آیا مانی پیامبر الهی بوده است؟
?
از مذاهب دوره ساسانی که قلمروی وسیعی داشته، دین مانی است. این دین بر اثر مبارزه ادیان دیگر(زرتشتیت، مسیحیت، اسلام...) با آن؛ قرن ها است که از میان رفته و تنها اثراتی از آن در دیگر ادیان باقی مانده است
[مانی از پدر و مادری اشکانی و با نژادی کاملا ایرانی،
در بابل در سال ۲۱۶ (و به قولی ۲۱۵)میلادی مانی متولد شد.نام پدر او پاتیگ بوده که در همدان زندگی می کرد و از آن جا که همواره در جست وجوی حقیقت بود، آن جا را به مقصد بابل که سرزمین افکار و عقائد مذهبی بود، ترک کرد.]
زمانی که مانی طفلی شش ساله بود، پدرش ترک همسر کرده و به همراه فرزند زندگی در میان گنوسی ها( فرقه ای عرفانی از مسیحیت) را آغاز کرد، این جدایی بدین جهت بود که دوری گزیدن از زن، شراب و گوشت از ملزومات اعتقادی و وظایف دینی بسیاری از فرقه های گنوسی بود و پاتیگ بدین جهت باید ترک همسر می کرد. این دوران اثرات شگرفی بر مانی گذاشت و بعد خواهیم گفت که گنوسی ها بیش ترین سهم در اعتقادات مانویت را به دست آوردند؛ لذا در بساری مواقع مانویت را می توان فرقه ای تارک دنیا و عارف مسلک دانست.
بنابر اعتقاد مانوی ها؛ در ایام جوانی مانی، انقلاب روحی در او پدید آمد و به او دستوراتی داده شد که در بخش اعتقادات مانی خواهد آمد. این انقلاب به این نحو بود که در دوازده (یا سیزده) سالگی و بیست و چهار (یا بیست و پنج) سالگی از فرشته ای دستور گرفت مذهبی که به نادرستی آن نیز پی برده بود را رها کند و خود مأمور هدایت بشر شود
. از این پس وی خود را رسول یا فرستاده ی روشنایی خواند.]
دین مانی به سبب آن که کتاب های مذهبی و تبلیغی آن به زبان عامه مردم نوشته شده و قابل فهم همگان بود، به سرعت در شرق و غرب انتشار یافت و خیلی زود رقیب بزرگی برای پیروان دین مسیح و بودا و زرتشت گردید. ... در حدود سال سی صد میلادی یعنی قریب به یک ربع قرن بعد از وفات مانی، دین وی در شام و مصر و افریقای شمالی تا اسپانیا و فرانسه پیش رفت
مانی خود را جانشین پیامبران آسمانی می دانست که از زمان آدم تا زرتشت و بودا و عیسی برای راهنمایی بشر آمده اند و خود را خاتم پیامبران و برترین ایشان می شمرد و ادعا داشت که او همان فارقلیط است که مسیح ظهور او را پیش بینی کرده است.]
البته گذشت زمان و از بین رفتن مانویت، نشان داد که مانی، فارقلیط وعده داده شده نیست و دین او دین نهایی نیست. اما در عین حال از این ادعا می توان ثابت کرد که مسیح بشر را به آمدن فارقلیط وعده داده است و رد کردن آن اعتقاد درستی نیست و این وعده ای است که خداوند در قرآن بیان داشته[] و پیامبر اسلام همان فارقلیطی دانسته که عیسی بدان نوید داده است.
تأثیر ادیان دیگر بر مانویت
«در تعلیمات مانی تأثیر مسیحیت بیش از دیگر ادیان است و محقق گردیده است که وی از دین عیسی بیش از دین های دیگر اطلاع داشته است. البته منابع اطلاعات او مستقیماً از دین مسیح نبود، بلکه آگاهی او بیشتر از طریقه های گنوسی یا همان عرفان مسیحی بود». مانی علاوه بر نامه هایی که برای پیروانش می نوشت، شش کتاب نیز تألیف کرد: شاپورگان، سفر الاسرار، سفر الجبابره، کنز الاحیاء، فرائض السماعین و کتاب فرقماطیا. البته اینها نام های ترجمه شده عربی از کتاب های او می باشند؛ زیرا یک کتاب او به زبان پهلوی بوده و پنج کتاب دیگر نیز به زبان آرامی شرقی نوشته شدند که در منابع عربی از آن به عنوان سریانی یاد می شده است.[۱۴] مانی حتی خطی برای خود و پیروانش نیز ساخت که از چند خط دیگر آن زمان استفاده کرده بود.[۱۵]
در مورد گلچین کردن ادیان دیگر توسط مانی، نقل های دیگری نیز وجود دارد که ادعا را فراتر از تأثیر مسیحیت و زرتشتیت می برد: «او حکمت جهان بینی خود را از جهان بینی گنوستیک ها، سرودهایش را از بابلی ها، فلسفه تناسخ را از بوداییان، اسامی فرشتگان را از مواعظ زرتشتیان وام گرفته بود»]
پیشوایان سعى مى کردند به اقتضاى زمان و مکان، دین جدید را با عقاید و احوال ملل متنوع سازگار کنند؛ به همین علت، آرای مانویه به صور گوناگون در جهان منتشر شده است؛ به طوری که طى ۱۲ قرن از قرن سوم تا ۱۵ میلادى، آیین مانوى در سراسر نیم کره شمالى، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، پیروانی داشت.
مانی و مخالفان او
دین مانی با این که بسیاری از اعتقادات ادیان دیگر را گرفته بود، ولی نتوانست هماهنگی و تقریبی با ادیان دیگر داشته باشد و تقریباً تمام ادیان بزرگ که با مانویت برخورد داشتند، در پی مبارزه و نابودی این گروه بر آمدند. البته بحث های علمی میان اینان و پیروان ادیان دیگر نیز بسیار رایج بود و در منابع اسلامی، گفتارهای بسیاری از مناظره های مسلمانان و مانوی ها نقل شده است.
زرتشتیان که دین صاحب قدرت در ایران؛ خاستگاه مانویت بودند به مخالفت با مانویت پرداخته و حتی محرِّک شاه برای قتل مانی بودند. مسیحیت نیز در تمام محدوده قدرت خود مانویت را تکفیر کرد و حتی حکم قتل و فتوای کشتار و اعدام مانویان را در برخی دوره های زمانی داد
این سیره در میان خلفای عباسی که تمرکز قدرتشان در ایران قدیم بود نیز پابرجا ماند، به طوری که وقتی یک زندیق (مانوی) را در نزد مهدى خلیفه عباسی بردند، دستور داد او را بکشند و به دار بیاویزند و سپس به فرزندش هادى گفت: اى فرزند! اگر روزى کار به دست تو افتد تو خود را آماده قلع و قمع این گروه (مانوی ها) کن.[]
اعتقادات مانی
اساس و پایه دین مانی ثنویت و دوگانگی است که از کیش مجوس، اقتباس شده است.]
برای مانی مانند برخی از ادیان دیگر، انتساب مصائب و بدی ها و در قالب کلی تر شرور، به خداوند بسیار سخت بود. تصور خدایی که خالق بدی ها باشد، از ذهن آنها دور بود؛ لذا به خدایی اعتقاد پیدا کردند که بسیار مهربان و رحیم بود و از او تعبیر به نور می کردند که این تعبیر کاملاً بیان گر اعتقاد و تصورات آنها به خداوند است. با این رویکرد، دیگر نتوانستند بدی ها را به نور انتساب دهند، ناچار به خدایی دیگر اعتقاد پیدا کردند که در کنار خدای نور بوده و تمام بدی ها به ایشان منتسب است. او هرگز خدای درستی و پاکی نیست، بلکه خدای ظلمت است و به همین جهت این خدا، خدای ظلمت خوانده شد. این اعتقاد به دو خدایی در دین زرتشت وجود داشت و مانی نیز آن را قبول کرد و در دین خود برپا داشت، البته این اعتقاد با بیانی مردمی تر و ساده تر عرضه شد تا برای مردم نیز قابل هضم بوده و آنها بتوانند این مسائل را بفهمند و بدان اعتقاد پیدا کنند. البته باید خاطر نشان کرد این اعتقاد، اعتقادی بسیاری را نیز در بر دارد که معتقد به ثنویت باید بدان ها اعتقاد داشته باشد.
علامه مجلسی در ذیل بحثی این احتمال را می دهد که ثنویت به این بیان، مورد اعتقاد مانی و مانوی ها نبوده، بلکه شاید مراد از نور همان روح (خداوند) و مراد از ظلمت جسم خاکی (عالم ماده) بوده باشد که این اعتقاد به اعتقاد مسیحیان به خصوص گنوسی ها نزدیک تر است. البته علامه مجلسی این را در حد احتمالی ذکر می کند که همین اعتقاد نیز انتقاداتی دارد، همان طور که خود علامه نیز این اعتقاد را مورد انتقاد خود قرار می دهد.[]
بنابر نقل ها، مانی نبوت زرتشت و عیسی (علیه السلام) را قبول داشت ولی نبوت موسی(علیه السلام) را رد می کرد:
«مانویت، فرقه ای دوگانه پرست است که از پیروان مانی هستند ... او دینی را بین زرتشتیت و مسیحیت بنا نهاد. او به نبوت عیسی مسیح معتقد بود ولی نبوت حضرت موسی را رد می کرد ... ».] همین اعتقاد او به عدم پذیرش پیامبری موسی(علیه السلام) می تواند دلیل و شاهدی بر پیامبر نبودن مانی باشد.
برخی از مورخان نیز به مناسبت بحث خود، توضیحی پیرامون دین مانوی داده اند، البته پذیرفتن کامل اعتقاداتی که در این گفتار وجود دارد، قدری سخت است: «مقصود از آن، پیروان مانى بوده؛ زیرا آنها مردم را به یک ظاهر فریبنده دعوت مى کنند و آنها را از پلیدى و زشتى نهى مى کنند. به زهد و تقوا و پرهیز از خوردن گوشت دعوت مى نمایند. از آزار حشرات و آلوده کردن آب پاک اجتناب مى کنند ولى قائل به دو خداوند هستند یکى خداى روشنائى و دیگرى تاریکى آنها ازدواج با خواهران و دختران را روا مى دارند. شست وشو با بول خود مى کنند. کودکان را مى ربایند و مى دزدند که به عقیده خود، آنها را از گمراهى و تاریکى نجات می دهند و به روشنائى هدایت می کنند».[]
همان گونه که گفته شد بیشتر اعتقادات مانی از مسیحیت، به خصوص فرقه عرفانی گنوسی گرفته شده است.[ علت آن زندگی مانی به همراه پدرش در میان گنوسی ها بوده است؛ لذا مانی تشکیلات دین خود را براساس دین مسیحیت پی ریزی کرد[۲۵] و حتی شاید اصرار بر فرستادن مبلّغ به نقاط مختلف جهان نیز به تقلید از دین مسیحی بوده باشد که مبلغان بسیاری را به نقاط مختلف جهان می فرستادند.
مانی با این که دینی مردمی را خواستار بود، به تبع زمان خود برنامه ای بر نظام طبقاتی برقرار کرد و برای گروه های مختلف، طبقاتی را تعیین کرد.[]
البته اعتقادات دیگری نیز از مانی نقل شده ولی آنچه ذکر شد، کفایت در نتیجه گیری بحث می کند و ما به همین موارد اکتفا می کنیم.
مانی از نگاه اسلام
مسلمانان نیز مانند ادیان دیگر، رویکرد مثبتی به مانی و پیروان او ندارند. امام صادق(علیه السلام) در درس های معروف خود به مفضّل در مورد مانی می گوید: «تعجب است از مانی سرگشته؛ در حالی که ادعای دانستن علم اسرار را دارد ولی از دلائل حکمت چشم پوشی می کند».[]
صحبت از مانوی ها در بسیاری از کتاب های اسلامی وجود دارد و بخش اعظم آن به مناظرات میان مسلمانان و آنها ارتباط دارد. از جمله این مناظرات، مناظره بین ائمه شیعه و مانوی ها است. در این نوع روایات به پیروان مانی، معمولاً زندیق و در حالت جمع زنادقه گفته می شود که به معنای ملحد و کافر است.] البته این لفظ برای افراد و گروه های دیگر نیز استفاده شده است.
در روایت دیگری وقتی امام صادق(علیه السلام) با یکی از مانوی ها مناظره می کند و اعتقادات آنها را به چالش کشیده و زیر سوال می برد، با این پرسش طرف مقابل روبرو می شود که: مانی چگونه شخصیتی بوده است؟ امام(علیه السلام) در جواب فرمودند: مانی فرد کاوشگری بود که قسمتی از آیین مجوس را با قسمتی از آیین مسیحیت به هم در آویخت (یعنی با توجه به این دو دین، دین مستقلی را شکل داد) اما حق هیچ کدام از دو دین را ادا نکرد و از هر دو فاصله گرفت ...».]
حال با توجه به این گفتارها و نقل ها و اعتقاداتی که از او بیان شد، پیامبر دانستن مانی امری بعید بوده و نه تنها دلیلی بر آن یافت نمی شود، بلکه شواهد و قرائن برخلاف آن می باشد و باید بسیاری از اعتقادات او را در گمراهی دانست. البته شخصیت او، شخصیتی دانا و دارای دانش بود، به حدی که با بسیاری از اعتقادات ادیان دیگر آشنا بوده و توانسته بین مردم و اعتقادات رابطه ای منسجم ایجاد کند تا در نهایت دینش در بسیاری از نقاط جهان پخش شود و شاید همین شخصیت اهل دانش مانی بوده که امام صادق(علیه السلام) در عین رد عقائد مانی و زندیق خواندن مانی، او را فردی جست وجوگر توصیف می کند و علامه مجلسی نیز در عین رد اعتقادات او، چنین او را موصوف می کند: «مانی حکیم».
در نهایت، مانی بر اثر سخن چینی موبدان زرتشتی، توسط پادشاه زمان خود به زندان انداخته شد و بعد از چندی شکنجه در سن شصت سالگی به قتل رسید و در دروازه همان شهر(بابل) آویزان شد و تا عهد اسلامی بدان دروازه «باب مانی» گفته می شد.
]
انجمن گفتگوی دینی
------------------------------------
پی نوشت:
[۱]. مجله وحید، مشکور، محمد جواد، دین مانی، ص ۸۲۷، شماره ۲۳، آبان ۱۳۴۴ ش.
[۲]. اطلاعات سیاسی و اقتصادی، گلزار، حنیف رضا، جنبش های مانی و مزدک. ص ۸۷، شماره ۲۴۹ – ۲۵۰. خرداد- تیر ۱۳۸۷ ش.
[۳]. جنبش های مانی و مزدک، ص ۸۷.
[۴]. آرتور کرستین سن، ترجمه: رشید یاسمى، ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۶۴، دنیاى کتاب، تهران، چاپ ششم، ۱۳۶۸ ش.
[۵]. دین مانی، ص ۸۲۸.
[۶]. جنبش های مانی و مزدک، ص ۸۷.
[۷]. دین مانی، ص ۸۲۸.
[۸]. جنبش های مانی و مزدک، ص ۸۷ – ۸۸؛ راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، ج ۱، ص ۷۰۷، انتشارات نگاه، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۲ ش.
[۹]. دین مانی، ص ۸۳۱.
[۱۰]. ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۶۴.
[۱۱]. صف، ۶: «و [یاد کن ] هنگامى را که عیسى پسر مریم گفت: اى بنى اسرائیل! به یقین من فرستاده خدا به سوى شمایم، تورات را که پیش از من بوده تصدیق مى کنم، و به پیامبرى که بعد از من مى آید و نامش «احمد» است، مژده مى دهم».
[۱۲]. دین مانی، ص ۸۳۵.
[۱۳]. درسهایی از مکتب اسلام، الهامی، داوود، از آیین مانی چه می دانیم؟، ص ۱۷۳، سال پانزدهم، شماره ۳، اسفند ۱۳۵۲ ش.
[۱۴]. دین مانی، ص ۸۳۳.
[۱۵]. همان، ص ۸۳۰.
[۱۶]. جنبش های مانی و مزدک، ص ۸۸.
[۱۷]. تاریخ اجتماعى ایران، ج ۱، ص ۷۰۸.
[۱۸]. دین مانی، ص ۸۳۱.
[۱۹]. ابن اثیر، على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ ، ج ۶ ص ۱۰۵، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵ ق.
[۲۰]. از آیین مانی چه می دانیم؟، ص ۱۷۱.
[۲۱]. برای نمونه ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳، ص ۶۱، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
[۲۲]. همان.
[۲۳]. الکامل، ج ۶، ص ۱۰۵.