به قلم: حجت السلام اسماعیل فخریان، مدیر مجموعه تبیین منظومه فکری رهبر انقلاب در کشور
۱۳ آبان یومالله است. این روز در تارک تاریخ ایران اسلامی برای همیشه ثبت شده است و هیچگاه از ذهن و دل مردم ما پاک نخواهد شد. در سیزدهم آبان سه خاطره هست و هر سه در رابطۀ با آمریکا است. دو خاطره مربوط است به ضربهاى که آمریکا به ملت ایران زد، یک خاطره مربوط است به سیلیاى که ملّت ما به آمریکا زد.
خاطرۀ تبعید امام خمینی اوّلین خاطرۀ مربوط به آن روز است؛ چون قضیّه، قضیّۀ کاپیتولاسیون بود، یعنى حاکمیّت قضائى دولت آمریکا در سایۀ حکومت دستنشاندۀ آمریکا در کشور ایران داشت استقرار پیدا میکرد. امام در مقابل این حادثه موضع سختى گرفتند و بیانات امام در سرتاسر کشور پخش شد و دستگاه وابستۀ به آمریکا احساس خطر کرد و با همان تشخیص غلطى که معمولاً اصحاب شیاطین دارند - که اوّلاً خیال میکنند فشار، مقاومتها را کم میکند، غافل از اینکه فشار بر مؤمنین، استقامتها را زیادتر میکند؛ ثانیاً تصوّر میکنند که شخص را باید از میان بردارند، غافل از اینکه جریان، جریان الهى است - امام را تبعید کردن که تا هنگام بازگشت امام در دوازدهم بهمن ادامه پیدا کرد.
خاطرۀ دوّم، خاطرۀ دانشآموزان شهید است که در ادامۀ همان نهضتى که چهارده سال، پانزده سال قبل از آن، خیال کرده بودند با تبعید امام از بین خواهد رفت، ولى روزبهروز قویتر شده بود و آفاق جامعه را فراگرفته بود و مرد و زن و پیر و جوان و نوجوان را به صحنه کشانده بود، دانشآموزان عزیز ما آمدند در خیابانها و مزدوران آمریکایى که ما یقیناً جنایات شاه و دستگاهش را به حساب آمریکا میگذاریم، این عزیزان را شهید کردند. این هم ضربۀ دوّمى بود که در این روز آمریکاییها به ما ملّت ایران زدند.
حادثۀ سوّم، باز نتیجۀ طبیعى همین جریان است؛ یعنى نهضت، اوّل آنقدر غریب است که میتوانند رهبر آن را از داخل خانه بربایند و تبعید کنند؛ ولى با گذشت سیزده چهارده سال، آنقدر پُرحجم و پُرکیفیّت میشود که جوانان و نوجوانانِ دانشآموز را هم به خیابانها میکشد و بلافاصله بعد از آن، پیروزى نهضت و پیروزى انقلاب است و تشکیل نظامى بر مبناى انقلاب؛ و از اینجا به بعد نوبت تهاجم ابتدایى سربازان و فرزندان کتکخوردۀ همین انقلاب است که این یک امر طبیعى است و اشتباه را آن کسانى کردند که حملۀ انقلاب به آمریکا و بغض فرزندان انقلاب نسبت به آمریکا را یک چیز عجیب دانستند. این طبیعیترین حادثهاى بود که در کشور ما باید انجام میگرفت. عکسالعمل انقلابیّون نسبت به آمریکایى که ضامن همهی فجایعِ دو سه دهۀ اخیرِ قبل از انقلاب بوده است، همین است که ملّت انقلابى وقتى توانست، وقتى قدرت پیدا کرد، هرجورى که میتواند، نفرت خودش را نسبت به مستکبرین و زورگوها و قلدرها و متجاوزین نشان بدهد. حادثۀ سوّم در همین روز اتّفاق افتاد. اینجا دیگر مسئله بعکس شد؛ یعنى جوانان ما، دانشجویان مسلمان پیروِ خطّ امام - این همان اسمى است که خود آنها انتخاب کرده بودند و گویا بود، جهت را روشن میکرد - به سفارت آمریکا حمله کردند و آن حادثۀ عجیب تاریخى اتّفاق افتاد. مسئله، مسئلۀ سفارت و اعضاى سفارت و این مسائل نبود؛ مسئله این بود که امپراتورىِ عظیم زر و زور و تزویر در دنیاى معاصر - که تمام ملّتها را در مواجههی با قدرت استکبارى خود تحقیر میکند، رهبران ملّتها را تحقیر میکند، دولتهاى برخاستهی از ملّتها را به چیزى نمیانگارد و هروقت اراده کند آن دولتها را برمیدارد یا به آنها تهاجم میکند - این امپراتورىِ با این عرض و طول، یکجایى تحقیر بشود. مسئلهی اساسى این بود.یعنى به دنیا نشان داده بشود که زورِ زورگویان یک چیز مطلق نیست؛ ارادهی مستکبران، امر غالب بر فطرت جهان نیست؛ این اشتباهى است که آنها خواستهاند در ذهن مردم واقع بشود، این واقعیّت نیست. تحقیر شدند؛ این تحقیر هنوز هم غبار ملالتش را از چهرهی سردمداران مستکبر آمریکا نزدوده و در آینده هم نخواهد زدود.
لکن امروزه در عرف سیاستی که آمریکاییها آن را هدایت میکنند، قضیه اینگونه مطرح نمیشود. قضیه را اینطور مطرح میکنند که آمریکا مثل همه کشورهای دیگر در داخل تهران سفارتخانهای داشت و عدّهای از روی بیتربیتی و بیاعتنایی به موازین بینالمللی، ریختند و این سفارتخانه را که خانه آمریکاییها بود، تسخیر کردند و دیپلماتها را دستگیر نمودند. اینطور، قضیه را در دنیا منعکس میکنند. در حالی که طرح این قضیه به این شکل، خلاف واقع و غلط است. قضیه اینطور نیست. قضیه این است که دولت آمریکا، یک نظام جبّار را در کودتای بیست و هشتم مرداد سال ۳۲، در ایران بر سرِ کار آورد. بیست و پنج سال، انواع پشتیبانیها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. در همان سالِ آخر؛ یعنی تقریباً آخرین سالی که آن رژیم نابجا و نابحق و فاسد بر سرِ کار بود، رئیس جمهور دمکراتِ وقتِ آمریکا، در همان حالی که ملت ایران نهایت شدّتها و سختیها را از دست آن رژیمِ فاسدِ غاصب میکشید، به ایران آمد، نان ملت ایران را اینجا خورد، بر سر سفره رنگین غاصبان حکومت در ایران نشست و لذّتهایش را برد، بعد هم با حالت سرمستی، ایستاد و اعلام کرد که: «ایران صاحب بهترین حکومتهاست. امنترین جاهاست و اینها که بر سرِ کارند، بهترین حکّامند!» انگار نه انگار که دستِ شاه تا مِرفق به خون این ملت آلوده است.
بعد از انقلاب در ۱۳ آبان ۵۸ دانشجویان در هنگام راهپیمایی رفتند این ماده فساد را از بین بردند. قضیه اینگونه است. من امروز عرض میکنم که این کار دانشجویان ما در سال ۵۸ یکی از بهترین کارهایی بود که در این انقلاب انجام گرفت. مبادا تلقینهای یک عدّه آدمهایی را که به اعتقاد بنده تعریف واقعی از آنها این است که «انسانهای سطحی و ضعیفی هستند» باور کنید. نمیخواهیم بگوییم اینها وابستهاند. نمیخواهیم بگوییم مغرضند. نه! ضعیفند. انقلابها را هم غالباً ضعیفها از بین بردهاند. کشورها را هم ضعیفها به بادِ فنا دادهاند. ملتهای نیرومندِ پرقدرت را هم غالباً ضعیفها و زبونهایی که بر مراکز قدرت دست پیدا میکنند، از بین میبرند. یک عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند و طوری شود که جوان ما، دانشجوی ما، با خودش فکر کند: «این چه کاری بود که لانه جاسوسی را تسخیر کردیم؟!» نه آقا! یکی از بهترین کارهایی که در انقلاب ما شد، همان کار بود. امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ خود، آنطور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه فقط از روی تبعیت؛ بلکه از روی احساس، از روی بینش و از روی منطق - تأیید و تصدیق میکنیم.
از اوایل پیروزى انقلاب، براى یک جمعى که از صحنههاى اصلى انقلاب جدا بودند و روح حقیقى انقلاب را درک نکرده بودند، عادت شد که تکرار کنند، بگویند، بنویسند که اگر ما از اوّل انقلاب با آمریکا مواجهه نمیکردیم، این همه خطر و زحمت از طرف آمریکا براى انقلاب و ملّت ما پیش نمیآمد. در طول این چند سال مکرّر کسانى این حرف را تکرار کردند. البته ممکن است پشت سر این گویندگان، دستهاى خود تبلیغاتچیهاى آمریکایى و غربى قرار داشته باشند. این حرف، حرفى غلط و سادهلوحانه است، اگر مغرضانه نباشد. مسئله این نیست که ملّت ایران آیا حق داشت به آمریکا تعرّض بکند یا نه؛ و اگر حق داشت یا حق نداشت، آیا مقتضاى عقل و حکمت این بود که به آمریکا تعرّض بکند یا نه؛ اصلاً این نیست قضیّه. در مورد برخورد استکبار جهانى با انقلابها - بخصوص با انقلابى با مایهی اسلامى و جوهر اسلامى - مسئله را جور دیگرى باید مطرح کرد و مورد توجّه قرار داد. مسئله این است که انقلابى با جوهر فکرى اسلام، ممکن نیست از تعرّض آمریکا و امثال آمریکا خود را برکنار بداند. استکبار جهانى ننشسته آنجا بر روى تخت فرعونى امپراتورى زر و زور که تماشا کند و بیتفاوت بماند تا در میان ملّتها فکرهایى و اندیشههایى رشد کند که پایهی این اندیشهها عبارت است از واژگون کردن تخت استکبار. معلوم است که بیتفاوت نمیمانند؛ معلوم است که استکبار با دستگاههاى اطلاعاتى و ایدئولوگهاى مخصوص خود، کاملاً تشخیص میدهد که کجا، کدام فکر، کدام ملّت و حتّى کدام شخص، براى او تهدید است؛ و سعى میکند با تمام قوا که این تهدید را از خودش رفع کند: آنجایى که احساس خطر میکند، شخصیّتها را حتّى ترور میکند، ملّتها را حتّى قبل از آنکه نهضتشان به ثمر برسد زیر فشارهاى وحشیانه قرار میدهد. آنوقت یک انقلابى علیرغم آنها رشد کرده، پیروز شده، دولتى تشکیل داده، ملّتى تشکیل داده، شعارى در دنیا مطرح کرده؛ و همه تهدید نسبت به عرش قدرت استکبار؛ فکر میکنید استکبار نسبت به یک چنین انقلابى و دولتى و ملّتى، آرام و نجیب و بیتفاوت یک گوشهاى خواهد نشست؟
استکبار با همهی وجود به مقابلۀ با انقلاب و نظام جمهورى اسلامى کمر بسته. اگر انقلاب اسلامى به فرض محال - که چنین چیزى ممکن نبود - متعرّض آمریکا هم نمیشد، آنقدر فشار و حیله و خدعه از طرف استکبار و آمریکا علیه این انقلاب و نظام انجام میگرفت تا یا منحرفش کنند و یا بکلّى نابودش کنند. این روش آمریکا است، روش استکبار در مقابل انقلاب اسلامى است؛ و انقلاب اسلامى، با جوهر و طبیعت و ماهیّت اسلامى خود، این خصومت و دشمنى را از طرف استکبار اقتضا دارد. این مطلب اوّلى بود که خواستم عرض کنم.
و امّا استکبار چیست؛ آن نکتهاى که جوانها باید به آن توجّه کنند این است: ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسى تصوّر کند موضعگیرى ما در مقابل قدرتهاى استکبارى عالم، یک موضعگیرى موسمى یا مصلحتى یا تاکتیکى است؟ یا نه، این تصوّر غلطى است؟ معناى استکبار و مفهوم استکبار - که یک مفهوم قرآنى است - چیزى نیست که در فرهنگ انقلاب ما بیخود و بیدلیل به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، اقتضا میکند مقابلهی با استکبار را از سوى مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامى؛ نه بهصورت مصلحتى، نه بهصورت موسمى، نه بهصورت تاکتیکى، بلکه بهصورت همیشگى؛ ذات انقلاب این است، و تا انقلاب هست چنین چیزى هست. اصلاً مفهوم استکبار در قرآن همین است که یک عنصرى، یک شخصى، یک جمعى، یک جناحى، خود را از حق بالاتر به حساب بیاورد و زیر بار حق نرود و خود را و قدرت خود را ملاک حق قرار بدهد؛ این استکبار است. اوّلین مستکبر در تاریخى که قرآن براى ما ترسیم میکند ابلیس است؛ شیطانِ اوّل: «اَبی وَ استَکبَر»؛ او اوّلین مستکبر است. ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان، یک مؤمن، یک موحّد، حتّى یک روز یا یک لحظه از دشمنى با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلاً خطّ اسلام یعنى خطّ ضدّ ابلیس و شیطان. در طول دعوت نبوّتها و پیغمبران، مستکبرین آن کسانى بودند که دعوت الهى را و توحید را قبول نکردند و با آن مقابله کردند و زور گفتند: «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ»؛ وقتى پیغمبر سخن حق میگوید و مردم را به حق دعوت میکند، مستکبرها میگویند اگر زیاد حرف بزنى، تو را اخراج میکنیم، بیرون میکنیم! لحن زورگویانه در مقابل داعى به حق؛ این معناى استکبار است، این تصویر روشن استکبار است، این در دنیاى امروز همان نظام سلطه است، در محیط سیاسىِ دنیا همان روح ابرقدرتى است و هر چیزى که به سمت ابرقدرتى کشش داشته باشد و تمایل پیدا بکند؛ یعنى قدرتهایى که هنوز ابرقدرت هم نیستند امّا خودشان را نیمهابرقدرت میدانند، آنها هم در برخوردشان همینجور هستند.
و امروز دنیاى بشر و محیط زندگى بشر، متأسّفانه سرشار است از تصرّفات و عملکرد گروههاى استکبار در سرتاسر دنیا؛ البتّه در رأسشان آمریکا است. اینکه یک دولتى به خود حق میدهد که در آن سرِ دنیا منافع خودش را علیرغم منافع ملّتهاى منطقه تأمین بکند، این همان روح استکبار است، چیز دیگرى نیست. اینکه یک دولتى به خود حق میدهد که اگر دولتى مخالف او بود، صریحاً، علناً، بدون خجالت بگوید من او را برمیاندازم، روح استکبار است؛ همین چیزى که از آمریکا نسبت به بسیارى از دولتهاى آمریکاى لاتین - بخصوص - و بعضى جاهاى دیگر دنیا سر میزند و میگوید این دولت را من باید سرنگون کنم. چرا؟ جوابى ندارد. میگوید چون منافع من در خطر است؛ چون منفعت من با آن دولت [دیگر]، بیشتر تأمین میشود. شما امروز نگاه کنید در صحنهی سیاسى دنیا، از این قبیل چیزها زیاد مشاهده میکنید. اینکه قدرتها بیایند یک کشورى را قُرق کنند، یک ملّتى را از خانهی خودشان بیرون کنند، یک دولت دیگرى و ملّت دیگرى را بِزور منعقد کنند و تشکیل بدهند و جاى آنها بنشانند، این همان حرکت استکبارى است؛ همین حادثهاى که در فلسطین پیش آمد؛ قدرتهاى زورگوى دنیا دست به دست هم دادند، یک ملّت را از خانهی خودش بکلّى آواره کردند؛ این چیز خیلى بزرگ و عجیبى است. دنیا امروز به این عادت کرده. اینکه یک ملّتى را بیایند از داخل کشورشان اخراج کنند، بِزور از جاهاى مختلف دنیا آدمهایى را بیاورند اینجا بنشانند، یک ملّت دروغین و مصنوعى به وجود بیاورند، یک دولتى هم در رأسش بگذارند فقط براى اینکه منافع قدرتهاى بزرگ در این منطقهی عربىِ حسّاس باید تأمین بشود، این همان استکبار است. اینکه شما امروز مشاهده میکنید آمریکاییها با خونسردى تمام از کشتار هزاران انسان حرف میزنند - در هیروشیما یک وقتى بمبى منفجر کردند، هزارها انسان را کشتند - امروز خیلى عادّى میگویند «این مصلحت بود، این را ما لازم دانستیم»، این همان روح استکبار است. از حوادثى که همه جنایتبار است، با کمال خونسردى حرف میزنند. هواپیمایى را با سرنشینان آن ساقط میکنند؛ بعد وقتى اعتراض میشود، میگویند بله، قضیّهاى بود، تمام شد؛ صحبتش را نکنید! بهطور طبیعى براى آنها آدمکشى و جنایت یک امر معمولى است، آنجایى که پاى منافع خودشان در میان باشد؛ امّا فرضاً یک شهروند آنها در یک گوشهاى از دنیا، یک غلطى کرده و چند نفر - از رنج و ناراحتى - بلایى سر او آوردند یا حادثهاى براى او پیش آوردند، دنیا را پُر میکنند از جنجال؛ یعنى براى خودشان یک حقّى در زندگى و در حیات قائلند که براى هیچ یک از افراد بشر این حق را قائل نیستند. این همان روح استکبار است؛ این چیزى است که در نظام سلطهی کنونى دنیا وجود دارد.
و ما در دنیا اعلام کردهایم که انقلاب اسلامى با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه یعنى اینکه دولتهایى، قدرتهایى زور بگویند و ملّتهایى، گروههایى، کشورهایى، دولتهایى آن زور را قبول کنند. طرفین، طرفینِ نظام سلطهاند و ما نظام سلطه را رد کردیم و رد میکنیم و با آن مبارزه میکنیم و طرفین را مقصّر میدانیم؛ نهفقط سلطهگر را، بلکه حتّى سلطهپذیر را؛ هر دو مقصّرند. استکبار یعنى این. امروز شما در کلّ نظام غربى که نگاه کنید، از این خصوصیّت استکبار و سلطه، موارد متعددی را بوضوح مشاهده میکنید؛ البتّه در دنیا هیچ دولتى پُرروتر و وقیحتر از رژیم آمریکا سلطه و استکبار را آشکار نمیکند، امّا مخصوص آمریکا هم نیست. در کلّ نظامهاى غربى و آن کسانى که تابع آنها هستند، در آن بخشى که تابع آنها هستند، خصوصیّات سلطه، خودش را نشان میدهد؛ مثل این دولتهاى ارتجاعى، این دولتهاى وابسته، و بیشتر از آنها، نظامهایى که براى خودشان قدرتى هستند؛ اگرچه دنیا آنها را بهعنوان ابرقدرت و قدرتهاى جدّى و بزرگ نپذیرفته.
خب معنای مقاومت چیست؟ معنای مقاومت این است که انسان یک راهی را انتخاب کند که آن را راه حق میداند، راه درست میداند، و در این راه شروع به حرکت کند و موانع نتواند او را از حرکت در این راه منصرف کند و او را متوقّف کند؛ این معنای مقاومت است. فرض کنید یک وقت در یک جادّهای انسان به یک مسیلی برخورد میکند، به یک حفرهای برخورد میکند، یا در حرکت در کوهستان که میخواهد مثلاً به قلّهی کوه برسد، به یک صخرهای برخورد میکند؛ بعضیها وقتی که برخورد میکنند به این صخره یا به این مانع یا به این دزد یا به این گرگ، برمیگردند، از ادامهی راه منصرف میشوند؛ بعضی نه، نگاه میکنند ببینند راه دُور زدن این صخره چیست، راه مقابلهی با این مانع کدام است، آن راه را پیدا میکنند یا مانع را برمیدارند یا با یک شیوهی عاقلانه از مانع عبور میکنند؛ مقاومت یعنی این؛ و امام این جوری بود؛ راهی را انتخاب کرده بود و در این راه حرکت میکرد؛ این راه چه بود؟ حرف امام چه بود که بر آن ایستادگی و پافشاری میکرد؟ حرف امام حاکمیّت دین خدا بود؛ حاکمیّت دین خدا و مکتب الهی بر جامعهی مسلمین و بر زندگی عموم مردم؛ این حرف امام بود. بعد از آنکه توفیق این را پیدا کرد که بر موانع غلبه پیدا کند و نظام جمهوری اسلامی را تشکیل بدهد، اعلام کرد که ما نه ظلم میکنیم، نه زیر باز ظلم میرویم؛ ظلم نمیکنیم امّا زیر بار ظلم هم نمیرویم؛ با ظالم کنار نمیآییم و از مظلوم حمایت میکنیم؛ این حرف امام بود.
خب این حرف از متن دین گرفته شده است، متن قرآن است. علاوهی بر اینکه قرآن این را تصریح میکند، عقل سالم هم همین را تأیید میکند. با ظلم مقابله کردن، از مظلوم دفاع کردن، با ظالم همکاری نکردن و کنار نیامدن، چیزی است که همهی خردمندان عالم آن را میپسندند؛ بر این حرف ایستادگی کرد. خب بدیهی است که این حرف و این مَشی، دشمنان گردنکلفتی در عالم دارد. دستگاههای استکباری عالم اهل ظلمند. تا آن زمانی که امام، این نهضت عظیم را شروع کرد، بیش از دویست سال بود که دولتهای غربی، ملّتهایی را در گوشه و کنار دنیا -در آسیا، در آفریقا، در کشورهای متعدّد- زیر بار ظلمِ فزایندهی خود قرار داده بودند؛ انگلیسها در هند و کشورهای آن منطقه، فرانسویها در آفریقا، در الجزایر و کشورهای دیگر، و برخی از کشورهای دیگرِ اروپایی در کشورهای گوناگون، مشغول ظلم واضح و بدون پرده بودند؛ خب معلوم است که اینها از این شعار ناراحت میشوند. اینکه یک حکومتی در قلب آسیا، در این نقطهی حسّاس، در ایران به وجود بیاید که شعارش این باشد که با ظلم کنار نمیآید، ظلم را قبول نمیکند، با ظالم آشتی نمیکند، از مظلوم حمایت میکند، معلوم است که برای اینها سخت و غیر قابل تحمّل بود؛ لذا از روز اوّل، دشمنیها شروع شد.
امام مسیر مقاومت را انتخاب کرده است. مطلب مهم این است که امام، مقاومت را از روی هیجانزدگی انتخاب نکرد، از روی احساسات زودگذر انتخاب نکرد؛ پشتوانهی انتخابِ مقاومت از سوی امام بزرگوار ما یک پشتوانهی منطقی است، پشتوانهی عقلانی است، پشتوانهی علمی است و البتّه پشتوانهی دینی؛ منطق، پشت سرِ ایستادگی امام و مقاومتِ امام وجود دارد؛ حالا من چند جزء از اجزای این منطق را عرض میکنم.
یک جزء این منطق این است که مقاومت، واکنش طبیعیِ هر ملّت آزاده و باشرف در مقابل تحمیل و زورگویی است؛ دلیل دیگری لازم ندارد. هر ملّتی که برای شرف خود، برای هویّت خود، برای انسانیّت خود ارزش قائل است، وقتی ببیند یک چیزی را میخواهند به او تحمیل بکنند، مقاومت میکند، امتناع میکند، ایستادگی میکند؛خود این، یک دلیل مستقل و قانعکننده است؛ این یک.
دوّم: مقاومت موجب عقبنشینی دشمن میشود، بر خلاف تسلیم. وقتی که دشمن به شما زور میگوید، اگر شما یک قدم به عقب برداشتید، او جلو می آید؛ بدون تردید. راه اینکه او جلو نیاید، این است که شما بِایستید. ایستادگی و مقاومت کردن در مقابل زیادهخواهی دشمن و زورگیری دشمن و باجخواهی دشمن، راه جلوگیری از پیش آمدنِ او است؛ پس صرفه با مقاومت است. خود ما هم همین جوری هستیم و تجربهی خود ما در جمهوری اسلامی همین را نشان میدهد. من البتّه موارد زیادی را همین الان در ذهن دارم؛ نمیخواهم وارد بشوم و مثال ذکر بکنم؛ به طور کلّی بگویم: هر جا ما ایستادگی کردیم و مقاومت کردیم، توانستیم پیش برویم؛ هر جا تسلیم شدیم و طبق میلِ طرف مقابل حرکت کردیم، ضربه خوردیم. مثالهای واضحی وجود دارد و افراد هوشمند و مطّلع میتوانند مثالهایش را در زندگی چهلسالهی جمهوری اسلامی براحتی پیدا کنند. این هم یک بخش دیگری از این منطق.
بخش سوّم از منطق مقاومت، و آن این است که مقاومت البتّه هزینه دارد، بدون هزینه نیست، امّا هزینهی تسلیم در مقابل دشمن بیشتر است از هزینهی مقاومت. وقتی شما در مقابل دشمن تسلیم میشوید، باید هزینه بدهید. رژیم پهلوی در مقابل آمریکا تسلیم بود -خیلی اوقات هم ناراحت بودند، ناراضی بودند امّا تسلیم بودند، میترسیدند- هم نفت میداد، هم پول میداد، هم باج میداد، هم توسری میخورد! امروز دولت سعودی هم همین جور است؛ هم پول میدهد، هم دلار میدهد، هم بر طبق خواست آمریکا موضعگیری میکند، هم توهین میشنود؛ به او میگویند «گاو شیرده»! هزینهی سازش، هزینهی تسلیم، هزینهی عدم مقاومت، از هزینهی مقاومت بمراتب بیشتر است؛ هزینهی مادّی هم دارد، هزینهی معنوی هم دارد.
بخش چهارم و عنصر چهارم از منطق مقاومتی که امام بزرگوار پایهگذاری کرد در نظام جمهوری اسلامی، این بخشِ قرآنیِ وعدهی الهی است. خداوند متعال در آیات مکرّر قرآن این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهاییاند؛ آیات فراوان قرآن بر این معنا دلالت میکند. ممکن است قربانی بدهند امّا در نهایت شکست نمیخورند؛ آنها پیروز هستند در این صحنه؛ قربانی دارند امّا ناکامی ندارند. از مثالهای آیات کریمهی قرآن، من دو سه آیه را اینجا ذکر میکنم؛ جوانهای عزیزی که اهل قرآنند، به اینها مراجعه کنند، روی آنها فکر کنند. اَم یُریدونَ کَیداً فَالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون؛خیال میکنند دارند زمینهسازی میکنند، توطئه برای جبههی حق و مقاومت درست میکنند، امّا نمیدانند که توطئه علیه خود آنها دارد چیده میشود طبق طبیعت و سنّت الهی. آیهی دیگر: «وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ» تا آخر آیه. آیهی دیگر: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم؛آیۀ دیگر: وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه. آیات فراوان قرآن همه همین عاقبت را نوید میدهند به آن کسانی که در راه مقاومتند. این هم یک استدلال. یک بخشی از استدلال قوی و منطق قوی امام همین آیات است.
نکتهی پنجم که برای منطق مقاومت باید در نظر داشت و امام در نظر داشتند، و ما هم این را میدانیم و میفهمیم و محاسبه میکنیم این است که مقاومت یک امر ممکن است؛ درست نقطهی مقابلِ فکر غلطِ کسانی که میگویند و تبلیغ میکنند که «آقا! فایدهای ندارد؛ چطور میخواهید مقاومت کنید؟ طرف، گردنکلفت است، طرف قوی است.» خطای بزرگ، اینجا است؛ خطای بزرگ، این است که کسی تصوّر کند که در مقابل گردنکلفتهای عالَم نمیشود مقاومت کرد، نمیشود ایستاد. من این را یک قدری بیشتر توضیح بدهم؛ چون مطلب مهم و رایج و مورد ابتلائی است؛ الان هم ما داریم کسانی را که زیر کسوت روشنفکری و مانند اینها، در روزنامه، در کتاب، در سخنرانی، اینجا و آنجا این جور القا میکنند که «آقا! فایدهای ندارد، نمیشود با اینها درافتاد، نمیشود در مقابل اینها ایستاد، باید قبول کنیم»؛ خلاصهاش این است که باید سواری بدهیم؛ سواری بدهیم و خیال خودمان را راحت کنیم. من عرض میکنم که این نگرش که بگویند «ما نمیتوانیم»، ناشی از همان خطای محاسباتیای است، این اشتباه در محاسبه است.
خطای محاسباتی در هر قضیّهای ناشی از این است که ما عوامل گوناگون این قضیّه را درست نبینیم. آنجایی که بحث بر سر یک مقابله است، بر سر یک برخوردِ دو جبهه با یکدیگر است، خطای محاسباتی از اینجا ناشی میشود که ما جبههی خودمان را هم درست نشناسیم، جبههی مقابل را هم درست نشناسیم؛ وقتی نشناختیم، در محاسبه اشتباه میکنیم؛ اگر درست شناختیم، محاسبهی ما جور دیگری خواهد بود. من عرض میکنم که ما در محاسباتی که باید در مسئلهی مقاومت در مقابل زورگویان عالَم داشته باشیم، باید حقایق مربوط به این زورگویان را درست بدانیم، حقایق مربوط به خودمان را هم بدانیم. یکی از این حقایق، «قدرت مقاومت» است.
ببینید؛ در ادبیّات سیاسیِ بینالمللی، عنوان «مقاومت به شیوهی امام خمینی» یک عنوان است. آنچه در تعبیرات فرنگیها وجود داشت و بعد از قضیّهی آزادسازی خرّمشهر خیلی این اصطلاح شایع شد، «دکترین مقاومت امام خمینی» است؛ این را مطرح کردند و مقالهها نوشتند. حالا من اینجا یک جملهای را یادداشت کردهام که نوشتهی یکی از چهرههای سیاسی معروف دنیا است که اگر بگویم همه میشناسید؛ او آن را در یک مقالهای نوشت؛ نوشته است که «دوران نقشآفرینی منحصر به فردِ توان نظامی و اقتصادی در سیطرهی جهانی در حال افول است؛ اینکه یک کشوری توان نظامی زیادی داشته باشد و توان اقتصادی زیادی داشته باشد و بتواند به سیطرهی خود ادامه بدهد، دیگر در حال افول است؛ دنیا عوض شده»؛ او مینویسد که «در آیندهی نه چندان دور شاهد قدرتهای فرامرزیای خواهیم بود که از لحاظ ماشینآلات جنگی -مثل بمب اتم- یا سهم در تولید صنعتی جهانی، چندان بالا نیستند امّا با قدرت تأثیرگذاری بر میلیونها انسان، سیطرهی نظامی و اقتصادی غرب را به چالش خواهند کشید». این را یک سیاستمدار و صاحبنظر سیاسی غربی و آمریکایی میگوید. بعد هم اضافه میکند که «دکترین مقاومت خمینی با تمام توان، شاهرگهای سیطرهی غرب و آمریکا را هدف گرفته است». راز ماندگاری جمهوری اسلامی اینها است؛ این خطّی است که این بزرگوار، این بندهی صالح خدا، در میان ما باقی گذاشت؛ خطّ مقاومت، خطّ ایستادگی، خطّ قدردانی از آنچه داریم.
این را من عرض میکنم که امروز جبههی مقاومت در منسجمترین وضعیّت در چهل سالِ گذشته است؛ در منطقه و در مراکزی حتّی فراتر از منطقه؛ این یک واقعیّت است. نقطهی مقابل، قدرت استکباری است؛ قدرت استکباری آمریکا، قدرت فتنهانگیزی و خباثت رژیم صهیونیستی، از چهل سال پیش به این طرف بمراتب تنزّل کردهاند و پایین رفتهاند؛ ما این را در محاسبات خودمان باید لحاظ کنیم. اینکه در وضع سیاسی آمریکا یا در وضع اجتماعی و اقتصادی آمریکا چه اتّفاقاتی افتاده و دارد میافتد، باید در محاسبات ما وارد بشود. این را باز بعضی از خود آمریکاییها گفتهاند، بعضیها میگویند «افول موریانهوار»؛ که این را یک نویسندۀ آمریکایی میگوید. در مورد افول اقتدار آمریکایی میگوید «افول موریانهوار»؛ یعنی مثل موریانه از درون دارد پوک میشود -خود نهادهای درون آمریکا این را میگویند- هم در عرصهی اقتصادی این جور است، هم در عرصهی اجتماعی این جور است، هم در عرصهی سیاسی این جور است. آمارهای واضحی وجود دارد در مورد وضع اقتدار اقتصادی آمریکا و تأثیر آمریکا در اقتصاد جهانی که در طول این چندین دهه به شکل عجیبی سقوط کرده که حالا آمارهایش هست، یادداشتش را هم من دارم منتها حالا جزئیّات یادداشتها را لزومی ندارد که عرض بکنم. در بخش سیاسی هم اقتدار آمریکا افول کرده.
من بهعنوان آدمى که جریانها را - جریانهاى جهانى را، جریانهاى پشت پرده را، توطئههاى دشمن را - میشناسد و از اوّل انقلاب با آنها سروکار داشته، به شما عرض میکنم جوانان عزیز! دشمن روى شما سرمایهگذاریهاى زیادى میکند؛ حواستان جمع باشد: عدّهاى را به بیتفاوتى کشاندن؛ عدّهاى را دلسرد و مأیوس کردن - که یأس، بزرگترین آفت جوان است؛ جوانها باید بدانند، متأسّفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا میکند، همچنان که امید؛ خودتان را مصونیّت بدهید در مقابل یأسى که دشمن میخواهد تلقین کند و تزریق کند به جوانها - بعضى را با گرایش دادن به انواع فسادها، جوانى که مظهر طهارت و صفا و پاکى است را بکشانند به فساد و بیصفائى و ناپاکى، هرجورش باشد فرقى نمیکند؛ عدّهاى را با تزریق تأمّلات و تفکّرات غلط سیاسى. اوایل انقلاب یک عدّه جوان در این کشور پیدا شدند که اسلحه دست گرفتند و با دولتى انقلابى که شرق و غرب با آن دولت مبارزه میکرد، جنگیدند! یک فکر غلط سیاسى به مغز این بیچارهها و طفلکها تزریق کرده بودند؛ در همین دانشگاه تهران در سال ۵۸ و ۵۹، دانشجو اسلحه دستش گرفت سنگرسازى کرد و به سمت دولت و ملّت انقلابى تیراندازى کرد! این اصلاً با کدام مقیاس، قابل فهم و قابل باور است؟ دانشجویى که باید سینه سپر کند در مقابل دشمنان انقلاب و بشود سپر بلاى این انقلاب، خودش بلائى شد به جان این انقلاب! این اصلاً قابل باور نیست، امّا اتّفاق افتاد. البتّه انقلاب موج خروشانى است که در مقابل خودش، چیزى را که با او مقابله کند تحمّل نمیکند؛ آنها و بزرگتر از آنها را انقلاب با خودش برد. بعضى توانستند با جریان انقلاب همسو بشوند و بالاخره خودشان را یک جورى با انقلاب همراه کنند، نجات پیدا کردند؛ یک عدّهاى هم غرق شدند، نابود شدند، نابودى جسمى یا نابودى معنوى که آن خطرناکتر است. پس تزریق تفکّرات سیاسى غلط در ذهن جوانها هم یکى از کارهایى است که دشمن میکند. بدانید: امروز هر اندیشهاى که جوان را دچار این احساس بکند که از مسئولان انقلاب و پیشروان انقلاب و مدیران کشور جدا است، این اندیشه و تفکّر، از نوع همان تفکّرات سیاسىِ تزریق شده است؛ توجّه داشته باشید. امروز ملّت و دولت، پشت به پشت، دست به دست، در کنار یکدیگر، با تمام توان، باید تلاش کنند تا همهی طلسمهاى استکبار و سلطه را بشکنند و از بین ببرند. این صحنهی بسیار مهم و حسّاسى است و تفکّرى که شما را هدایت خواهد کرد و باید بکند، تفکّر اسلامى است. در دانشگاهها به تفکّرات اسلامى و کار اسلامى خیلى باید اهمّیّت بدهید. امیدوارم خداوند متعال به شماها توفیق بدهد و شما را تأیید کند. از همهی شما برادران و خواهران تشکّر میکنم؛ مخصوصاً خانوادههاى شهداى عزیزى که نام برده شدند، و جوانان دانشجویان مسلمان پیروِ خطّ امام که بعضى از آنها به شهادت رسیدند و یقیناً این پاداش مجاهدتهایى است که انجام شده بود و پاداش صدق و صفاى آنها است. خداوند به همهی شما توفیق بدهد و همهی ما را در راه تحکیم نظام اسلامى و گسترش تفکّر اسلامى در سراسر دنیا کمک کند.
یک جمله هم به شما دانشجویان و دانشآموزان عرض بکنم؛ شما جوانها پایههاى اصلى انقلاب براى نسل آینده و دورهی بعد هستید. امروز هم شما در انقلاب تأثیر زیادى دارید، چون جوانید. امروز هم شما در جبههی سیاسى، در جبههی نظامى، در جبههی سازندگى و هر جا بتوانید حضور داشته باشید، عنصر فعّال انقلابید؛ امّا فردا پایههاى انقلاب، شما هستید؛ امروز عناصر مؤثّرید، فردا ستونهاى انقلاب هستید. توجّه کنید انقلاب را با ریشههایش، با مبانى فکرى و منطقیاش، بدرستى بشناسید. نسل جوان ملّت ایران... حق ندارد آن روزها و روزهاى سیاه قبل از آن را از یاد ببرد. نسل جوان باید در حرکت عظیم ملّت ایران پیشرو باشد؛ بخصوص نسل جوانِ دانشجو. بیتفاوتى و خونسردى براى نسل جوان جایز نیست. آن جوانى که حوادث کشور و سرنوشت کشور و خصومتهایى را که در دنیا نسبت به کشورش سازماندهى میشود، نبیند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، لایق این نیست که نام جوانِ شهروندِ یک ملّت انقلابى را روى خودش بگذارد. روح جوان، آن روح پُرتپشى است که در سختیها به داد کشورها و ملّتها رسیده و آنها را نجات داده. جوان نسل امروز شانس آورده در دورانى مثل دوران سیاه خفقان و اختناق دوران رضاخانى و محمّدرضاشاهى نبوده. آن جوانهایى که آن روزها بودند، آن سختیهایى که آنها تحمّل کردند، باید هیچوقت از یاد جوان امروز نرود. البتّه مخصوص ملّت ما هم نبود؛ جوانها و نوجوانهاى ملّتهاى دیگر هم - در دوران اشغال کشورها، در دوران اختناق حاکم بر ملّتها - فداکاریها کردند.
امروز شما وظیفه دارید انقلاب را با همهی وجودتان تا اعماق جانتان نفوذ بدهید و رسوخ بدهید و مفهوم انقلاب را و مبانى فکرى آن را از بُن دندان درک کنید، آن را براى هنگامى که این ملّت به آن احتیاج دارد در خود ذخیره کنید؛ و آن در دو صحنه است: یک صحنه، صحنهاى است که انقلاب تهدید بشود - چه از لحاظ اقتصادى، چه از لحاظ نظامى، چه از لحاظ سیاسى - که باید آن ذخیره را به کار بندید براى دفاع از انقلاب و کشورتان، هرجورى که زمان و موقعیّت اقتضا کند؛ و صحنهی دوّم، صحنهی سازندگى است. بهترین سازندگان، سازندگان انقلابیاند. بهترین پدیدآورندگانِ دنیاى آبادِ باب انقلاب، آن کسانى هستند که از انقلاب جوشیدهاند و انقلاب در جان آنها رسوخ کرده. شما جوانان براى این دو صحنه، خودتان را هر لحظه باید آماده داشته باشید.