هر زمان که باران ببارد در اتاقم نشستهام،صدای باران را میشنوم،پنجره را باز میکنم و بوی نمخاک ، مرا به خاطراتی میبرد که خود، خاک گرفتهاند.یاد پارک انتهای کوچهمان افتادم، برای ما حکم جنگلی بزرگ را داشت؛باران شدید میبارید؛