به قلم: محمد بیات
به فاصله کمتر از یک هفته تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سؤال بسیاری از سیاستمداران، تحلیلگران و اصحاب رسانه در غرب آسیا این است؛ کدامیک از نامزدهای دموکرات یا جمهوری خواه میتواند روند افزایش تنش در منطقه را کنترل کند؟ در رقابتهای انتخاباتی کامالا هریس و دونالد ترامپ برای جلب رأی عرب آمریکاییها و جامعه مسلمانان با هدف پیروزی در ایالتهای نوسانی همچون میشیگان، بارها وعده پایان جنگ غزه و لبنان دادند، اما هیچ کدام به پرسش کلیدی پاسخ ندادند که چگونه میخواهند ماشین جنگی رژیم صهیونیستی را بدون توسل به زور یا دادن امتیازات کلیدی متوقف کنند؟
چهارسال پیش هنگامی که ترامپ در کاخ سفید بود، مثلث «بی» یعنی محمد بن سلمان، محمد بن زاید و بنیامین نتانیاهو سیاست تهاجمی خود را کنار گذاشتند و وارد وضعیت انزوا در مناسبات منطقهای شدند. در آن دوران ریاض- ابوظبی ابتدا به تحریم قطر پایان دادند و در گام دوم، یخ روابط با ترکیه را آب کردند. توافق پکن بهانهای شد تا تخاصمهای قدیمی میان محور مقاومت و بلوک محافظهکار عربی به تاریخ بپیوندد. رژیم صهیونیستی نیز که پس از ماجرای کشتار شهروندان ترک در کشتی مرمره، روابط سردی را با آنکارا تجربه میکرد، با عذرخواهی از خانواده از دست رفتگان و پرداخت غرامت بار دیگر به تبادل سفیر با این عضو ناتو پرداخت.
همزمان نتانیاهو با کمک تیم امنیت ملی آمریکا به دنبال عادی سازی روابط با ریاض بود، اما این مهم پس از عملیات «طوفان الاقصی» تا زمان نامعلومی به تعویق افتاد. حال با فرا رسیدن فصل رقابتهای انتخاباتی در آمریکا، بار دیگر مثلث «بی» امیدوار است مستأجر کاخ سفید تغییر کند و فضا برای ماجراجویی منطقهای آنها آغاز شود.
نکته کلیدی آنکه تمام دولتهای منطقه تمایل به قدرت گیری مجدد ترامپ ندارند. سیاست غرب آسیای وی نه تنها آرامش را به منطقه بازنگرداند، بلکه سبب آغاز «جنگ سایهها» در منطقه خلیج فارس، دریای عمان و دریای سرخ شد. در این دوران بن سلمان جسارت پیدا کرد به یمن حمله کند و اماراتیها جنوب این کشور عربی را به اشغال خود درآوردند.
برخی تحلیلگران معتقدند، یکی از دلایل سقوط دومینو وار جنبشهای منطقه، همراهی جراد کوشنر، داماد و مشاور رئیس جمهور سابق آمریکا با حکام عرب منطقه برای زمین گیر کردن جریان های ضداستبدادی بود. با توجه به این ملاحظه به نظر میآید امیرنشین قطر علاقه زیادی به بازگشت مجدد تیم سیاست خارجی ترامپ به کاخ سفید نداشته باشد.
مهمترین موضوع میان تهران- واشنگتن در سالهای اخیر مناقشه هسته ای بوده است. آمریکاییها که سال 2015 میلادی حق غنی سازی ایران را به رسمیت شناختند و در عین حال تحریمهای تهران را لغو و تعلیق کرده بودند، دو سال بعد در دولت ترامپ تصمیم گرفتند از این توافق بینالمللی یکجانبه خارج و خواستار دریافت امتیازات جدید از جمهوری اسلامی شوند. در آن زمان برخی تحلیلگران مدعی بودند، دولت ترامپ مشکل اساسی با توافق برجام نداشت و تنها هدف رئیس جمهور آمریکا از بین بردن میراث باراک اوباما در حوزههای مختلف بود.
آمریکاییها پس از خروج از برجام کمپین فشار حداکثری را علیه تهران ایجاد و 12 شرط برای برداشتن آن وضع کردند. به گفته وزارت امور خارجه چین در دوران ریاست جمهوری ترامپ، خسارت وارد شده بر اقتصاد ایران بیش از 300 میلیارد دلار بود. با وجود حفظ ساختار تحریمی ترامپ علیه ایران، دولت بایدن همانند جمهوری خواهان، قصد اعمال کامل تحریمهای ضدایرانی نداشت.
بهره سخن
اگر کامالا هریس را ادامه دهنده دولت بایدن و دولت دوم دونالد ترامپ را امتداد دولت نخست وی بدانیم؛ آنگاه دشمنان جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت ترجیح خواهند داد ترامپ برنده کارزار انتخاباتی شود. این تاجر و شومن سابق تلویزیون آمریکا میان سالهای 2016 تا 2020 میلادی به طور رسمی سیاست غرب آسیای خود را به رژیم صهیونیستی، پادشاهی سعودی و امارات واگذار کرده بود.
نتیجه سیاست ناپخته و تاجر مسلکانه محاصره قطر، مرگ برجام و آغاز به کار کمپین فشار حداکثری علیه ایران، افزایش تنشها در عراق و در نهایت ترور قهرمان مبارزه با تروریسم، یعنی شهید حاج قاسم سلیمانی بود. با توجه به اینکه در اجرای راهبردهای کلان تفاوت زیادی میان دو نامزد آمریکایی وجود نخواهد داشت، تجربه زیستی کشورهای منطقه سبب میشود آنها تفاوت زیادی برای پیروزی ترامپ یا هریس قائل نباشند.