ویرگول
ورودثبت نام
قافله
قافله
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

فرستاده‌ای از سرزمین حال خوب

پر بزن ای پرنده!
پر بزن ای پرنده!


نوشته شده توسط سهیلا بنیادی

در بالکن رو باز کردم، تو یکی از پلاستیکهای خرید گیر کرده بود.

پلاستیک رو بازتر کردم، بهش گفتم برو، نرفت، گرفتمشو آوردمش تو خونه.

پسرا با ذوق و شوق اومدن کنارم مامان میشه نازش کنم، مامان از کجا اومده، مامان میشه بدی دست من ...

قلبش تندِ تندِ تند میزد، نازش کردم، گرمش کردم.

خوابید.

چشمهاش رو که باز کرد ازش پرسیدم میخوای بری یا میمونی؟

گفت: باید برم.

با پسرا رفتیم تو بالکن و پرش دادیم، گنجیشک کوچولو رفت.

دست خدای مهربونم این بار با پرهای گنجیشک کوچولو منو نوازش کرد.

حال دلمو خوب کرد و رفت ...


خودآگاهیسفرپرندهقافلهنویسندگی
قافله گروهی ست که آدم‌ها فرصت پیدا میکنند که از روزمرگی فاصله گرفته و دغدغه‌هایشان را بشناسند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید