«قرار است بمیرم. این جملۀ محبوبم بود برای شروع داستانی از آخرین روزهای زندگی کسی که بر اساس این گزاره قرار است بمیرد. مشکلات نوشتن این کتابِ ناکام همیشه از صفحۀ اول به دوم نمایان میشد. صادقانه از خودم میپرسیدم آیا تجربۀ دم مرگ بودن را میشود تخیل کرد و جوری نوشت که واقعی به نظر برسد؟ کاری به تولستوی و فلوبر ندارم، جواب من نه بود. یک سال ... فکر کنم این دو کلمه را به تعداد موهای سرم که بهتازگی دوباره در حال رویش مجدد هستند به همه گفتهام. و آرزو داشتم پزشکی که آن را گفته بود به خاطر این حرفاش به زندان برود. یک سال حداکثر فرصتی بود که او تخمین زد، برای زنده ماندنم. از دست من و یکی از دوستان نازنینم عصبانی بود که چرا دربارۀ روشهای درمانی جدید میپرسیدیم و خیال نداشت اجازه بدهد ما در تخصص او و تشخیصاش کنکاش کنیم. چون یک سال از آن روز نگذشته و هنوز قطعا نمیدانم پیشگویی پزشک بیاعصابم صد در صد غلط از آب درمیآید، چیزی نمیگویم. این را هم باز نمیکنم که این بیرحمی در واقع دندانۀ کلیدی و تعیینکنندهای بوده برای چرخاندن بزرگترین، سنگینترین و زنگارگرفتهترین چرخدنده از ماشین رویارویی من با مرگ و خودم و ترسهایم...»
بخشی از آخرین نوشته بیتا شباهنگ در تابستان ۹۶
بیتا شباهنگ نویسنده و فیلمنامه نویس ایرانی است. او نفر اول کنکور هنر بود، فارغالحتصیل رشته طراحی صنعتی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران. در چند فیلم (از جمله «زندان زنان» منیژه حکمت) به عنوان دستیار کارگردان و منشی صحنه کار کرده بود، در نوشتن چند فیلمنامه سینمایی (از جمله «گرگبازی» عباس نظامدوست) مشارکت کرده بود. اولین داستانهایش را در ماهنامه «هفت» (ابتدا با نام مستعار المیرا شایان) منتشر کرد، مجموعه داستانش با نام «گربههای اشراقی» سه سال پیش توسط انتشارات «نگاه» منتشر شد. «کاتوره»دیگر رمان ادبی اوست، کاتوره یعنی بی هدف و سرگردان .