دموکراسی اصل است یا اسلام
بیاید اینگونه و از این جهت هم به رابطه ی اسلام و دموکراسی نگریست
اینگونه که اگر اصالت را به دموکراسی بدهیم مردمان حق دارند بگویند که کدامین اسلام و به کدام قرائت باید برما حکومت کند و حتی فارغ از حکومت اسلام مسلمانان بر گزینند که کدام قرائت از کیش اسلام را در زندگی خصوصی و مناسبت های اجتماعی پذیرفته اند و می خواهند به آم عمل کنند
اما اگر اسلام مقدم بر دمکراسی باشد آزادی و انتخاب دچار محدودیت می شود البته این نوع محدودیت شدت ضعف دارد
از اسلامی که مرحوم بازرگان و طالقانی و خود امام پاریس که دامنه وضعشان به شدت زیاد است و تا اسلام طالبانی و دانشی که میزان آزادی و انتخاب را محدود می کند
اما نکته پایانی اینکه اگر کسی بگوید که مردمان با ارتکاب نظر برروی یک نکته که نمی توانند حق را باطل و باطل راحق بنمایند
بله این نگاه صفر و صدی درست و بجاست اما آن زمانی که ما معیار و ضابطه ای در دست داشته باشیم که واقعا حد و مرز حق و باطل را نشانگر باشد
اما با تتبع در فلسفه اخلاق و عقل عملی پیدا کردن مرز بین حق و باطل خیلی سخت می نماید اما با در نظر گرفتن این نکته
که حقیقتی ماورای ادراک ما وجود دارد و چه ما باشیم و چه نباشیم و یاحتی چه ما بخواهیم وچه نخواهیم آن حقیقت بر سرجای خود مستقر است و خللی از جانب ما به آن نمی رسد
اما مشکل آن حقیقت ماورای ما و معلوم ما نیست بلکه مشکل از مدرک ما است که آن حقیقت را چگونه دریافت می کنیم آیا به تمامه دریافت می کنیم ، کیفیت دریافت ها به یک اندازه است و سوالاتی از این دست که نشانگر آن است که معیار مشخصی نیست که به سوالات بالا پاسخ دهد و بگوید که فلانی از فلانی حق یابنده تر است و یا فلان مطلب برای آدمی کاملا قابل تشخیص است
خب با یاد آوری این نکته ما دریافت می کنیم که ما در میدان عمل و اجتماع چاره ای نداریم که آنچه مورد اقبال اکثریت است را نه حق بلکه نائب مناب حق بپذیریم و قرار دادها و قوانین را براساس آن تئوریزه کنیم
والسلام