پدر خانواده، هندوانه زيبا و درشتي را آورد و گذاشت روي سفره ايي تميز كه مادر پهن كرده بود. بعد با آرامش آن را نصف كرد و سپس برش داد. خانواده، همه منتظر بودند تا صاحب بخشي از هندوانه زيبا و خوشرنگي شوند كه مرد خانه، باهزاران سختي از يك بقالي نزديك مرز، و از كنار ديوارهاي بلند خاكستري، گير آورده بود. از سال١٩٨٧ بود كه پرچمشان را ممنوع كرده بودند(پس از مدتي وقتي كه اسرائيل، با ثروت انگلستان و... براي مقابله با اسلام در منطقه تشكيل داده شده بود) و حالا بعد از كشتار فلسطينيان و سوري ها و لبناني ها، و بعد ازممنوعيت پرچم فلسطين، ممنوعيت به هندوانه(كه رنگ هاي پرچم فلسطين را داشت)هم رسيده بود.
هواي مديترانه همچنان گرم بود و عطش زا، و عطر برگهاي زيتون همه جارا پركرده بود. پدرخانواده، نصف بيشتر هندوانه را براي خودش و دوستانش برداشت، تا بين همسايگان هم پخش كند، و بعدبيرون زد. پسركوچك خانواده هم قاچي برداشت ودررفت. مادرخانواده هم، قاچ بزرگي را به سمت خودكشيد. دختركوچك خانواده هم وقتي پدر رفت، تكه متوسطي برداشت و جيم شد، وپسر بزرگ خانواده هم كه پدردوم خانه بود، بزرگترين قاچ رابعد ازپدر و مادر، برداشت و با آرامش از خانه بيرون رفت. هركدامشان، بي آنكه ميان شرجي خوش عطر مديترانه ايي، در تابستاني سوزان، گازي به هندوانه بزنند، به گونه و سبك خودشان بيرون زدند.
شايد طنز بود كه ارتش عبوري اسرائيل كه شامل سرباز هاي كاملا غير بومي منطقه ايي بودند، بخواهد فقط براي يك هندوانه دردست، طنازانه، تيري به پدر دوم خانواده بزند! اما واقعيت داشت و طنزي بسيار تلخ بود. شايد نامردي بود كه به خاطر يك هندوانه، دختركوچك خانواده، با خنده هاي شيطاني سرباز اسرائيلي، ازگيسهايش به روي زمين كشيده شود، اما اين هم حقيقت داشت وطنزي تلخ بود. شايد درست بود كه مادر خانواده و مادرهاي ديگر همسايه، همسران و همدمان اشان راهيچ وقت ديگر، سر بر بالينشان نديدند، اما اين هم طنزي تلخ بود و وجودي از واقعيت و حقيقت موجود.
اصلا حتي اگر هيچ سرباز وحشي اسرائيلي هم نبود باز هم من ممبعد، بعد از آنوقت كه به وجود شريان ناجوانمردانه طنز تلخ زمانه، درسلولهاي هر هندوانه شيريني، در دستان يك كودك فلسطيني پي بردم، هرگاه اين توپ سبز را ببينمش، جاي قاچ كردن و خونسردانه، نوش جان كردنش، پيشتر فكر ميكنم و مي انديشم، به روزگار، به آگاهي پشت هر تصوير و رفتار، و به شما زندانيان و محاصره شدگان غزه و فلسطين و لبنان، شمايي كه تنها جرمتان اين بود كه روزگاري، به ص ه ي و ن هاي ضدبشري قابيلي، پناه داديد وهمسايه ناميدينشان ويادتان رفت كه بيشتر از هركسي، آنها هستند كه از آفرينش حضرت محمد(ص) عشق، تا به حال، به شما حسادت ميكنند!
وبه آنها اعتمادكرديد، هرچند كه درقران عزيز وكريم فرموده است كه آنها دوست شما هيچوقت نبوده ونيستند! و٧٠سال آمدند جلو و جلوتر وتمام داشته هايتان راگرفتند. فرزندانتان رافرعونانه بردند، مردهايتان راكشتند، وچراگاه ها را، با آب وتنورهاي نانتان، براي خود برداشتند. پول داشتند و سرمايه، و گاوي طلايي و بزرگ كه عجيب تخم طلايي هم ميگذاشت، و مدام لابي كردند بافرعونيان ديگر زمانه. هرچند شماهم مقصر بوديد كه حتي بسيا كم هم اعتمادكرديد به بازماندگان فرعونيان وضدحقان، اما هيچ وقته هيچ وقت، براي ياري حق دير نيست. شما هستيد، وخواهيد ماند انشاالله، كه فرعونيان و فرعون صفتان، دربلنديها، مرده يافت ميشوند وجسدهايشان هم فرعونانه، قاب ميشود و عبرتي مي ماند براي تمامي آيندگان، انشاالله.