تعداد قابل توجهی از مردم کشور کارگرند اما آروزیشان این است که با آنها مانند کارگران برخورد شود! چطور؟ طبق دادههای مرکز آمار، کارگران مشمول قانون کار، حدود 10 میلیون نفر از جمعیت کشور را تشکیل میدهند. جدای از این 10 میلیون خانواده، کارگران دیگری نیز در بخشهای مختلف مشغول به کارند که به دلایل متعدد از قانون کار مستثنی شدهاند و در آمارها حضور ندارند. این یعنی غالب خانوارهای کشور خانوارهای کارگری هستند و کوچکترین تصمیمی در حوزهی قانون کار و سیاستهای اقتصادی آن، به صورت مستقیم در معیشت میلیونها نفر اثرگذار است. افرادی که حمایت از آنان یکی از شعارهای اساسی انقلاب بود.
حال تصور کنید در شرایط نامساعد فعلی، بیش از90 درصد کارگران -که سرمایهای بجز نیروی کار خود ندارند- به صورت موقت استخدام میشوند. یعنی این کارگران که حداقل 9 میلیون نفر هستند، هر لحظه ممکن است شغل خود را از دست بدهند. به دلیل نرخ بالای بیکاری، مجبور هستند با شرایط بعضا غیرمنطقی و نامنصفانهی کارفرما کنار بیایند چون همیشه هستند کسانی که اوضاع اقتصادی بدتری دارند و حاضرند با شرایط سختتر نیز استخدام شوند! از طرف دیگر، دستمزدهای پایینی که در شورای حداقل دستمزد تصویب میشوند را داریم که فاصلهی بسیارزیادی با سبد معیشت هر خانوار دارد.
برخلاف هر صنفی، برای پیگیری چنین مشکلاتی حتی به کارگران اجازهی تشکلیابی هم نمیدهند و هرگونه اعتراض آنها بر علیه تبعیض و عدم دریافت حقوق، اقدام علیه امنیت ملی قلمداد شده و برای آنان هیچ راه اعتراض قانونی و مشروعی در نظر گرفته نشده است. اینها در حالی است که یکی از حامیان جدی انقلاب کارگران بودند!
به دلیل اهمیت بالای مسائل حوزهی کارگری و وضعیت اسفناکی که بخشی از آن اجمالا بیان شد و مفصلا در یادداشتهای دیگر نشریه شرح خواهیم داد، تعدادی از دانشجویان عدالتخواه جمع شدیم تا مشکلات این قشر را بررسی کنیم. یکی از منابع مهم در این زمینه، کتاب "کارگران بیطبقه" اثر آقای علیرضا خیراللهی بود که به صورت جامع 5 محور اصلی مشکلات کارگران را شرح داده است و برخی مباحث آن در ادامه بیان خواهد شد. در کنار این کتاب، سیر اقتصاد سیاسی را با دکتر موحدی بکنظر پیش گرفتیم تا با ریشههای مشکلات کارگری به نحو دقیقتری آشنا شویم.
اهمیت اقتصاد سیاسی به معنای دانش توزیع بهرهمندیها، آنجا مشخص میشود که خیلی از قانونهای ضد کارگر، به اسم حمایت از کارآفرین تصویب شدند. حمایت از کارآفرینان و تشویق مردم به سرمایهگذاری در تولید و بهرهمندسازی آنان توسط همه پذیرفته و حساسیت آن در وضعیت کنونی کاملا قابل درک است. در کشور ما سود سرمایهگذاریهای غیرمولد مثل خرید خانه و زمین، طلا، ارز، خودرو و... کمخطرتر و جذابتر از سرمایهگذاری در تولید است ودولت به جای هوشمندانه عمل کردن، مولدسازی و رفع موانع واقعی تولید مثل کاغذبازیها و...، آسانترین و مقطعیترین راه حل, یعنی کاهش چانهزنی کارگران را انتخاب میکند. نمیتواند منافع جدید خلق کند، پس منافع موجود را از کارگر گرفته و به کارآفرین میدهد! هزینهی ناکارآمدی دولت را کارگران پرداخت میکنند و اینها همه به نظام اقتصاد سیاسی ناکارآمد مربوط است.
در این میان چه چیزی میتواند منجر به بهبود اوضاع شود؟ به نظر میرسد مهمترین نکته آگاهی کارگران از حقوق واقعی خودشان است و ما دانشجویان موظفیم که در کنار کارگران به افزایش این آگاهی کمک کنیم و صدای کارگران را به نحوی به گوش سیاستگذاران برسانیم.
در سال 1400 که منتظر برآمدن دولتی جدید هستیم، یکی از مهمترین مطالبات ما بهبود وضعیت کارگران (خصوصا امکان تشکلیابی) و سیاستگذاریهای دقیق اقتصادی خواهد بود.
در ادامه مفصلا مشکلات متنوع کارگران را مورد بررسی قرار داده و بعضا راهحلهایی را بیان کردهایم که بسیاری از آنان نیازمند اصلاح قانونی و برخی دیگر نیازمند افزایش نظارت صحیح و سختگیرانه بر اجرای درست قوانین فعلی است. در آخر نیز برای فهم بهتر مسئلهی توزیع بهرهمندیها، سه دیدگاه کلان اقتصاد سیاسی را مورد نقد و بررسی قراردادهایم.