
بن بست فیلسوف
هو

چند روز پیش فیلم (نیاز) را دیدم ، به کارگردانی آقای علیرضا داود نژاد ، فیلمی که نیاز را روایت می کند. رنجی که بوده و هست و خواهد بود را زیبایی فیلم «نیاز» در سادگی آن است و سادگی در این روزگاری که پیچیدگی و ابهام را به مثابه صفت ذاتی هنر میستایند، تا حد تقدیس عظمت مییابد.درکل می خواهم بگویم که آنقدر انتزاعیات و روشنفکر نمایی وارد هنر شده که هنر را هم یک کلای اقتصادی کرده ، و دیگر نمی شود فیلم و یا دیگر اثر هنری را بدون مارک خاص یا فرد خاص ، کارگردان خاص دید یا شنید ، این بازارگرایی باعث شده که هنرمند جدید زاده نشود ، بت ها هر روز مقدس تر می شوند و اگر هم بخواهد زاده شود و هنری بیافریند باید از بن بست فکری شرقی و غربی فیلسوفان عبور کند، اما چگونه دیوار عریض و طویل فیلسوفان و اندیشمندان کذایی را باید بالا رود ، جز با هنجار شکنی که باز آن هم متبوع ، اندیشمندنما هاست ، چرا که زمینه حرافی جدید و تنوع طلبی جدید را پدید می آورد ، و تنوع را از هر راهی که می شود رفت باز به یک بن بست جدیدی می رسد ، و تسلسل تا بی نهایت.
هنر سرمایه دارانه ، هنرمند سرمایه دارنه ، منتقد سرمایه دارانه ، نظریه پرداز سرمایه دارانه ، و تا آخر ...حرف پایانی جامعه امروزی مستقیم و غیر مستقیم نتیجه بن بست های تنوع طلبانه اندیشمندان ایدئولوژی پرست شرقی و غربی است ،
ما هیچ وقت اندیشمند منصف را نداشتیم مخصوصا از زمانی که مدرنیته پا به این سرزمین باز کرده...
