با ورود به عصر دیجیتال و گسترش وسائط ارتباطجمعی، معنای بسیاری از مفاهیم اجتماعی تغییر کرده و نیازهای ارتباطی به شیوههای جدیدتری تأمین میشود. هر شخص با داشتن تلفنهمراه متصل به شبکه اینترنت میتواند در لحظه به حجم زیادی از اخبار و اطلاعات از منابع دلخواهش دست پیدا کند. این شرایط عرصهی رسانههای قدیمیتری مثل تلویزیون را تنگ کرد: اما از میان صاحبان اینگونه رسانهها، آنهایی که با تحولات روز آشنا بودند و دانشش را داشتند، خودشان را ارتقا دادند تا نهتنها از شبکههای اجتماعی شکست نخورند بلکه از آنها بهعنوان تکمیلکنندهی اهداف خود و بهمنظور تعامل بیشتر با مخاطبین استفاده کنند. برعکس رسانه ملی ما که در رقابت با این شبکهها روزبهروز بیشتر به حاشیه رانده میشود.
عقب افتادن صداوسیما از این قافله با توجه به بودجه کمتر و سایر محدودیتهایش طبیعی است؛ اما باکمی برنامهریزی صحیح، ارتقای سطح دانش و بهکارگیری نیروی انسانی خلاق و متعهد میتواند بهگونهای بهتر عمل کند. طوری که ۶۰٪ شهروندان آن را از اولویت خود برای آگاهی از اخبار خارج نکنند.
اعتراضات آبان ۹۸، یکی از بزنگاههایی بود که ضعف رسانه ملی را بیشازپیش به خودش و ما نشان داد. رقیبان صداوسیما در این مدت چنان جای پایشان را بین مخاطبان ایرانی محکم کرده بودند که برای هر واقعهای چندین شهروندخبرنگار داشتند که لحظهبهلحظه برایشان ویدئو میفرستادند؛ در مقابل رسانه ملی جمهوری اسلامی ابتدا صبر میکرد تا رسانههای خارجی خبرها را با روایت خودشان (همراه با تحریف و دروغ) منتشر کنند، چند ساعت بگذرد، بعدازآن بروند دوربینهای شهری را چک کنند یا خبرنگاری بفرستند که به محل حادثه برود و از مردمی که آنجا هستند سؤال کند ببیند چنین اتفاقی افتادهاست یا خیر. یعنی حتی در کشور خودش نسبت به رسانهای که مرکزش کیلومترها آنطرفتر است منفعل است و قدرت زیادی برای کنش ایجابی ندارد.
ضمن اینکه شکل و فرم روایتپردازیاش نیز در مقایسه با مدل شهروند خبرنگاری رسانههای خارجی از قدرت کمتری برای اقناع برخوردار است.
از طرفی دیگر شاهد دوقطبیسازی معترض و اغتشاشگر بودیم. این دوقطبی واقعی است اما در روایت صداوسیما یکطرف این دوقطبی وجود ندارد. یعنی هیچزمان نمیبینید که عدهای از مردم را مثال بزنند و بگویند اینها معترضان واقعی هستند.
رسانه ملی در هر موقعیتی میتواند با نشان دادن توأمان نقاط تاریک و روشن، هم اطلاعات واقعی و کمغلوغشتری درباره کاستیها بدهد و هم نقاط روشن را نشان داده و مخاطبش را امیدوار کند. اما این کار را نمیکند و روایت کاستیها را به رسانههای رقیبش واگذار میکند تا نمک و فلفلش را اضافه کنند و دستآخر نوبت خود صداوسیما بشود برای رفع شبهه که البته بسیار دیر شده و مشتریانش پریدهاند. واضح است که این مخاطب، نقاط قوتی که نشانش بدهند را نیز بهسختی خواهد پذیرفت.
اگر مدیران رسانه ملی واقعاً نگران امنیت کشور هستند باید ضعفهای خودشان را اصلاح و رویهشان را عوض کنند تا اعتماد مردم جلب شود و روایتهای آنها موردقبول واقع شود. اعتماد مردم یعنی همراهی مردم و همراهی مردم با حکومت یعنی خود امنیت. در مقابل تحریف و سانسور یعنی گام نهادن در مسیری که روزبهروز سلب اعتماد بیشتر مردم را به دنبال دارد. متأسفانه صداوسیما بیشتر در مسیر دوم گام برداشته تا جایی که نظرسنجیها نشان میدهند.
۷۱٪ مردم تهران گفتهاند در قضیه آبان ۹۸ بیطرفانه عملنکرده. بوق ـ بخشی ازـ حکومت بوده نه صدای مردم و ۶۱٪ از مردم اعتقاد داشتهاند که نتوانسته واقعیات تجمعات سال ۹۶ را منعکس کند؛ و این در حالی است که مدیران این سازمان بسیار از خود متشکر بوده و گمان میکنند اقداماتشان به مصلحت کشور و برای تأمین امنیت ملی است.