کاش میتونستم بهت بگم چقدر ناراحتم،چقدر عصبیم از شلوغی مترو،از ماسک نزدن مردم از حال بدم با ماسک ودستکش از ساعت کاریه طولانی از گرمای تابستون از صدای بوق و چراغ قرمز از دختر ۱۵ساله ای که تو بغلم گریه میکنه و میگه کاش دوست پسرم بهم پیشنهاد ازدواج بده از قیمت لباس و کوفت و زهرمار از آرزوهام که باید فوتشون کنم تو هوا از تو که اون گوشه ای شایدم نیستی از درس،امتحان از تختم که جیرجیر صدا میده از سوسک سیاه گوشه اتاق از خودم،چقدر بگم بازم بگم؟گوشات سوت نکشید عزیزم؟
از ذهنم که بسته شده خستم، چندوقتی همش غم میاد،ناراحتی نه حال خوبی نه ذهن مجذوبی،هیچیه هیچی
پرشده از غم، عصاب خوردی بعداز مدت ها یه فیلم دیدم نه اینکه وقت نداشتما چرا داشتم،حتی وقت داشتم با دوستم برم سینمای هنرو تجربه بخاطر گربه ام مرا طلاق بده ببینم ولی نرفتم بجاش رومبل دراز کشیدم زوار مبل در رفته ولی خب کیه که پول داشته باشه که مبلو عوض کنه،فیلمو که دیدم تا چند ساعت گریه کردم شاید بخاطر فیلم بود شاید بخاطر خودم نمیدونم،یه خورده مغزم قاطی کرده عزیزم،خونه که تنهام دوست دارم برم تو جمع ووقتی میرم تو جمع حتی حوصله شنیدن حرفاشونم ندارم،نمیدونم دردم چیه چی میخوام،چند وقت پیش یه کلیپ از حرم امام رضا دیدم قبل از اینکه کرونا بیاد قرار بود برم مشهد قرار بود به قول سید مرتضی بار سبک کنم قرار بود برم بگم ببخشید گریه کنم قرار بود برم پنجره فولاد قرار بود همه چی درست بشه سید مرتضی میگفت همه چی درست میشه تو فقط بخواه ازش،ولی حتی نتونستم برم یعنی انقدر گناهکارم یعنی انقدر آقا منو دوست نداره؟
وقتی کلیپو دیدم دیونه شدم تمام صورتم اشک شده بود باهموم حال زارو نزارم رفتم پیش سید مرتضی گفتم چیشد سید مگه تو قول ندادی درست میشه مگه نگفتی آقا درست میکنه چیشد؟آقا حتی نداشت برم پیشش هیچی درست نشد بلکه بدترم شد گریه میکردم و اتاق سید مرتضی رو کنج حیاط مسجد بالا پایین میرفتم میخواستم انقدر گریه کنم که توش غرق بشم میخواستم از زمین جداشم از مشکلاتم جداشم میخواستم یبارم که شده ضعیف باشم اون آدمی باشم که نیاز داره بهش کمک بشه یبارم که شده میخواستم یکی دستمو بگیره راهو بهم نشون بده یه دستی به سرم بکشه بگه من پشتتم میخواستم بدونم من که همیشه پشت همه ام یبارم یکی هست که پشت من باشه مراقب من باشه؟من چیز زیادی میخواستم؟
قلبم میگفت سرماشینو کج کنم بیام تو تعمیرگاه تو محکم باهمون لباس روغنیت بغلت کنم بگم گوربابای مشکلات گوربابای پول نداشتنم گوربابای مریضی ودرد بزار عقلمو بندازم دور بزار یبارم که شده دودوتا چهارتا نکنم که بعدش چی میشه بزار باقلبم برم جلو بزار بقیه عمرمو با تو برم جلو حتی اگه بیفتم تو چاه حتی اگه نابودشم خراب شم ناامیدشم بزار دلم خوش باشه که داشتمت بزار پس فردا سرپیری شرمنده خودم نشم که چرا به خواسته دلم عمل نکردم
ولی نشد،نکردم نخواستم
بجاش الان اینجام صدای اذان پیچیده تو مسجد،حیاط مسجد خلوته
سیدمرتضی گفت جواب این سوالاتو سرسجاده از خدابگیر.
ماهیا تو حوض مسجد وول میخوردن هوا داشت تاریک میشد صدای سیدمرتضی رو میشنوم که با صوت اونور پرده داره حمد میخونه به سجاده نگاه کردم اشک تو چشمام پربود خدا میبینه مگه نه؟از خدا خجالت میکشم آخه من غرق گناه اومدم
حس میکنم بلاخره تو اشک خودم غرق شدم.
ح.م