امسال سال تغییر چهره بود؛ فرو ریختن نقابها، برملا شدن خصلتهای پنهان، سقوط تصویرهایی با بزرگنمایی زیاد. راستش تقصیر هیچکدام از آن آدمها نبود. آنها همانی هستند که بودند. آن ویژگیها مدتها در وجودشان بود، فقط من نتوانسته بودم ببینمشان. با اینحال نمیتوانم انکار کنم که حسی از بیاعتمادی و عدم اطمینان به دنیا در درونم شکل گرفت و باید در جدال سختی به خودم میفهماندم که ما آدمها نه فرشتهایم، نه شیطان. چیزی هستیم میان این دو. اگر نمیتوانم با آدمی به صلح برسم پس خطوط داستانیمان از هم جدا میشود. رابطهها مثل آدمها ابدی و نامیرا نیستند و دلبستگی بهشان فقط گذر کردن را سختتر میکند. روایتها یک جایی از هم عبور میکنند و بعد راه خودشان را ادامه میدهند. روایت من امسال از چند خردهروایت عبور کرد اما به انتها نرسید. من راوی باقی قصهام هستم.