Geraa | گرا
Geraa | گرا
خواندن ۶ دقیقه·۱۰ ماه پیش

چگونه آرام بگیرم!؟

چگونه آرام بگیرم؟! | کلاس درسی برای مسئولین از امیرالمومنین علی (علیه السلام)

خودکشی در مسیر عبادت خالق و خدمت به خلق

امیرالمومنین فرموده: وقتی یک مسئول، مشکل مردم را می­بیند و می­تواند آن را حل کند، نباید آرام بگیرد. آن موقع اگر در آرامش به خواب برود، از ما نیست... امام علی (ع) خودش این گونه بود. مردم به او گفتند: آقا، شما که شب­ها مشغول عبادتید و در نماز و دعا خودکشی می­کنید! (حضرت، گاهی به خاطر عبادت و شب بیداری بیهوش می­شد) یک روز، درب خانه حضرت زهرا(س) را زدند - حضرت زهرا(س) بسیار زیاد اهل دعا و عبادت بود - به ایشان گفتند: علی لابه لای نخل ها افتاده است. انگاری تمام کرده! چه کنیم؟ حضرت فاطمه (س) پرسیدند چطور است؟ گفتند: خانم، صدای ناله اش می­آمد، الان مثل چوب خشک افتاده. ایشان فرمودند: با او کاری نداشته باشید، علی در معاشقه با خداوند بیهوش می­شود. به امیرالمومنین می­گفتند: شب­ها آن طور هستی و روزها مدام دنبال مشکلات و کار مردم. راوی می­گوید ظهر یکی از روزهای تابستان کوفه (دمای ۶۰ درجه) که همه در زیرزمین­ها و سرداب­های خانه­هایشان رفته بودند، من از مسافرت برگشته بودم و داشتم سمت خانه ام می­رفتم. دیدم کسی در هوای به آن گرمی، در آفتاب، دارد عرق می­ریزد و می­دود. جلو آمدم و دیدم علی بن ابیطالب است. به خانه رفتم و مشغول استراحت شدم. ناهار خوردم و خوابیدم. دوباره برای کاری در شهر، از خانه بیرون آمدم. دیدم علی (ع) همین طور دارد راه می رود. گفتم: آقا چه شده؟ فرمودند: چیزی نشده، گفتم آخر در هوای به این گرمی و داغی، شما چه کار می­کنید؟ فرمودند: دارم می­روم که ببینم نکند کودک یتیم یا برده و یا اسیر و غریبی، در کوچه­ها مانده و دستش به من نمی­رسد. نکند یک کودک گرسنه ای که پدر و مادر ندارد، در کوچه و خیابان مانده و دارد گریه می­کند. به او گفتم: شما که شب ها مشغول عبادتید، خدا را صدا می­زنید و خودکشی می­کنید. شب­ها که در نمازتان خودکشی می­کنید، روزها هم در خدمت به مردم خودکشی می­کنید! حالا یک چند ساعتی به رختخواب­تان بروید. حضرت امیر فرمودند: به خدا سوگند، وقتی به ذهنم خطور می­کند که نکند امشب آن طرف این جامعه و سرزمین اسلامی، خانواده ای باشد که از گرسنگی خوابش نمی­برد، نکند یک قرص نان برای خوردن نداشته باشند، چگونه بخوابم؟ این فکر که به سراغم می­آید. دیگر خوابم نمی­برد.

از نوکری برای مردم چه به دست می­آوری؟

آن زمان، حکومت علی (ع) بزرگترین حکومت جهان بود؛ از مرزهای هند و چین و آسیای میانه تا شمال آفریقا را در بر می­گرفت و ابر قدرت جهان بود. یک شهر و یا یک منطقه کوچک نبود. به لحاظ مادی، ابرقدرت دنیا بوده است. در این حکومت، امیرالمومنین به مأمور حکومتی­شان می­فرمایند «الاحتسابُ عَلَى الرعيَّةِ بِجُهْدِكَ» یعنی با تمام ظرفیت خود، برای رعیت، تلاش و کوشش خالصانه کن و کارشان را راه بینداز. رعیت، کلمه هم­خانواده با رعایت و به معنای مردم می­باشد؛ یعنی کسانی که باید حقوق­شان رعایت شود. ((فإن الذي یصل إليك من ذلک...)) می­دانی از نوکری برای مردم و خدمت به خلق چه به دست می­آوری؟ می دانی وقتی مشکلات شان را حل می­کنی چه به دست می­آوری؟ «أَفضلُ مِنَ الَّذِي تصل بك والسلام» بیش از آن چه که تو به مردم می­رسانی، مردم به تو می­رسانند. حالا شما هنوز کاره ای نیستید. بعداً اگر کاره ای بشوید، از این وسوسه ها زیاد است که مثلا برای چه برای این مردم کاری بکنم؟ این ها که اصلاً قدر کار من را نمی­دانند! یک نفر هشت - نه ساعت بیهوده در تشکیلات می­آید، هیچ کاری نمی­کند و وسط آن، هزارتا کار شخصی می­کند و از امکانات بیت المال نیز استفاده می­کند. من اما اصلاً کارت ورود و خروج ندارم؛ ولی از بیست و چهار ساعت، هجده ساعت آن را مشغول خدمت به مردم هستم یا به این فکر می­کنم که چگونه مشکلات مردم را حل کنم یا برایشان غصه می­خورم. من چرا باید این کارها را بکنم؟ من که پیش آن­ها با آن دیگری مساوی هستم! مردم که اصلا این چیزها را نمی­فهمند! حتی اگر بفهمند هم که برایشان مساوی است و محل نمی­گذارند. آخرش هم آن دیگری دلقک بازی در می­آورد و ممکن است مردم به او رأی هم بدهند و در آخر هم او را بیشتر از من قبول داشته باشند! مردم چه کسی هستند!؟ من برای چه باید برای مردم فداکاری کنم؟ اصلاً مردم بیایند برای من فداکاری کنند! من اگر برایشان کار کنم، خیلی چیزها را از دست می­دهم؛ ولی چه به دست می­آورم؟!

پس حضرت امیر چه می­گویند؟ می­فرمایند آن چیزی که شما از قِبَل خدمت به مردم به دست می­آوری، خیلی بیش از آن چیزی است که مردم از قِبَل خدمت تو به آن­ها به دست می­آورند. دو منطق وجود دارد؛ یک منطق این است که من هرچه بیشتر به مردم سواری بدهم، ضرر کرده ام و آنها بیشتر سود می­کنند. یک منطق هم این است که هرچه بیشتر به مردم خدمت کنی، بیشتر برای خدا کار کرده ای. پس این باعث می­شود که تو بیشتر سود کنی؛ یعنی تو داری در قالب کمک به مردم به خودت کمک می­کنی. تو داری رشد می­کنی، بهشت تو دارد فراخ تر و متعالی­تر می­شود. تو داری به خداوند نزدیک­تر می­شوی. تو داری آدم­تر می­شوی. لذا همان مردمی که تو داری به آن ها خدمت می­کنی، اگر همان لحظه به تو فحش بدهند و تو ناراحت بشوی، معلوم می­شود خالص نیستی و برای آن­ها داری این کار را می­کنی. به آن­ها بگو من به شما خدمت می­کنم؛ اما نه به خاطر شما بلکه به خاطر خدا. به خاطر خدا یعنی چه؟ یعنی به خاطر خودم. من می­خواهم خودم رشد کنم. لذا از شماها طلب ندارم. این جور آدم­ها وقتی به مردم خدمت می­کنند، از کسی طلب­کار و مغرور نمی­شوند. اگر مردم این­ها را نبینند و پس­شان بزنند، پا پس نمی­کشند. ممکن است تو برایشان خیلی کارکنی، انگشتت را عسل کنی و در دهانشان بگذاری، یک وقت گازت هم بگیرند! برگردند، به تو فحش هم بدهند! تو داری برای آن­ها فداکاری می­کنی، اما او به تو توهین می­کند. حضرت امیر می­گویند اگر طرف حساب تو خدا باشد، ابداً ناراحت و پشیمان نمی­شوی. حتی آن لحظه ای که به تو فحش می­دهند، باز به فکر آن ها هستی و باز مشکل آن­ها را حل می­کنی.

تأثیر شعار مرگ بر خمینی!

شهید بهشتی نزد امام(ره) بود، گفت: آقا، خیلی علیه من تبلیغات می­کنند. هر روز همه جا را از "مرگ بر بهشتی" پر کرده اند. در روزنامه­‌ها و این طرف و آن طرف نسبت مرتجع، تئورسین راست افراطی، چماق دار و... می­دهند. آن زمان خیلی به بهشتی فحش می­دادند چون کارآمدتر بود، از دو طرف او را می­زدند، خیلی خسته شده بود. نزد امام رفت. آن موقع امام (ره) هنوز قم بود. به امام(ره) گفت که آقا من دارم می­بُرم. من که کاری نکردم. چیزهایی که می­گویند، منظور و هدفشان اصل نظام و انقلاب و شماست. مرا بهانه می­کنند و به من فحش می­دهند. اگر من بهانه آن­ها هستم. می­خواستم به من اجازه بدهید کلاً کارهای حکومتی را رها کنم و سراغ کارهای طلبگی و علمی ام بروم. کارشان شده هر روز فحش دادن، هر روز شایعه پراکنی، تهمت و دروغ، پرونده سازی و تحریف و جعل خبر. ظاهراً همان جا مردم داشتند شعار ((درود بر خمینی)) و ((روح منی خمینی)) می­دادند و صدایشان شنیده می­شد. امام (ره) به ایشان گفت: آقای بهشتی مردم چه دارند می­گویند؟ اگر همین مردمی که دارند می­گویند درود بر خمینی، فردا همین ها بگویند مرگ بر خمینی، برای من مساوی است! در هر دو حال، من وظیفه ام را انجام میدهم و آن، خدمت به مردم است؛ چه بگویند مرگ، چه بگویند درود. من اصلا به این­ها کاری ندارم که این ها متوجه می­شوند یا نمی­شوند، تشکر می­کنند یا نمی­کنند.

منبع: جزوه کارگزار علی (ع)، گفتاری پیرامون دولت و دولتمردی در مقیاس امیرالمومنین به روایت استاد حسن رحیم پور ازغدی

امام علیشهید بهشتیامام خمینی
شبکه تولید و جریان‌سازی سیاسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید