فردی که ۸ سال و ۸ ماه زندان برای ناامید شدنش کافی نبود
جریان دانشجویی در دههی۹۰ مفهوم عدالت را بسیار جدیتر و اساسیتر پیگیری کردهاست.
گفتگوی محمدمهدی قاسملو با سید ضیا نبوی
زمانیکه میخواهیم از شرایط و وضعیت امروزی جنبش دانشجویی، از فشارها و برخورد نهادهای امنیتی خارج دانشگاه با آن تا نقصهای موجود در نحوهی کنشگری این جریان صحبت کنیم، بدون شک باید بهسراغ کسی برویم که نهتنها خود از فعالین و بدنهی این جریان باشد، بلکه با سیر تحولات این جریان نیز آشنایی داشته باشد. امروزه افراد زیادی وجود ندارند که از گذشته تا امروز با جنبش دانشجویی و سیر تکاملی آن آشنایی داشته باشند. هریک از این افراد بهنوعی از ادامه این مسیر بازماندند؛ گاهی از سر ناچاری و گاهی از سر ناامیدی. از همین رو اینطور پنداشته میشود که شاید پیداکردن فردی با این مشخصات آسان نباشد؛ اما همیشه انسانهایی هستند که باوجود تمام این مشکلات، زبان به شرح وضعیت فعلی میگشایند. بدون شک «سیدضیا نبوی» یکی از این افراد میباشد. او که ورودی سال۸۱ رشته مهندسی شیمی دانشگاه نوشیروانی بابل است، از همان ابتدا در انجمن اسلامی دانشگاه عضو بوده و فعالیت دانشجویی را آغاز کرده است. سال۸۷ هنگامیکه قصد شرکت در آزمون کارشناسی ارشد رشته جامعهشناسی را داشت، مطلع شد که ستارهدار شده است و همین موضوع موجب میشود تا بههمراه دوستان خود «شورای دفاع از حق تحصیل» را تشکیل داده که بهعلت فعالیتهایی که در راستای احقاق این حقوق داشت در سال ۸۸ بازداشت و در ادامه به دهسال زندان محکوم گشت. در نهایت ۸سال و ۸ماه در زندان میماند و پس از آزادشدن، دوباره در آزمون جامعهشناسی شرکت میکند؛ اما اینبار برخلاف گذشته با پیگیریهای صورت گرفته، میتواند در دانشگاه علامه طباطبایی بهتحصیل پرداخته و هماکنون نیز در انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش همین دانشگاه فعالیت میکند. در همین راستا گفتوگوی جذابی با وی ترتیب دادیم که در ادامه آنرا خواهید خواند.
هدف از فعالیت دانشجویی؟
این سوالی کلی است و باید آن را از دوجنبه مورد بررسی قرار داد. جنبهی اول اینکه انگیزهی فعالیت چیست، درون ذهن ما بهعنوان فعالین دانشجویی چه میگذرد و چرا ما فعالیت میکنیم. جواب این سوال شاید این باشد که ما نمیتوانیم نسبت به امر عمومی بیتفاوت باشیم. امر عمومی، از دانشگاه با دغدغههایی مانند میزان شهریه، غذای سلف و مسائلی از این دست آغاز شده و بهموضوعات کلیتر در سطح جامعه، کشور و حتی فراتر از آن میرسد. در کل، این میل بهمداخله در امر عمومی و مقاومت در برابر مواردی که به زعم ما نابخردانه و ناعادلانه است را میتوان انگیزهی ما از فعالیت دانشجویی دانست.
اما جنبهی دیگر این سوال این است که کارکرد و اثر فعالیت دانشجویی چیست و کجا باید قرار داشته باشد؛ بهنظر من پاسخ به این سوال باید در دوبخش مورد بررسی قرار گیرد. اولین بخش، اثری عینی است که این فعالیتها بر امور و محیط پیرامون میگذارند. اثر بیرونی فعالیت دانشجویی را میتوان بهطور کلی ایستادگی در برابر بیعدالتی دانست. تاکید دارم که این بیعدالتی در ذهن مخاطبان نباید صرفا بیعدالتی اقتصادی تلقی شود. منظور من تمام انواع بیعدالتیها، اعم از آموزشی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... است. بهعنوان مثال اعتراض بهبیعدالتی در زمینهی آموزش (که خود یک چرخهی بیعدالتی را سبب میشود)، اعتراض بهسلب آزادی بیان در دانشگاهها و اعتراض بهتبعیض در مورد پوشش دختران دانشگاه، همگی جلوههایی از مبارزه با بیعدالتی هستند که از کارکردهای فعالیتهای دانشجویی محسوب میشود.
بخش دیگر قضیه که اتفاقاً بهنظر من از اهمیت بیشتری برخوردار است، اثری است که فعالیت دانشجویی روی خود فعالین دانشجویی میگذارد که میتوان نتیجهی آن را ساختن انسانهایی دغدغهمند برای ورود به سیاست دانست. فعالین دانشجویی با سنی کم حدود 18سال وارد دانشگاه میشوند و مهارتهای لازم و حتی دغدغه و انگیزهی کافی برای حضور در عرصهی سیاسی و فعالیت مستمر در آن را ندارند. از طرفی مهارتها و انگیزههای لازم، نه در قالب فردی بلکه در قالب یک تعامل اجتماعی و یک حرکت جمعی کسب میشود. وقتیکه فرد یک کار سیاسی را در قالب یک حرکت جمعی انجام دهد، یک فرد فعال و دغدغهمند ساخته میشود. کسی که با مسائل در بستری واقعی دستوپنجه نرم کرده و توانایی تعامل و فعالیت را در این بستر کسب میکند با کسی که صرفاً در توییتر پست میگذارد و مخالفان و حتی همراهان خود را از نزدیک ندیده و با آنها مواجههای نداشته، بسیار تفاوت داشته و برجامعه و روی خود شخص اثرگذاری بیشتری دارد.
بنابراین امکان ساختن سوژهی سیاسی در دانشگاه وجود دارد و فردی که میتواند با فهم سوژههای بیعدالتی و عوامل ایجاد آن، جهت بهبود و اصلاح شرایط وارد عرصه شود، بستر مناسب برای ساختهشدن یک فعال سیاسی را بهوجودآورده است.
تفاوت در نحوهی فعالیت دانشجویی از گذشته تا بهحال
در مورد تفاوت بين دورههای فعاليت دانشجویی، كسی كه فعاليت تحقيقاتی كرده است باید پاسخ دهد و نظر من ابداً نظر دقیقی نیست. در دههی ٧٠ دانشگاه كمكم در حال خارجشدن از یکدستی ناشی از انقلاب فرهنگی بود و صدای اعتراض، انتقاد و مخالفت نسبت به سیاستهای حاكمیت از آن شنیده میشد. بخش زیادی از این اعتراضها نسبت به سیاستهای اقتصادی دولت آقای هاشمی بود. تعدیل اقتصادی، اثرات تورمی و نابرابری حاصل از آن، اعتراضات زیادی را بهوجود آورد و همچنین بخش دیگری از اعتراضات که نسبت به فضای سیاسی بسته آن زمان بود.
مسئلهی دیگری كه در دههی٧٠ در دانشگاه اهمیت خاصی پیدا کرده بود، مسئله خوانش متفاوت از دین و بهچالش كشیدهشدن روایت رسمی آن بود كه حاصل مطرحشدن اندیشههای افرادی مانند دكتر سروش، دکتر شبستری، دکتر کدیور، دکتر ملكیان و... بود. در واقع یك سنّت از روشنفكری دینی در آن دهه ایجاد شده و بهتبع آن در دانشگاه نیز نفوذ پیدا كرده بود.
اواخر دههی٧٠ حادثه ١٨ تیر سال٧٨ رخ داد كه ما شاهد سیاسیشدن دانشگاه بهشکل اعتراض و ابراز مخالفت با حاكمیت، بهدلیل سلطهی سیاسی مستبدانهی آن بودیم. این اتفاق اثر عمیقی بر جریان دانشجویی گذاشت و موجب جداشدن راه برخی جریانات از هم و بازتعریف هویت چندی از آنها شد. در واقع تیر ٧٨ در رادیكالشدن فضای دانشجویی و همچنین ناامیدی این جریان از رویكرد اصلاحطلبانه نسبت به حاكمیت موثر بود و چهبسا اگر تیر٧٨ نبود، بسیاری از اتفاقات بعد از انتخابات سال٨٠ رخ نمیداد.
اما بهنظرم دههی۸۰ سال مرکزی جریان دانشجویی، آزادیخواهی و دموکراسی بود؛ بهاین معنی که مطالبه اصلی فعالان دانشجویی، بسط آزادیهای سیاسی و مدنی در سطح کلان بود. در ابتدا جریان دانشجویی این مطالبه را از مسیر دولت اصلاحات و آقای خاتمی پیگیری میکرد؛ اما در ادامه از رسیدن بهدموکراسی از دل این پروسه ناامید شد و به همین دلیل در سال۸۴، انتخابات توسط «تحکیم وحدت» تحریم و ایدهی رفراندوم مطرح شد. در سال۸۸ که خود نقطهی عطف مهمی در مطالبهی آزادیخواهی محسوب میشود، بهنظر من مطالبهی اساسی جنبش دانشجویی همچنان آزادیخواهی و دموکراسی بود و این وجه تمایز این دوره با دورههای قبل و بعد از خودش است. دههی۹۰ اما بهعقیدهی من همچنان که متأثر از وقایع سال ۸۸ و رویکرد آزادیخواهانهی ناشی از آن است، وامدار بحرانهای اقتصادی ناشی از دولت احمدینژاد، تحریمها و چالشهای اقتصادی است که مفهوم عدالت را بسیار مهم و برجسته کرد. در این شرایط وضعیت سخت اقتصادی، بحرانی مضاعف بر ناکارآمدیهای مدیریتی و ساختاری حاکمیت شده است. تبعیض و فساد بسیار گسترده شده و ناکارآمدی دولتها در کنار این وضعیت، مسئله اقتصاد سیاسی را بسیار مهم و مطالبهی عدالت را بهمسئلهای بسیار اساسی بدل کردهاست. جریان دانشجویی نیز در این دهه، مفهوم عدالت را بسیار جدیتر و اساسیتر پیگیری کرده و اعتراض بهپولیشدن دانشگاه، کالاییشدن آموزش و بهمعنایی، دغدغهی فرودستان بهدغدغهی اصلی و اساسی آن تبدیل شدهاست.
ارتباط بدنهی دانشجویی با ساختار قدرت
در مورد ارتباط جریانهای دانشجویی با قدرت، اول باید در مورد مفهوم قدرت بحث شده و منظور از قدرت را برای خودمان تعریف کنیم. ما در جایی قدرت را بهمعنی تجلی دولت و حاکمیت در نظر میگیریم و آن را هم تنها در مختصات کشور خودمان میبینیم. بهنظر من این دیدگاه بهدو دلیل دقیق نیست؛ اولاً قدرت فقط داخل کشور نبوده و در سطح جهانی نیز اعمال میشود و نظام قدرت جهانی هم در اینجا میبایست مورد توجه قرار گیرد. اکنون ما با رویکردی کاملاً یکسویه از سوی دولت ترامپ در دنیا مواجهیم؛ دولتی که خارج از توافقهای جهانی و کاملا یکجانبه تصمیم میگیرد. از توافقنامههای آبوهوایی و توافق برجام بهصورت یکطرفه خارج میشود، بودجهی سازمان بهداشت جهانی را قطع میکند و بهطور خلاصه ما با دولتی که کاملاً قلدرمآبانه در حال زورگویی است، مواجه هستیم. میخواهم بگویم این رویکرد زورگویی تنها منحصر به جغرافیای ایران نیست و بنابراین ما باید قدرت را درمعنای کلان آن درنظر بگیریم. نکتهی دوم اینکه «قدرت یکسویهی گفتمانی» نیز وجود دارد که میبایست بهآن توجه کنیم؛ به این معنا که قدرت از مکانیزمهای گفتمانی هم میتواند اعمال شود. گاهی ما دقیقاً جاییکه فکر میکنیم در برابر قدرت ایستادهایم، خودمان اسیر گفتمانی اقتدارگرا شدهایم. برای مثال، گفتمان اسلام سیاسی که آیتالله خمینی پشتیبان آن بود، بهطور مشخص علیه نظام سیاسی مسلط شاه بود و آن را خیلی رادیکال خطاب قرار میداد؛ اما از دل خود همین گفتمان، قدرتی در حال تولد و تسخیر فضا بود که اگر سیاسیون به آن توجه میکردند، این مقدار افسون آن نمیشدند و در برابر آن خنثی عمل نمیکردند. میخواهم بگویم خود گفتمانها نیز قدرتی دارند که نباید نادیده گرفته شود. شاید یک گفتمان، الان قدرتی نداشته باشد؛ اما امکان هژمونشدن و بهدستگرفتن قدرت سیاسی در آینده را خواهد داشت. با این مقدمه، بیاییم وارد مقولهی نسبت فعالین دانشجویی با ساختار قدرت شویم.
از نظر من فعالین دانشجویی باید نسبت بههمهی انواع قدرت رویکرد انتقادی داشته باشند؛ چه نسبت بهقدرت و زوریکه در مختصات و جغرافیای کشور خودمان توسط حاکمیت و دولت اعمال میشود، چه اعمال قدرتیکه در دنیا توسط حکومتها و دولتهای زورگو و جنگطلب صورت میگیرد و چهقدرت اعمالشده توسط گفتمانهایی که بهصورت بدیلِ وضعیت موجود خودشان را عرضه میکنند. مانند جریانات سلطنتطلب که بسیار جدی خودشان را برانداز میدانند و قائل بهدگرگونی اساسی وضعیت موجود هستند؛ اما در عین حال، در خود این گفتمان میبینیم که چهحدی از اعمال سلطه، زور و تبعیض دیدهمیشود و امکان اینکه وضعیتی بدتر را رقم بزنند کاملاً وجود دارد. بنابراین از این منظر، جریان دانشجویی باید رویکرد قدرت را خوب تشخیص دهد و نسبت به آن برخوردی انتقادی داشته باشد.
اما نکتهای که در پرسش شما هست از منظر دیگر میتواند اینطور تعبیر شود که نسبت ما با انتخابات و دولتهایی که بهنوعی اصلاحطلب و معتدل محسوب میشوند چیست و آیا ما نیاز به یک بازخوانی اساسی در این مورد داریم؟ آیا ما اشتباه کردیم که رأی دادیم؟ به نظر من در اینجا باید خیلی دقیق بود و هیچگونه حرفی بهصورت کلی نزد. چه رأیدادن و چه رأیندادن، هیچکدام جزو هویت ما نیست. رأیدادن بهمثابه کنشی است که این امکان را دارد که در شرایط خاص، سیاست خلق کند. یعنی کمک بهامکان امری باشد که دغدغهی ماست؛ مانند عدالت، نفی فرودستسازی، نفی مکانیزمهای سلطه، استثمار، تبعیض و ستم. تشخیص اینکه آیا ورود به انتخابات از جهت ساختن سیاست و پرداختن به ساختارهای اصلی آن موضوعیت دارد یا خیر پیشاپیش ممکن نیست و به شرایط انضمامی مربوط است که مثلاً در سالهای ۹۲و۹۶ این امکان وجود داشت.بنابراین نباید حکم کلی داد و باید در موقعیت سنجید که آیا ورود به انتخابات میتواند تغییر معناداری ایجاد کند یا خیر؟ آنجا باید تصمیم گرفت.
جنبش دانشجویی امروز ضعیف شدهاست؟
خیر؛ شخصاً چنین اعتقادی ندارم و فکر میکنم این تصور ناشی از آن کلیشه میباشد که همهچیز در گذشته بهتر بودهاست. حداقل اگر بخواهم از روی تجربهی شخصی خودم بگویم، احساسم این است که دگرگونی و ضعف خاص و محسوسی در فعالیتهای دانشجویی رخ ندادهاست و تنها شاید نحوهی ورود بهمسائل عمومی تاحدی تغییر کرده و سبک زندگی دانشجوها نیز دگرگون شدهاست.
تغییر در برخورد حاکمیت با دانشجویان؟
من باتوجه بهتجربه خودم، فکر میکنم تغییرات معناداری در رفتار حاکمیت با فعالین دانشجویی ایجاد شدهاست. اوایل ورود من دانشگاه یعنی سال ۸۱هم غلظت برخوردهای امنیتی و قضایی با دانشجویان کمتر بود، هم برخوردهای انضباطی داخل دانشگاه. برخوردهای داخل دانشگاه که بسیارکم بود؛ بهطوری که بهندرت پیش میآمد دانشجویی یکترم تعلیق شود و معمولاً مسئله با پیگیری در سطح وزارت علوم حل میشد. اما همان موقع نیز، برخوردهای امنیتی تا حدودی وجود داشت و گاهی دانشجوها بازداشت میشدند؛ برای مثال در سال ۸۲، تعدادی بازداشتی از دانشگاهها وجود داشت، اما پروندهی قضایی جدیای تشکیل نشده و حداکثر یک حکم تعلیقی دریافت کردند. اما باآمدن احمدینژاد، در هر دوسطح برخوردها بسیار شدیدتر شد. از برخوردهای دانشگاهی شامل احکام 5-6 ترم تعلیق و ستارهدارشدن گرفته، تا برخوردها و احکام قضایی برای احسانمنصوری، مجیدتوکلی و احمدقصابان در سال۸۶ را داشتیم. پس از آن این برخوردها کمکم به یکرویه تبدیل شد؛ یعنی هم احکام انظباطی سنگین، هم ستارهدارشدن و هم برخورد قضایی با دانشجویانی که خود ما نیز جزو آنان بودیم. در دورهی روحانی، من فکر میکنم برخوردهای انضباطی در دانشگاهها دوباره کمتر شد؛ البته نه بهاندازۀ دورهی خاتمی، اما نسبت بهدوران احمدینژاد خیلی کاهش یافت و دیگر آن احکام انضباطی سنگین را در دانشگاهها نمیبینیم. اما برخوردهای قضایی همچنان در همان سطح دوران احمدینژاد باقی مانده و شاهد احکام سنگین و پروندههای قضایی برای دانشجویان هستیم که بهرویهای در برخورد با آنان تبدیل شدهاست. این خلاصهی تغییراتی بود که من در برخوردهای قضایی و انضباطی با دانشجویان دیدم. نشانههای این تفاوتها و تغییرها را الان هم میشود احساس کرد؛ ما در حال حاضر دانشجویان بسیاری با پروندۀ قضایی و در انتظار حکمگرفتن داریم.
نیاز بهتغییر رویکرد در جنبش دانشجویی؟
ما نمیتوانیم برای یکجریان تعیین تکلیف کنیم و بگوییم باید تغییر رویکرد بدهد. بههرحال بهوجودآمدن یکجریان اقتضائات و ضروریاتی دارد که آنرا پیش میبرند. ما میتوانیم از تجربیات گذشته استفاده کرده و خوانش انتقادی داشته باشیم؛ اما با همهی اینها، باز هم جنبش دانشجویی، از درون خود را تصحیح کرده و تکامل میدهد. درحال حاضر نمیتوان گفت جریان دانشجویی در این نقاط عملکرد اشتباهی دارد و دوباره آنرا از نو بسازیم. جنبش دانشجویی متأثر از وقایع حادث بر این جریان، اقتضائات زمان، موقعیت و شرایط سیاسی خاص است و اینها را نمیشود بهسادگی تغییر داد. اما من اعتقاد دارم بههر حال، وظیفهی ما مواجههای انتقادی بهخودمان نیز هست و اتفاقاً همین نفس خودانتقادی و بازاندیشی و درنگکردن در خویشتن، یکی از کارویژههای فعالیت دانشجویی است. زمانیکه گفتیم دانشجو در حال ساختهشدن و یادگرفتن در فعالیت دانشجویی است، منظورمان دقیقاً همینجا بود. ضرورت مواجههی انتقادی جریان دانشجویی با خود، از همینجا نشأت میگیرد. تقویت این رویکرد، نقطه مغفول در این جریان است؛ یعنی جریان دانشجویی در اکثر اوقات سیبل را سمت حاکمیت، ساختار و امور بیرونی میگیرد. اگرچه در بسیاری از اوقات درست نشانه میرود؛ اما نقش خودش را در بازتولید این وضعیت تاحدی فراموش میکند. بههرحال خود دانشگاه نیز یک کارویژهی بازتولید وضعیت موجود را دارد و همهی این افراد از کارمند، بروکرات و تکنوکرات گرفته تا مسئولین ردهبالای سیاسی، از جاهای عجیب و غریبی نمیآیند؛ بلکه از دل همین دانشگاه آمده و دوباره جزئی از وضع موجود میشوند. خلاصهی حرف من این است که جریان دانشجویی، باید بهخودش هم نگاهی انتقادی داشته و بهقولی حواسش به خودش باشد؛ چراکه علیرغم فاصلهگذاری رادیکالی که باوضع موجود میکند، در تولید و بازتولید وضع موجود، بهیک معنا همدست است. اگر دانشگاه بهاین نکته توجه کند، هم اخلاقی و موثرتر بوده و کارکرد خود را نیز دقیقتر انجام دادهاست.
رابطهی بین هزینهوفایده در کنشهای جمعی
در مورد هزینهی فعالیت، باید تفکیکی اساسی صورت گیرد تا تمایز بین عافیتطلبی و عقلانیّت مشخص شود و این امر بهواسطهی تمایز بین صلاح فردی و صلاح جمعی ممکن است. یعنی وقتی ما از هزینهوفایده و ضرورت توجه بهاین موضوع صحبت میکنیم، باید تفکیک بین این دوبحث را مورد توجه قرار دهیم؛ مثلاً دفاع از جنگ به نیت تحقق دموکراسی که احتمالاً موجب بیخانمانی صدهاهزار انسان و ایجاد سالها ناامنی و وضعیت بد معیشتی میشود، با هزینهی وارد بر فردیکه اقدام بهفعالیت مدنی کرده و تبعات آنرا که رنجهایی همانند زندان است را میپذیرد، تفاوت دارد.
اما نکتهی تاسفبار این است که آن نوع هزینه که معمولاً در سیاست ما ملاحظه میشود، هزینهی فردی است. وقتی افراد از عقلانیت صحبت میکنند، عقلانیت مربوط به هزینهوفایدهی خودشان را درنظر میگیرند و سعی میکنند از نظر فردی دچار هزینه نشوند؛ اما همان افراد، یک مصیبت بزرگ و ترسناک مانند جنگ را برای رسیدن بهاهداف فکری خود تجویز میکنند و یا با تایید مواردی همچون تحریم با آنهمه تبعات، رنج عمومی را مشکلی نمیدانند.
نظر من این است که هرنوع فعالیت در راستای اهداف جمعی که هزینهی فردی داشته باشد، کاری اخلاقی تلقی میشود؛ اما اگر هزینهی کار و فعالیت شما برای دیگری باشد و در این مورد بیملاحظه باشید، مرتکب خطای بزرگی شدهاید. مخصوصاً در جاییکه هزینهی ایدههای شما بسیار فراگیر و عمومی باشد؛ چیزی از جنس تحریم، مشابه جنگ.
مضاف بر این مسائل چیزیکه خیلی عجیب است، عموم افرادیکه بهلحاظ شخصی منفعل هستند و از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی کنار میکشند، برای جامعه راهحلهایی با هزینههای کلان مطرح میکنند. در کل ازنظر بنده، همانطور که بیملاحظگی در مورد هزینههای فردی قابل ستایش است، در زمینهی هزینههای عمومی کاری غیراخلاقی و غیرقابلتوجیه میباشد.
سخن پایانی؟
نه، حرف بیشتری نیست. آرزوی موفقیت برای شما و همکاران نشریه.
ضیا نبوی پس از حوادث دیماه اخیر، مجدداً بازداشت و هماکنون منتظر برگزاری دادگاهش میباشد...