نمیدانم شما هم این تجربه را داشتهاید که ناگهان پس از چند روز بیبرنامگی، از راندمان کاری اندک خود آزرده شده، با خود بگویید که دیگر از بیکاری و بیبرنامگی خسته شدهام، باید برای خودم برنامه داشتهباشم، و جوگیر شده، برنامهای عریض و طویل برای تبدیل شدن همزمان، به یوسین بولت، مریم میرزاخانی و هادی چوپان، برای خود بنویسید ولی پس از یک روز اجرای برنامه حس ول کن بابا به شما دست بدهد و باقی روزها را با همان روال سابق به یللی، تللی و یا کار کمبازده بپردازید یا نه، اما به هر حال تغییر دادن عادات با قدرت اراده برای بعضی از افراد ضعیفالنفس (اوهوع! چه کلمه پرمسمایی!) سخت است. (آخیش، نفسم داشت تمام میشد!)
اگر شما هم از کمبود اراده رنج میبرید، این مطلب را از دست ندهید؛ اما اگر از این مشکل رنج نمیبرید از دستش هم بدهید عیبی ندارد!
طبق تجربه من (حالا خیلی هم آدم باتجربهای نیستم ها) بهترین راه برای افراد کماراده برای تغییر در عادات زندگی، استفاده از تغییرات اجباری بیرونی ست که بر شما تاثیرگذار است. چیزهایی از قبیل شروع به کار در یک شغل جدید، اسبابکشی، بازگشت از یک مسافرت چند روزه و البته بازگشایی مدرسه.
بازگشایی مدارس بهترین زمان برای بازنگری در عادات و برنامههای زندگیتان است، البته اگر محصل هستید! چه تغییری بزرگتر از اینکه زین پس باید چندین ساعت از روز را به مدرسه و شرکا (رفتوآمد، تکالیف، درس خواندن و غیره) اختصاص دهید؟ (حالا میدانم تغییر بزرگتر از این هست ولی شما به روی من نیاورید!) خلاصه که این فرصت فوقالعاده را با شلگیری و سهلانگاری از دست ندهید و با یک ضربه بغلپای ناز و مدرسهای توپ را وارد دروازه کنید تا از همین اول عادتهایتان درست شکل بگیرد و در آینده اذیت نشوید. (فکر نکنم نیاز باشد متذکر شوم که اینها را درباره فقط درسهایتان نمیگویم)
در ادامه میخواهم چند نکته مهم برای برنامهریزی درست را که با کمک چتجپت پیدا کردم در اختیار شما قرار دهم، باشد که رستگار شوید.
ساده این که افراط و تفریط نکنید و نه از اینطرف بام بیفتید و نه از آن طرف. نه آنقدر برنامه را فشرده بچینید که مغزتان سوت بلبلی بزند و نه آنقدر خسته که به درد هیچ کس نخورد.

این احتمالا برای افراد مختلف میزانش فرق میکند ولی در کل مواظب باشید دچار غرور نشوید. یک روز و یک هفته و یک ماه اجرای کامل برنامه هیچ کس را رستم دستان و سوپرمن نمیکند. از آن طرف ناامید هم نباشید و فکر نکنید که هیچ غلطی نمیتوانید بکنید. باز هم باید اندازه نگه دارید که اندازه نکو ست. یک روز که کارهایتان را کامل انجام دادید به وجد نیایید!
کمالگرایی باعث میشود کلا یا شروع نکنید و یا مدام حس ناکافی بودن داشتهباشید. اگر نتوانستید بخشی از کارتان را بکنید کل برنامه را به سطل آشغال مغزتان منتقل نکنید و بدانید مشکلات همیشه پیش میآیند.
ابهام در برنامه باعث اسطراب و اضترس برای شما میشود. کمی به کارتان فکر کنید و دقیق بدانید که میخواهید در این مثلا یک ساعت چه کار کنید و تا کجا پیش بروید تا به فنا نروید و مدام حس بیعرضگی نکنید. برای این کار بنده نوشتن برنامهها و زمانهای آنها را پیشنهاد میکنم. نوشتن باعث میشود تا مدام شک نکنید که الان چهکار کنم. وقتی چیزی را مینویسید در واقع آن را قطعی میکنید و دیگر استرس فراموش کردنش را هم ندارید.
و در این زمان هیچ کار دیگری نکنید. اگر زمان تفریح را هم کار کنید بالاخره زمانی خسته خواهید شد، و مجبور میشوید در زمان کار استراحت کنید که باعث کاهش کیفیت تفریحات و بروز مشکلات قاطینگا و پاتینگا میشود.
این مورد واضح است و توضیحی نیاز ندارد، خودتان میفهمید چیست دیگر. یکی میگفت یک آزمایشی کردند، شیشهی یک واگن مترو را شکاندند و دیدند رفتارهای نادرست و ناهنجار در آن واگن نسبت به حالت عادی افزایش یافته! در کل وقتی یک مشکل پیش میآید حس بد و انزجارآمیزی که نسبت به مشکل وجود دارد کمی تعدیل میشود و این خوب نیست.
و در پایان باید به شما یادآوری کنم که اگر سعادت و موفقیت دنیوی و اخروی را میخواهید، نازکنارنجی نباشید. با خوشگذرانی و تفریح صرف و امثالهم ایران سوییس نخواهد شد (!)، چیزی بهتر نخواهد شد و پیشرفت نیز نخواهید کرد. شاید ساده، بدیهی و کلیشهای باشد که لزوما کاری که دوست دارید کاری نیست که باید انجام دهید و منتظر تغییر از محیط نباشید و زندگی خودتان را درست کنید؛ اما چه کنیم وقتی که بعضی به همین کلیشهها و بدیهیات ساده عمل نمیکنند و به آنها اعتقاد ندارند؟
شمایی که تا اینجای متن را خواندید لطف کنید و اگر تجربهای در این خصوص دارید تکخوری نکنید و به همهی ما کمک کنید که برنامهریزی بهتری داشتهباشیم. خسته نباشید.