هاله
هاله
خواندن ۶ دقیقه·۶ سال پیش

میراث سلینجر: یک برداشت شخصی!

JD Salinger در سال 1952. عکاس: انجمن تاریخی سن دیگو / Getty Images
JD Salinger در سال 1952. عکاس: انجمن تاریخی سن دیگو / Getty Images

چندی پیش در روزنامه‌ی گاردین خبری مبنی بر انتشار آثار چاپ نشده‌ی سالینجر «جی. دی. سَلینجر» نویسنده‌ی معاصر آمریکایی توسط پسرش، خواندم. طبق آنچه در این مقاله آمده پسرش «متیو» و همسر سلینجر «کالین اونیل» قصد دارند، تا ۱۰سال آینده آثاری که چندین سال سلینجر از انتشارشان پرهیز کرده بود را چاپ کنند. لازم به ذکر است که سلینجر طی ۵۰ سال پایانی زندگی خود چیزی منتشر نکرد.

برای کسانی که سلینجر را نمی‌شناسند توصیف ویژگی‌های اخلاقی‌اش چندان دشوار نیست! نویسنده‌ی کتابهایی چون دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل‌و‌هشتم، فرنی و زویی، ناتور دشت، تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و.... که خالق چندین داستان پیرامون خانواده‌‌ی خیالی «گِلَس»بود، ترجیح میداد کمتر در معرض انظار عمومی قرار بگیرد، تا حدی که بین عکاسان روزنامه‌های مطرح رقابتی برای گرفتن عکس‌های جدیدی از او به وجود آمده بود و هر خبری که به دست می آمد بسیار مهم تلقی میشد. او در سال ۲۰۱۰ میلادی درگذشت و همچنان بحث‌هایی پیرامون زندگی جنجالی‌اش برقرار است.سلینجر که شهرت و تبدیل شدن نوشته‌هایش به فیلم را سخیف میشمرد پس از مدتی تصمیم گرفت تا از انتشار آثارش خودداری کند حتی گفته شده که به اعضای خانواده‌ی خودش هم اجازه‌ی مطالعه آنها را نمی‌داده است! او همچنین ضمن «ناعادلانه» خواندن انتشار آثارش نظر خود را نسبت به این کار چنین بیان کرده بود: «فرض کنید کُتی را بسیار دوست دارید و کسی آن را از گنجه‌تان می‌رباید.من اینطور حس می کنم.».

برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر میتوانید مستندی به همین نام -سلینجر- را تماشا کنید که بیشتر به جنبه‌ی مبهم و دور از دسترس بودن او اشاره دارد.

ضمن مصاحبه ای که گاردین با مت سلینجر داشته، او چندین بار تکرار و تاکید کرده که هدف بازماندگان سلینجر از انتشار این آثار که خود سلینجر پیش از مرگ اصرار داشت که به هیچ عنوان چاپشان نکند صرفاً بهره‌مند کردن و سیراب‌ساختن مخیّله‌ی طرفداران این نویسنده از شاهکارهای باقی‌مانده‌ی این عزیزِ از دست رفته است و اینکه مسایل مالی اصلاً مطرح نیست و هیچ چشم‌داشتی به فروش فوق‌العاده ای که این آثار خواهند داشت، ندارند!
از جمله شایعات مرتبط با مضمون آثار میتوان به این مورد اشاره کرد که داستان هولدن کالفیلد، شخصیّت اصلی رمان ناتور دشت، تمام نشده و در این مجموعه ادامه‌ی آن را خواهیم داشت.

خبر انتشار نوشته‌های سلینجر به خودی خود بسیار لذّت‌بخش بود، لذا من این خبر را با دوستم که طرفدار پروپاقرص آثار سلینجر است درمیان گذاشتم و نظرش را پیرامون انتشار بدون اجازه‌ی آثار سلینجر توسط متیو سلینجر جویا شدم. هر دو مان معتقد بودیم که اگر این نوشته‌ها چاپ شوند از این جهت که سلینجر هیچگاه تصمیم بر انتشارشان نداشت شدیداً خالص و ناب و گیرا و فراتر از بقیه نوشته هایش خواهند بود و به نظر می‌آید این داستان‌ها را بسیار بیشتر از داستان‌هایی که در دست داریم دوست خواهیم داشت؛ شاید به این علت که تصمیم بر منتشر نکردنشان باعث می‌شده راحت‌تر بتواند داستانش را پرورش دهد به عبارتی کمتر درگیر ملاحظه و خوشایند دیگران باشد -هرچند چنان که از باقی آثار وی دریافتم گمان نمیکنم که او چنین قصدی داشته یا حداقل من چنین برداشتی از نوشته هایش دارم که هیچگاه هدفش این نبوده که داستانش را برای جلب مخاطب بیشتر تغییر دهد- بنابراین گذراندن این بازه‌ی ۱۰ ساله تا انتشار این آثارِ یحتملاً معرکه، جداً سخت خواهد بود ولی (!) من همچنان بر جنبه‌ی اخلاقی مسأله تاکید داشتم .

بگذارید به کمی پیش از انتشار این خبر برگردیم ...
من مدّت‌ها براین عقیده بودم که اگر کسی استعدادی در هر زمینه‌ای و در واقع حرفی برای گفتن دارد و دیگران را از آن محروم می‌کند ضمن این خودسانسوری خودش و دیگران را از بهره بردن از پدیده‌ای خاص و فوق‌العاده محروم ساخته است. هرچند نمیتوانم این مساله را نیز در نظر نگیرم که تصمیم هر شخصی محترم است و احتمالاً تنها کسی که حق دارد در مورد انتشار یا عدم انتشار اثری تصمیم بگیرد خودش است! ولی به نظرم بی انصافی می‌آمد که اشخاصی چون سلینجر و کافکا با منتشر نکردن بخش‌هایی از آثارشان یا مونه از نقاشان بنیانگذار امپرسیونیسم که چندین تابلوی خود را سوزاند، طرفدارانشان را از آثارشان محروم کرده‌اند و حالا که خبر منتشر شدن آثار سلینجر را میشنیدم در تردید بودم که خوشحال باشم یا با در نظر گرفتن عدم رضایت وی از انتشارشان، این عدم احترام به نظرش را تا حدی نقد کنم و ناعادلانه بخوانم.

این عدم احترام به انتشار نوشته، مرا یاد نامه‌ای که چندی پیش در توییتر منتشر کرده بودم انداخت. شاید بیشتر به همین دلیل جنبه‌ی اخلاقی قضیه سلینجر برایم تا این حد پررنگ است.

نامه‌ای که از آن یاد شد در واقع نوشته‌ای بود که من در ۱۳ سالگی خطاب به خودم در آینده ثبت کرده بودم و در آن ضمن توضیح وضعیّت آن زمان به خودِآینده‌ام پیشنهادهایی برای عملکرد بهتر در زندگی داده بودم.این نامه یکی از مجموعه نامه‌هایی بود که من طی چندین سال خطاب به خودم در آینده نوشته بودم. بنابه دلایلی، وجود چنین نوشته‌هایی را کاملاً فراموش کرده بودم تا اینکه به طور اتفاقی زمانی که در مورد یک سری مسایل دچار بحران و تردید شده بودم پیدایشان کردم و در حالی که تصور میکردم جواب سوال‌هایم را در این نامه‌ها خواهم یافت، یکی از آنها را در توییتر به اشتراک گذاشتم! قسمت جالب ماجرا اینجاست که از آن نامه استقبال شد! شاید بیشتر به این دلیل که به نظر اطرافیان نوشتن چنین نامه‌ای در دنیای واقعی «عجیب» بود. بعد از انتشار آن، پیام‌هایی از اطرافیان مبنی بر تاثیر مثبت و امیدی که آن نامه القا کرده بود دریافت کردم که جداً مایه مسرّت و خوشحالی بود.

از نظر من که در آن زمان در اواسط ۲۱ سالگی به سر میبردم انتشار این نامه منعی نداشت هرچند که برای به اشتراک گذاشتنش هم توجیهی نداشتم ولی مسأله‌ای که بعدها برایم مطرح شد و نسبت به حذف آن اقدام کردم این بود که -نظر منِ ۱۳ساله نسبت به انتشار نامه‌ای که در آن فرض کرده بود تنها مخاطبش خودش در آینده خواهد بود چیست؟ آیا انتشار نامه‌ای که در آن راحت و بی‌پروا نسبت به وضعیّت آن زمان خود نوشته و در مورد آینده نظر داده بود اخلاقی است؟ آیا من با به اشتراک گذاری آن نامه در ۲۱ سالگی حق تصمیم‌گیری در مورد انتشار یا عدم انتشار آن را از خود ۱۳ ساله‌ام گرفته و ضمن خودخواهی، به خودم ظلم کرده بودم؟ اگر فرض کنیم می‌توانستم او را دوباره ملاقات کنم چه توجیهی برای این رفتار خود داشتم؟ او «از خون دل نوشته بود نزدیک دوست نامه!» ولی من آن را بدون اجازه منتشر کرده بودم!

  • من خودم را به هیچ عنوان با سلینجر مقایسه نمیکنم و موضوع هم قابل مقایسه با آن قضیه نیست ولی در این مسأله مورد مشترکی یافتم که در هر دو حالت نوشته های شخصی بدون اجازه خودش منتشر می‌شد و سوالی که همچنان در پی جواب آن هستم؛ «آیا من علاوه بر ملزم بودن به رعایت حق دیگران، در قبال رفتارم در آینده نسبت به گذشته‌ی خودم هم وظیفه اخلاقی دارم؟».

    هرچند حاضرم اعتراف کنم که اگر این کتاب‌ها منتشر شوند بی‌شک یک نسخه از آنها تهیه خواهم کرد و همراه با میلیون‌ها طرفدار سلینجر به پای حرف‌هایش خواهم نشست ولی همچنان این مسأله که بدون رضایت نویسنده چاپ شده‌اند مرا آزار خواهد داد! بنابراین تصمیم‌گیری در مورد اینکه این کتاب‌ها را تهیه کرده و در دنیایی که سلینجر برایتان خلق میکند قدمی بزنید یا به نظرش مبنی بر عدم موافقت با انتشارشان احترام بگذارید و گِرد آنها نگردید، کاملاً شخصی‌ست! و شما حدود ۱۰ سال فرصت دارید تا در این مورد تصمیم بگیرید!!!
  • مایه‌ی امتنان و خشنودی بنده خواهد بود اگر نظرتان راجع به سبک نوشتاری و موضوعاتی که مطرح شد را با من به اشتراک بگذارید.
    موفق باشید!
سلینجرنامهحقوق نویسندهکتابسالینجر
صفحه به صفحه، نکته به نکته و مو به مو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید