیرامون خود را خاموش نمیکند که حلقه نفرت را نیز به آن میافزاید. دانستن این مهم که مسأله مقاومت تا وقتی میلیونها فلسطینی و لبنانی در این منطقه وجود دارند، ادامه خواهد یافت، میتواند تا حد زیادی از خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی در این زمینه بکاهد.
ذوق زدگی نتانیاهو از بازگشت ترامپ به کاخ سفید، حاکی از این است که انتظار دارند او برای حل همه مشکلات آنها معجزه کند.
اما ترامپ در حالی دوباره به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده میشود که صرف انتخاب مجدد وی از سوی جامعه آمریکایی، حاکی از عمق بحرانهایی است که در لایههای مختلف این جامعه وجود دارند. مسأله مهاجرت، اشتغال، شکاف های هویتی و جامعه دوقطبی شده آمریکا، بخشی از مهمترین چالشهای داخلی پیش روی ترامپ هستند.
در واقع مردم آمریکا از بلایی که در دولت بایدن به سرشان آمده است، به ترامپی پناه آوردهاند که در دوره پیشین، بلای بزرگ آمریکا لقب گرفته بود .
در عرصه بینالمللی جنگ اوکراین همچنان در جریان است، جنگی که بر سر پیوستن اوکراین به ناتو در گرفت و اینک ترامپ نظریه پرداز انحلال ناتو در نظر گرفته میشود. او در یک سخنرانی انتقادی علیه ولودیمیر زلنسکی گفته بود: او هر بار به آمریکا میآید 60 میلیارد دلار از پول ما را با خود میبرد.
جنگ اقتصادی بزرگ با چین که در دوره قبلی ریاست جمهوری ترامپ آغاز شده بود، حتما در این دوره مجددا اوج خواهد گرفت، ضمن آنکه مسأله تایوان هم به نقاط حساس و بحرانی خود نزدیک شده است.
مسأله گرمایش زمین، بدهی های ۳۵ هزار میلیاردی آمریکا، تهدید جایگاه دلار در اقتصاد جهانی و رقابت تسلیحاتی با چین و روسیه از دیگر چالشهای مهم پیش روی دونالد ترامپ خواهد بود.
در عین حال ترامپ ژست کسی را به خود گرفته که قادر است جنگ ها را پایان دهد. او درباره جنگ اوکراین گفته بود: اگر در انتخابات پیروز بشوم، اولین کاری که میکنم زلنسکی و رئیسجمهور پوتین را صدا میزنم و به آنها خواهم گفت که توافق کنید. این دیوانگی است.
بنابراین ادامه جنگ گسترده در غرب آسیا و گسترش دامنه آن به نحوی که مد نظر تندروها در رژیم صهیونیستی است، به احتمال زیاد باب میل ترامپ نخواهد بود.
جو بایدن پیشتر گفته بود: هیچ دولت آمریکا به اندازه دولت من به رژیم صهیونیستی کمک نکرده است.
این گفته او حقیقت دارد؛ یک سال کمک تسلیحاتی و مالی همه جانبه به رژیم صهیونیستی و سکوت در برابر نسل کشی مردم فلسطین، بخشی از خدمات بایدن به نتانیاهو بود. انتظار اینکه ترامپ چیزی بیشتر از این به آنها بدهد، گزاف است. آمریکا در این مدت بارها گفته بود دربرابر دفاع از رژیم صهیونیستی خود را مسئول میداند، اما مسئولیت هیچ یک از جنایات آن را نمیپذیرفت.
رژیم صهیونیستی گرفتار در تعابیر و محاسبات نادرستی شده که برای خود به وجود آورده است. دور نخواهد بود زمانی که حقیقت برای آنان روشن شود، حقیقتی که به قیمت جان قریب به 50 هزار تن عمدتا غیر نظامی تمام شد و تاوان این خونها در آینده محاسبات نادرست را اصلاح خواهد کرد .