:: به نام الله ::
سلام خدمت تمامی دوستان ویرگولی ، این اولین مطلب من در ویرگول هست که گفتم چه بهتر اولین مطلبم در مورد سربازیم باشه ?
قبل از اینکه برم برای کارهای سربازیم و بدونم کجا میفتم و چه ارگانی ، عین اکثر دوستان توی نت دنبال خاطرات و نکاتی بودم که بقیه منتشر کرده بودن توی فروم و بلاگ ها در مورد خدمت سربازی و صد البته دنبال اینم بودم که بدونم کدوم ارگان سختی کمتری داره ?ما دلو زدیم دریا و با کوله باری از تجربه دیگران ، 97/8/10 رفتیم پلیس +10 و کارای خدمت مقدس سربازی رو انجام دادیم ?
به ما گفتن یه هفته قبل از تاریخ اعزامت که میشه 97/10/19 بیا و نتیجه رو بگیر ما هم گفتیم چشم و راهی خونه شدیم ، بماند که بنده تا اون تاریخ اعزام دل تو دلم نبود چه ارگانی میفتم و صد البته کجای این کشور خاکی !
آقا اون تاریخ اعزام هم نزدیک شد و یه هفته قبلش ما رفتیم برای پیگیری کارا ، یه برگه A4 دادن دست ما . خب خواست خدا بود و ما افتادیم :: سازمان زندانها :: زیر مجموعه نیروی انتظامی ، آدرس هم توی برگه زده بود : شهید کچویی کرج ?
آخ آخ که چه حالی بود همون روز و خدا میدونه چقدر دنبال این پادگان و مشخصات و خاطراتش توی نت گشتم که صد البته همه عین خودم بودن توی نت و به جز 2 3 تا مطلب در موردش چیزی پیدا نکرده بودن.
ما بار و بندیل رو بستیم و آماده برای عزیمت برای شهر کرج ، خب تا اینجا نه اسممو میدونید نه اینکه اعزامی کجا بودم ?
بنده اسمم : سیروس و اعزامی استان : بوشهر بودم.
تاریخ 97/10/19 هم رسید و رفتیم به اون آدرسی که توی شهر خودمون روی اون کاغذ برای سوار شدن اتوبوس ها زده بود. خلاصه بعد از چند ساعت این ور و اون ور رفتن سوار اتوبوس شدیم و راهی پادگان شهید کچویی کرج ?.بعد از 18 19 ساعت راه رسیدیم جلوی در پادگان و بلهههههه بنر بزرگ شهید کچویی روی در دژبانی خودنمایی میکرد واسمون ?رفتیم داخل و چون تازه وارد بودیم عین گیج و منگ ها چپ و راست رو اشتباهی میرفتیم شایدم بخاطر خستگی راه بود ? خلاصه وظیفه های اونجا ما رو بردن برای تفتیش که دیدیم یا خدا چقدر به صف شدن ، ما کلا 12 نفر اعزامی شهرمون بودیم بعد از 1 ساعت و خورده ای همه رو گشتن و رفتیم داخل محیط پادگان ، البته هنوز هم داشتن میومدن داخل پادگان اونایی که دیر رسیده بودن ما هم تقریبا دیر رسیده بودیم و اونایی که قبل از ما اومده بودن تفتیششون تموم شده بود و توی محیط پادگان ول بودن.
بعد از چند ساعت الافی همگی رفتیم برای گرفتن استحقاقی هامون به خط شدیم جلوی در انبار پوشاک و یکی یکی کوله ها رو گرفتن خب چی توی کوله ها بود الان بهتون میگم :
- پوتین
- واکس
- پلیور
- 4 جفت جوراب
- 2 جفت لباس و شرت
- اورکت
- 2 دست لباس نظامی و 2 دست شلوار با فانسقه
- لباس و شلوار راحتی
- 2 ملحفه سفید برای آنکارد
البته یه سری چیزای دیگه هم هست توی لوحه ی استحقاقیشون که شامل قند،چای،دفترچه راهنمای کامل سربازی و ... میشه که بهتون نمیدن البته به ما ندادن شاید به شما بدن ?
بعد از گرفتن کوله باید همه رو چک کنید ببینید چیزی کم و کاست نیست چون اگه یکی از چیزایی که گفتم موجود نباشه توی کوله ، باید برید بخرید و هزینه براتون برمیداره مال من و بقیه دوستام که کامل کامل بود به جز چند نفر که شانسش واکس و لباس اضافه داشت توی کولش و رفت پس داد چون اگه بگردن ازت پیدا کنن یه خورده برات بد میشه ? قبل از گرفتن کوله بهتون یه دفتر 80 برگ و یه خودکار هم میدن که جلوتر به دردتون میخوره برای کلاس ها !
- لباس و پوتین رو چک کنید که اگه اندازتون نیست همونجا با بقیه که دنبال هم اندازه خودشون میگردن معاوضه کنید بین 500 نفر راحت میشه همه چیزای گشاد کوله رو با سایز خودت مچ کنی ? من که توی کولم همه چیز هم اندازم بود و نیاز به عوض کردنش نداشتم . خب بعد از این ماجراها رفتیم برای توجیه شدن لباس ها که باید چیکارشون کنیم برای آموزشی ، اینطوری ما رو توجیه کردن :
1- پاگون اورکت رو میدوزید که به اور چسبیده شه و ول نباشه
2- قسمت راست اورکت و لباس نظامی که بهش فرنچ میگن باید اتکت اسم و فامیلتون رو بزنید با گلدوزی رنگ سفید
3- جیب جلو و پشت شلوارها باید پلمپ بشه همچنین جیب پایین اورکت (یعنی باید بدوزید که دست توش نره?) مابقی جیب های بالایی نمیخواد
4- روی پاگن اورکت باید چسب مادگی و روی سردوشی زرد رنگ باید چسب نری خورده شه برای پایان دوره تون
5- یه شیش تا عکس نظامی (همراه لباس و کله کچل) هم زحمت میکشید میگیرید با خودتون میارید
من هنوز که هنوزه فاز دوختن جیب ها رو نفهمیدم که نفهمیدم، البته موقعی که ما رفتیم زمستون وحشتناک سردی بود که فک کنم میخواستن ما دستمون نره توی جیبمون ?? بماند،
گفتن میرید و 9 روز دیگه با انجام کارهایی که بهتون گفتیم برمیگردید ، خلاصه به خط شدیم جلوی در دژبانی و یکی یکی روی یه کاغذ اسم و فامیل، استان اعزامی ، تاریخ برگشت و اسم گردان رو میزدن و میدادن دستمون که بریم .
اومدیم خونه و 4 روز اول داشتم دنبال اینکه سازمان زندانها چیه و دقیقا باید چیکار کرد میگشتم ، سوالایی که توی ذهنم بود فراتر از پاسخ های گوگل به نتایج سرچم بود ? ول کن شدم و رفتم دنبال کارهای لباس ها توی نظامی دوزی و ردیفشون کردم از صاحب مغازه هم یه گتر اماده گرفتم تا نخوام کش تنبون استفاده کنم ? خلاصه کوله بار رو مجددا بستیم و صد البته هم چیزای شخصیم و مابقی رو باید توی همون کوله نظامی که بهمون داده بودن جا میدادم چون نباید ساک شخصی با خودمون جدا میبردیم.
روز موعود رسید و بلیط گرفتیم برای رفتن به پادگان ، رسیدیم و رفتیم داخل چون زودتر از همه رسیده بودیم صف تفتیش طولانی نبود ، تموم شد و رفتیم توی محیط و منتظر بودیم همه کسایی که مرخصی 9 روزه داشتن بیان و روز آموزشیمون شروع شه چه شروعی هم داشتیم لامصب ?? همه که اومدن بهمون گفتن باید 200 و خورده ای تخت رو از ساختمون قدیم ببرید توی ساختمون جدید چون شما دیگه اونجا آسایشگاهتونه ، ما هم اوکی رو دادیم و همه دست به دست هم تخت ها رو نزدیک 1 و نیم کیلومتر جابه جا کردیم اینو هیچوقت یادم نمیره که بعد از جابه جایی 2 تا تخت جیم زدم ? وای که همون روز چقدر دستام و کتفم درد میکرد ?
نزدیک ظهر شد و به خط شدیم برای ناهار ، ناهار رو خوردیم ، بعد از چند ساعت ما رو بردن برای گرفتن پتو موقع پتو گرفتن هم یه وظیفه ما رو توجیه محیط نظامی کرد ، که اینجا دیواراش بلنده و زور و بازو آنتن نمیده و از این قبیل حرفا ?? خلاصه 2 تا پتو گرفتیم و یه اثر انگشت هم زدیم ، به خط شدیم برای تقسیم گروهانی یکی یکی اسم ها رو میخوندن و میگفتن یه جای پادگان وایسید کنار مربی هاتون ما چهار تا گروهان شدیم توی گردان امام حسین (ع) ، هر 12 نفری که همشهری بودیم پخش شدیم توی 3 تا از گروهانا و هر 3 4 تامون با هم بودیم تو هر گروهان ، تموم که شد فرمانده ها و مربی های گروهانا رفتن سر آموزشی هاشون و باهاشون صحبت کردن ما هم که قبلا توجیه شده بودیم اینجا منطقه نظامیه و هیچی آنتن نمیده ? بازم توسط فرمانده توجیه بیشتر و بیشتر تر شدیم ، طرفای مغرب شد و رفتیم واسه شام ، اولین شام اونجا مطمعا بودم کسی خوشش نمیاد و همه یاد خونه میفتن ، بعضیام که بغض کرده بودن و فحش اول و آخر .... رو میدادن ? دلم براشون میسوخت واقعا وضعیت سختی بود ، چه میشه کرد باید میساختیم باهاش ، شامو زدم به بدن و رفتیم واسه خواب توی ساختمون جدید که تختا رو برده بودیم اونجا ، آنکارد مانکارد نبود چند روز اول و همینطور میخوابیدیم اولا با همشهری های خودم بودم و از هر آسایشگاه دور هم جمع میشدیم . ولی بعد ها بهترین دوستم رو توی آموزشی پیدا کردم البته نیاز به پیدا کردن نداشتم چون هم تختی خودم بود و بالا میخوابید ?
:: اسمش حسین و فامیلیش درخشان پسر با معرفت و مشتی اهل چهارمحال بختیاری بود که به جرعت میتونم بگم اگه این پسر نبود من نمیتونستم آموزشی رو به آسونی تموم کنم حتی با وجود همشهری هام !!!!
خلاصه 1 هفته اول آموزشی چنان فشار کاری بهت میارن که فکر میکنی اسیری ? چیزی نیست که بترسید ولی خب اگه 1 هفته و خورده ای رو بگذرونید عین آب بقیش واستون روون میشه شک نکنید !
توی هفته های اول بهتون از جلو نظام،به راست راست،به چپ چپ،عقب گرد و امثالهم بدون داشتن اسلحه رو آموزش میدن،همچنین رژه هم کار میکنید که شامل فرامینی از قبیل " پیش " ، " گرهان " ، " نظربه " و ... هست . راز و رمز رژه صحیح توی اینه که شما باید برای برداشتن قدم حتما زانو هاتون رو قفل کنید و حالت به اصطلاح " عروسکی " که مربی هاتون بهتون میگن راه برید و دستهاتون هم در جهت مخالف پاهاتون حرکت بدید (البته موقعی که بدون اسلحه باشید) ، موقعی که فرامینی مثل " پیش " رو انجام میدید باید پنجه پاتون توی پوتین حالت کشیده رو به جلو و 90 درجه پاتون بیارید بالا و همزمان بکوبید زمین اگه این کارو نکنید ممکنه خدایی ناکرده دیسک کمر بگیرید و عین من روزای اول پاتون آب کنه و شب خواب نرید? ! پس هواستون رو جمع کنید.
بعد از گذشت این هفته ها نوبت میرسه به کلاس های آموزشی هاتون که توی معاونت برگزار میشه ، یادتونه گفتم بهتون یه دفتر و یه خودکار میدن ! اینجاست که به دردتون میخوره چون باید تمامی نکات و سوالاتی که بهتون میگن یاداشت کنید و ازتون آزمون میگیرن آخر سری ? قضیه آزمون رو جلوتر بهتون میگم .
:: روال روزای اول اینطوریه :
- بیدار باش صبح ساعت 5 و خورده ای
- اگه برنامه نماز داشته باشید میرید نماز و اگه نداشته باشید یکراست میرید جلوی سالن غذا خوری برای صرف صبحانه که شامل :
- کره با تخم مرغ
- پنیر
- حلوا شکری
- کره و مربا
به ترتیب میشه !
- بعد از صبحونه به خط میشید جلوی جایگاهتون و با دستور " بدو رو " به سمت میدان صبحگاه میرید و رژه و ... تمرین میکنید تا ساعت 8 که برنامه های کلاسیتون شروع شه .
- تا ساعتای 11 و خورده ای کلاس تموم میشه و خندون میرید سمت سالن غذا خوری برای صرف ناهار که شامل :
- خورشت بادمجان
- خورشت گوشت
- قرمه سبزی
- مرغ و برنج ( در برخی روزهای مهم)
- ماکارونی به ترتیب میشه !
- ناهار رو که میل کردید حالا نوبت اینه سریع برگردید کلاس هاتون و تا 15 و خورده ای مشغول نوشتن باشید بعدشم که یکراست میرید میدون صبحگاه و تا 17 و خورده ای اونجاید تا هم غذاتون هضم بشه هم رژه رو درست حسابی یاد بگیرید ? بعد از برگشت از میدون در اختیار هستید تا شام که شامل :
- عدسی
- آش رشته
- پوره سیب زمینی
- کتلت یا همون دمپایی ابری با خیارشور و گوجه
- لوبیا
به ترتیب میشه !
- و بعد از صرف شام سر ساعت معین شده میرید برای آمار شب که ازتون بگیرن و برید سرتون رو با خیال راحت بزارید و بخوابید تا فرداش. البته هیچوقت یادتون نره پوتین رو هر شب واکس بزنید و جوراب هاتون رو بشورید به قول فرماندمون جوراباتون بوی سگ مرده میده ? خلاصه در حفظ نظافت کوشا باشید.
بعد از گذشت 3 هفته نوبت میرسه به گرفتن اسلحه که خودش یه مصیبتیه ، اولاش عادت ندارید و موقع به دست فنگ کتف هاتون درد میگیره بعد از مدتی ولی عادت میکنید و این درد فراموش میشه ! به همین سوی چراغ قسم ?
:: روال هفته های آخر آموزشی اینطوریه :
- دیگه خبری از ساعت 5 برای بیدار باش نیست و باید طرفای ساعت 4 و خورده ای بیدار شید.
- به محض خوردن صبحونه اسلحه رو به دست میگیرید و میرید توی میدون تا ظهر برای ناهار و یا نماز
- بعد از ناهار اسلحه به دست و بدو رو سمت میدون و تا 5 بعد از ظهر " رژه " و " کارازل " کار میکنید ، دیگه خبری از کلاس های آموزشی نیست که وقفه ای توی میدون بخواد ایجاد کنه و استراحت کنید !
- 2 هفته مونده به پایان دوره اونایی که شرایط افتادن به شهر خودشون رو دارن مثل تک فرزندی و... رو تحویل میدن بعد از اینا ازتون آزمون کتبی و امتحان باز و بست سلاح کلاش میگیرن که گفتم بهتون بگم قضیش چطوریه :
- آزمون کتبی که میگیرن تمامی سوالاتش از همونایی هست که توی معاونت آموزش بهتون درس دادن از درس هایی مثل : رزم انفرادی ، عوامل پاسداری و برجک ها ، اسلحه شناسی ، شناخت درجه های سرهنگی ، ستوانی ، حافظ و ... خلاصه زیاد به خودتون سختش نگیرید سوالات خیلی خیلی آسون و صد البته تقلب آزاد ? ولی یاد بگیرید خوبه اگرم بیفتید دوباره میتونید آزمون بدید از درسی که افتادید .
- آزمون باز و بست سلاح کلاش هم میدید که اونم آسونه و کاری نداره کافیه قطعاتش رو بلد باشید و همچنین باز و بستش ، هفته های سوم و چهارم آموزشی بهتون کلاش میدن که برا خودتون باز و بست کنید تا دستتون رون شه ! پس خیلی استرسشو نداشته باشید ! تازه میدون تیر هم میرید و باهاش تیر میچکونید به کوه و تپه ???
1 هفته مونده به پایان دوره نتایج آزمون کتبی و نتایج قبولی های باز و بست کلاش رو میزنن توی آسایشگاه ها که ترافیک عظیمی ایجاد میکنه از بس همه میخوان ببینن قبول شدن یا نه ? واااای که من و حسین چقدر استرس قبول شدن داشتیم وقتی دیدیم قبول شدیم همو بغل کردیم و از شدت خوشحالی نمیدونستیم چیکار کنیم ? شادی اون روزو با هیچی عوض نمیکنم ? منه یکی که تا شب هی چک میکردم ببینم رد شدم یا نه هی دنبال کدم میگشتم ولی چیزی نبود که نبود ? اونایی که قبول شدن کدهای سازمانیشون توی کاغذ نیست !
خلاصه بعد از امتحانا و ... یه رژه و کارازل میرید روز پایان دوره و امریه رو میدن و برمیگردید شهر خودتون برای ادامه خدمتتون !
:: یه چیزی هم در مورد تقسیمات بگم :
سازمان زندان ها کلا طوریه که باید هر کس استان خودش بیفته در اولیت اونایین که شرایط دارن بعدش اگه بازم استانتون نیرو میخواست شک نکنید شمایی که شرایط نداری میگیره و انشالله میرید شهر خودتون ، اگرم نیرو زیاد داشت شما رو میندازن شهر های همجوار و جای دوری نمیفتید به شرطی که شامل عوامل مهم زیر نباشید :
1- توی پادگان مواد مخدر ازت کشف نشه
2- غیبت نداشته باشی
3- دعوا و درگیری راه نندازی
4- سر گروهان حاضر باشید و تمامی دستورات رو انجام بدید تا نمره فرماندهی خوبی داشته باشید
3 مورد اول توی تقسیماتتون خیلی خیلی اثر گذاره !
:: نکاتی که میتونه به دردتون بخوره :
1- موقع بیدار باش سعی کنید چند دقیقه قبلش برید دستشویی تا راحت بتونید کارتون رو کنید چون بعد از بیدار باش وحشتناک شلوغ میشه و نوبت تا گیر بیاد سال جدید میرسه !
2- موقع هایی که حموم درسته و میخواید برید قبل از همه وسایلتون رو سر دست بزارید توی کوله نظامیتون تا سریع بتونید برید و توی صف نمونید !
3- بهترین موقع واسه رفتن به عابر بانک ساعت های 5 صبح ، قبل از ناهار ، قبل از شام ، و ساعت 11 شب به بعد که از قرق در میایید مابقی ساعتا اگه شانس بیارید خلوته ولی روزایی که میخواید برید مرخصی و میاید وحشتناک شلوغ میشه مثل 5 شنبه ها و جمعه ها !
4- موقعی که شب میخواید بخوابید اگه فکر آنکاردتون هستید و نمیخواید صبح نصف وقتتون واسه درست کردنش حروم بشه اگه روزای سرده کافیه اورکتتون رو در بیارید و روی خودتون بندازید و راحت صبح تنتون کنید ! من با همین روش نصف وقتم رو میخریدم ? 2 شب اول عادت نداری ولی بعد عادت میکنی !
5- واسه تلفن زدن توی آسایشگاه ها سعی کنید تلفن آخری رو انتخاب کنید چون اونجا نزدیک افرادی که رد میشن نیست و راحت نوبتتون میشه !
6- موقعی که نگهبان آسایشگاه و یا پست محوطه هستید اگه ساعت دستتونه اونو در بیارید و بندازید جیبتون تا هر دقیقه بهش نگاه نکنید و هی فکر گذر وقت نباشید ! برای گذر سریع وقت قدم بزنید و به برنامه ریزی آیندتون و بعد از خدمتتون که چه کارهایی میخواید انجام بدید فکر کنید و مشغول باشید باور کنید عین برق و باد میگذره .
- یکم از امکانات پادگان بگم :
خب تا اینجا من به دو صورت براتون نوشتم یکی مثل خاطره خودم یکی هم مثل اینکه توجیهتون کنم اونجا چه خبره و باید چیکار کنید ! ، از این به بعد مطلب به صورت خاطره مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد ?
- یه هفته ای بود بخاطر گند کاری توی رژه لغو مرخصی شده بودیم ? روز پنجشنبه بود و هوا گرم منم کیف بستنی گرفته بودم و به حسین گفتم برو چندتا بستنی بگیر بیا بزنیم به بدن چون بوفه شلوغ بود همیشه ، من خودم کم میرفتم ، خلاصه ساعتای 1 و خورده ی ظهر بود حسین اومد بستنی رو داد دستم تا گرفتم بهمون گفتن به خط شید برید میدون کار داریم منم گفتم لابد میریم یه ربع ساعتی نهایت برمیگردیم بستنی رو میزنم ، تو همین فکرا بستنی رو گذاشتم زیر اورکتم و رفتیم آقا چشتون روز بد نبینه ما 2 ساعت و نیم توی میدون قدم آهسته و رژه کار کردیم هوا هم گرم گرم ?? تموم شدیم گفتم حسین بیا بستنی ها رو بزنیم دست کردیم توی اور دیدیم بستنی شده عین آب های سواحل آنتالیا ? عجب وضعی بود ? هیچ دیگه اون روزم بستنی توی دهنمون زهر شد.
- یه روزی هم بود توی مراسم صبحگاه بچهای ما زیاد لول میخوردن موقع خبردار همون روزم ظهرش توی گرما ما رو نیم ساعت خبردار کردن و حدود 30 نفر رو از صف کشیدن بیرون و حالت شنا رفتن من که دیگه دیقه های آخر میخواستم غش کنم توی صف که خدارو شکر آزاد دادن و خلاص شدیم ? اون روزم واسه من خاطره شد و صد البته بچه ها فهمیدن دیگه لول نخورن توی حالت خبردار.
- هیچوقت یادم نمیره 2 هفته سرماخوردگی شدید داشتیم توی پادگان با حسین که باور کنید لقمه نون رو به زور قورت میدادیم از بس گلو درد داشتیم و بدتر از این که شبا هم موقع آمار تنبیه میشدیم و نای بشین پاشو نداشتیم وای که چه روزای سختی داشتیم موقع مریضی ?
- من و حسین درخشان شب و روز کارمون شده بود خنده و اذیت این و اون توی خواب و بیداری ? بهترین موقع ها هم واسه من برای اذیت حسین صبح ها موقع بیدار باش بود ، چون زود تر از اون بیدار میشدم اونم که توی خواب ناز تخت پایین بودم با پا بعضی روزا میکوبیدم به تخت بالایی تا بیدار شه ? یا هر روز صبح آیه نحس براش میخوندم میگفتم امروز حسابی دهنمون سرویسه یه چند روزی از بس آیه نحس میخوندم گفت اگه یه بار دیگه صبح بیدار شم بگی امروز فلانه فلانه پوتینو میکنم تو حلقت ?
خلاصه اینم چندتا از خاطرات من توی آموزشی شهید کچویی البته بیشتر از ایناست ولی چون محتوای +18 بعضیاشون دارن نمیشه دست به قلم شد ??
:: کلام آخر :
اگه برای آموزشی افتادید کچویی شک نکنید دارید توی هتل خدمت میکنید ! دارم به جرعت بهتون میگم این منطقه آموزشی از همه نظر عالیه نسبت به بقیه پادگان های نظامی خیلی خیلی سرسبزه ، بهداری خوبی داره ، امکانات ورزشی هم داره ، اگه مربی های خوبی نصیبتون بشه مثل ما خوش به حالتونه و عین برق و باد آموزشی میگذره ، پادگان کچویی توی شهره و دقیقا نزدیک راه آهن هست وقتی هم برای مرخصی بیرون میایید تاکسی دم درش آمادست و میتونید هرجایی دلتون خواست توی شهر برید ، مرخصی شهری هم توی کچویی فراهمه : اونایی که ساکن کرج و تهران هستن میتونن 5 شنبه تا جمعه ساعت معین خونه باشن و مابقی شهرستانی ها هم عین ما میتونن جمعه ساعت 8 صبح تا 4 الی 5 بعد از ظهر هر هفته خروج داشته باشن ، تازه وقتی دستشویی هم میرید یه جملات و شعرایی پشت درا میبینید که دگرگون میشید ? یه شعری مثل : نوشتم نامه ای بر برگ چایی / کلاغ پر میروم مادر کجایی ? و صد البته جملات انگیزشی مثل : داداش غصه نخور تموم میشه و ...
:: گذشته از همه اینا من توی کچویی خیلی تجربه ها کسب کردم و امیدوارم اگه شمام افتادید کچویی برای خدمت آموزشی به خوبی و خوشی که انشالله همینطور هم هست با خوشحالی و لب خندون تموم کنید و بگید : ازجلو نظام خبر دار / کچویی خدا نگهدار
/ در آخر خیلی خیلی متشکرم بابت وقتی که برای خوندن این مطلب بنده حقیر گذاشتید اگه موردی جا گذاشته باشم حتما یادم بیاد پست رو ویرایش میکنم، متاسفانه به دلایل حفاظتی نتونستم بیشتر از اینا در مورد پادگان بحثی باز کنم و اینکه پیشاپیش هم سال نو رو تبریک عرض میکنم امیدوارم ایام به کامتان شیرین و بنده هم انشالله بقیه خدمتم رو به خوبی و خوشی به اتمام برسونم .
:: از لینک زیر میتونید کارازل پایان دوره ما رو هم ببینید که شکل الله رو تشکیل دادیم :
http://prisons.ir/مراسم-جشن-سردوشی-و-پایان-دوره-شهید-مطهر/
:: تشکر از بهترین دوست هم خدمتیم ::
:: حسین درخشان ::
:: تشکر از دوستان همشهری و هم دوره ::
:: سبحان (رضا) سلطانی نیا ::
:: محمد امین کاویانی ::
:: محمد علی پور ::
:: مهدی مرادی زاده ::
:: امین خدری ::
:: مهدی احمدی ::
:: محمدرضا آزادی ::
:: محمدرضا برزگر ::
:: ایمان وحدانی ::
:: و ...
:: دوره : 263
:: پایان / 20 اسفند 1397