امروز مثل هرروز توی این چندماه اخیر تنهایی از خواب پا میشم(song:Nothing wakes you up like wakin' up alone) صبح کلاس دارم مبحث مورد نظر استاد چگونه از خودمون مراقبت کنیم بود واقعیتشو بخوای زیاد برام مهم نبود پس صداشوکم کردم و روی تخت دراز کشیدم تخت بوی عطر تن تورو میداد اگه این عطر نبود شک میکردم که تو اصلا اینجا بودی!شب مثل یه دزد میای و صبح مثل یه روح میری منم خودمو میزنم به نفهمی که انگاری ندیدمت انگاری خوابم مثل اینکه اینجوری بهتره البته من هیچوقت دروغگو خوبی نبودم شاید توام به روی خودت نمیاری که من خواب نیستم از کی اینهمه غریبه شدیم؟
چندوقتیه که هیچ چیز مثل قبل نیست دقیق تر بخوام بگم از وقتی که تو از کارت استعفا دادی و فکر میکنی من نمیدونم.اولش دلم برات پر کشید آخه فکر کردم اخراج شدی و روت نمیشه به من بگی بعد که محسن گفت با پای خودت رفتی هُری دلم ریخت فکر کردم یه کار جدید پیدا کردی که از قبلی خیلی بهتره و قراره سوپرایزم کنی پنج ماه از اون روز میگذره و من هنوز منتظرم ما کی اینهمه غریبه شدیم؟
محسن میگه من خیلی خوش خیالم میگه چندباری با یه خانومای مختلف دیدتت میگه انقدر بی پروا دستشونو میگیری و بهشون محبت میکنی که انگاری زن نداری مامانم میگه چون من بی عرضه ام از اول نتونستم شوهرمو نگه دارمو الانم نمیتونم ولش کنم برم زهرا میگه وقتی سکوت میکنم یعنی اشکالی نداره هرکاری میخوای بکن از کی اینهمه غریبه شدیم که راجب مسائل شخصی زندگیمون باید بقیه نظر بدن؟ محسن میگه از اول نباید باهات ازدواج میکردم بعد زنش همیشه سر این جمله یه چشم غره طولانی به من میره دارم با خودم فکر میکنم من واسه محسن مثل اون زنه برای توام زندگیمون چقدر عجیبه البته با این تفاوت که من هیچوقت محسن و نخواستم چون تو انقدر منو کور کرده بودی که نمیتونستم به چیز دیگه ای حتی فکر کنم ولی الان میخوام شروع کنم به هرچی فکر کنم غیر از تو.
استادم میگه این عشق سمیِ، میگه من وابسته ام فقط همین هرچی هست عشق نیست میگه باید ترکت کنم چون این برای هردومون بهتره میگه باید فراموشت کنم.عزیزم اونا چی از عشق میدونن؟هیچ میدونن با هر نفست من بیشتر عاشقت میشم با هر پلک زدنت بیشتر به معجزه خلقت پی میبرم من تورو میپرستم تحسینت میکنم من چیجوری باید فراموشت کنم مگه آدم میتونه جزئی از وجودش رو فراموش کنه مثلا فراموش کنه دست داره یا فراموش کنه چشم داره تو منو ساختی تو جزئی از منی من بدون تو معنایی ندارم. بعد از هرباری که بهم خیانت میکنی بغلم میکنی و میگی چقدر دوستم داری اما مثل اینکه این بار فرق داره تو منو نمیخوای همیشه دلم خوش بود درکنار همه ی زنای رنگارنگ دورت اونی آخر سر بهش میگی دوستش داری و شب روی کاناپه باهاش فیلم میبینی منم اما دیگه مطمعنم با "اون" بهت بیشتر خوش میگذره پس من باید برم.از کی اینهمه غریبه شدیم که من تنهایی راجب زندگیمون تصمیم میگیرم؟ این رفتن سخت باشه شاید من اولین نفری باشم که بخاطر غم مرده بدون هیچ دلیل جسمی شاید من مثل بقیه که تونستن بدون معشوقشون زندگی کنن نباشم آخه تو همیشه بهم میگفتی که عجیب غریبم دیونه ام اره عزیزم باید تو کدوم نقطه بلند دنیا داد بزنم من دیونه توام که باورت بشه.
لابه لاب افکار بهم ریختم صدای استاد میاد: این جمله رو هزار بارشنیدیم ما فقط یکبار زندگی میکنیم اما چقدر بهش عمل میکنیم؟.... مامان بزرگم میگفت زندگی ما پراز تلنگره یکهو انگاری خدا بهت لبخند میزنه سرتو میبوسه و بهت راه رو نشون میده شاید اینم تلنگر منه شاید داستان من جور دیگه ای تموم بشه شاید خدا بهم لبخند زده.بلند میشم خاطرات عاشقانمونو میبوسم وبعد از خونه میرم راستشو بخوای عزیزم من فقط یکبار زندگی میکنم.
ح.م
پی نوشت:آهنگ ذکرشده درمتن
روایت دیگر از همین داستان