لزوماً قرار نیست که انسان وارثِ فقرِ والدیناش باشد، گرچه معمولاً چنین میشود. با اینحال برخی این توفیق را دارند که به نحوی، و از یک جایی به بعد، پیشرفت کنند و از شرایطِ گذشتهی خود، پا به طبقهی جدید و دورانِ تازهای بگذارند. به هرحال این فرآنید را میتوان "تازه به دوران رسیدن" هم نامید، و آن افراد را نوکیسه قلمداد کرد. البته که قرار گرفتن در چنین موقعیتی، بهخودیِخود بد نیست، اما لازم است برای عبورِ آبرومند از آن بسیار مراقب بود.
آنچه به طعن و کنایه نوکیسهگیاش میگویند بیشتر ناظر است به مجموعهای از رفتارهای اجتماعی و خلقیّاتِ نامطبوع، که این افراد -خیلی بیشتر از دیگران- در معرضِ خطرِ ابتلا به آن هستند؛ چیزهایی مثلِ تبختر و خود برتر بینیِ حادّ، تمایلِ افراطی به نمایشِ داراییها، رفتارِ غیرمحترمانه با زیردستان، و بیاعتنایی به مشکلات و شرایط دیگران. اینها مهمترین شاخصههای رفتاریای هستند که البته مذموماند، و در نظرِ مردم نشانهی تازه به دوران رسیدگی. بروزِ این رفتارها، عموماً ناشی از نوعی رشدِ نامتقارن در تواناییهای انسان است. یعنی رسیدن به توانایی مالی و امکان بهرهمندی از آن، بدونِ آموختن و درونی کردنِ ارزشهایی که جامعه از افرادِ متمکن انتظار دارد. قابل درک است که اگر سرعتِ توانگر شدنِ کسی، بیش از آن باشد که وی فرصتِ کافی برای خو کردن به آدابِ متعارفِ آن را داشته باشد، ممکن است مرتکب پارهای از رفتارهای ناخوشایند شود که در نظر دیگران مصداقِ "تازه به دوران رسیده بودن" است.
در جامعهای که اقتصادش کم و بیش متعادل است و امکانِ بهدست آوردنِ پولهای بادآورده از روشهای ناسالم در آن چندان زیاد نیست، افراد برای جدا شدن از طبقهی اقتصادیِ پیشین و ثروتمند شدن ناگزیر به طی کردنِ فرآیندی هستند که حتماً با مراتبی از تلاش و تفکر و برنامهریزی و ممارست همراه است. همچنین، طی این مراحل مستلزمِ سپری شدن زمانِ نهچندان کوتاهی نیز هست. صرفِ گذراندنِ چنین مراحلی، تا حدّ خوبی این فرصت را به افراد میدهد که -اگر بخواهند، و اگر دغدغهی اخلاقِ پسندیده داشته باشند- بتوانند به آدابِ حسنهای که متناسب با طبقهی اقتصادیِ جدیدشان است، خو بگیرند.
در غیر اینصورت بعید نیست که دیگران مجبور باشند رفتارِ نامطبوع آنها را، دستکم تا یک نسـل، تحمل کنند.