نیرویی در تیمم بود که در هفتههای اول کارش خطاهای متعددی داشت و زمان زیادی از من میگرفت.
او را از ماندن مطمئن نکرده بودند و با هر اشتباهش استرس زیادی به او وارد میشد.
با فردی خارج از مجموعه که سابقه مدیریت داشت مشورت کردم و گفت: استارتاپ یعنی سرعت. اگر کسی نتواند خودش را هماهنگ کند باید کنار بگذاریش. در این فضا جایی برای دلسوزی نیست!
اما میدانید چه چیزی من را وسوسه کرده بود؟ اشتیاق باورنکردنی و تلاش زیادی که در نیروی جدید میدیدم.
دست به کار شدم
برایش مقاله فرستادم. تشویقش کردم. فیدبک دادم و اعتماد کردم. از او در کارهای مهم نظر خواستم
و از مهمتر، اجازه دادم اشتباه کند.
و بعد از اینکه فهمید اشتباه کردن اشکالی ندارد، دیگر هیچ اشتباهی را دوبار تکرار نکرد.
آن زمان مدیر ارشدم از من پرسید: درباره او چه نظری داری؟ بماند؟
من گفتم: الان قولی نمیدهم اما در طولانی مدت مطمئنم نیروی خوبی میشود.
میدانید! او الان یکی از دقیقترین، مطمئنترین و وفادارترین نیروهایی است که در طول مدت فعالیتم دیدم. با قدرت تمامکنندگی باورنکردنی در شرایط بحرانی.
راستش به نظر من هم استارتاپ یعنی سرعت.
اما گاهی میشود این سرعت را کمی دستکاری کرد تا آدمهای درست، در جای خودشان قرار بگیرند.
نظر شما چیست؟ آیا استخدام این نوع از نیروها را برای استارتاپ مناسب میدانید؟
پی نوشت: تجربهای از چندماه قبل