توسعه دهنده نرمافزار - وسواس و علاقهمند به کامپیوترها، ریاضیات، فیزیک و فیلمهای علمیتخیلی
نقدی کوتاه بر ذهن!

میخواهم کمی راجع به ذهن باهم صحبت کنیم یا همون مغز، از لحاظ تکنیکی و گیکی بخوام گیر بدم تفاوت ذهن و مغز این هست که مغز در واقع عضوی از بدن هست که دیده میشه و به صورت فیزیکی وجود داره، ذهن اون قسمتی از ما هست که دیده نمیشه و شامل احساسات، افکار و تصاویری که در شب هنگام، یا وقتی که در فکر فرو رفتیم میبینیم، یعنی ذهن ما همون قسمتی هست که تمام «ما» رو شکل داده.
حقیقت هم همینه، ما بدنمان نیستیم، ما ذهن هستیم، یعنی تمام چیزی که به نام «تو» الان پشت کامپیوتر/گوشی نشسته و این مطلب رو میخونه ذهن تو هست نه جسم و دست و پای تو، اما عموماً مردم به این قضیه حتی فکر هم نمیکنند، مخصوصاً اینکه آنقدر بدن و زیبایی و زیبا بودن توی دنیای الانِ ما ملاک و معیار شده که کمتر کسی راجع به اهمیتِ قسمتهایی که دیده نمیشه فکر میکنه!! (ذهن رو میگم :))
مثلا اگر دستِ شما قطع بشه چیزی از خودِ شما کم نشده، مثلاً قرار نیست IQ شما زیاد یا کمتر بشه یا ناگهان از فردا هوش و حافظهات بهتر نمیشه؛ یا اخلاقت و...، در واقع اعضای دیدنی و فیزیکی بدنِ ما کم اهمیتترین بخش انسان بودن ما است. اصل انسان بودن و منحصر به فرد بودن ما، تمام اخلاقیاتها و خوبیها و بدیهامون توی ذهن ما هست که «ما» رو تبدیل به «ما» کرده.
من خیلی راجع به ذهن فکر میکنم، سعی کردم در همین زمینه مطالعه داشته باشم و درکل بهتر بشناسمش، اما هر روز بیشتر متوجه میشم که خیلی دنیای پیچیدهای است، یعنی جذابترین بخش بدن است، تمام راز ها و قابلیتهای ما همون تو نهفته شده، اما خیلی دسترسی کمی بهش داریم، کافیه کمی بهتر بشناسیمش تا بتونیم انسانهای مفیدتر و بهتری باشیم، که متاسفانه نمیدونم چرا اما کمتر کسی بهش توجه میکنه، مغز مثل یک ماشینِ خدمتگذار روزانه میلیون ها بار سریع تر از قویترین کامپیوترها ثانیه به ثانیه داره به ما خدمت میکنه و ما حتی بهش فکر هم نمیکنیم. هیچوقت به عنوان یک عضو از بدنمون بهش احترام نمیذاریم و هیچوقت به خواستههاش توجه نمیکنیم. مغز عضو محترمیه، بهتره حواسمون باشه با چی ازش پذیرایی میکنیم.
یکی از قسمت های همین ذهن حافظه است، ما شبیه کامپیوترها هستیم، یک حافظهی کوتاهمدت داریم و یک حافظهی بلندمدت، حافظهی کوتاهمدتِ ما وظیفه داره تمام اطلاعات رو دریافت و پردازش کنه، ببینه چی مهمه و چی مهم نیست، چی رو دور بریزه و چی رو دور نریزه و با اطلاعات چکار کنه و...، زمانی که داده یا اطلاعاتی مهم و مفید بود اون رو داخل حافظهی بلند مدت ما قرار میده مثل خاطرهی شما از بهترین اتفاق داخل یک مسافرت یا بدترین اتفاقی که موقع یک مهمونی براتون رخ داده، دلیلی اینکه حافظه ما این اطلاعات رو نگه میداره اینه که چون احساس میکنه مهم هستن. تکرار کردن یک مطلب یا موضوع یکی از روشهایی هست که میتونید باهاش به مغز بفهمونید که این اطلاعات مهم هستند و لطفاً اینهارو انتقال بده به قسمت حافظهی بلند مدت، مثل زمانی که دارید یک زبان جدید رو یاد میگیرید، ممکنه در ابتدا یک سری واژهها و کلمات رو فراموش کنید، اما با مرور و تمرین روزانه به مرور اون کلمه به طور کلی توی حافظتون ثبت میشه. چندین روش برای ثبت اطلاعات در حافظهی بلند مدت وجود داره که یکی از اصلیترین، بهترین و همچنین کمی چالشبرانگیزترینشون «تکرار» و «تداوم» در یادگیری هست، حتی روزی چند دقیقه. اما ذهن رو به حال خودش رها نکنید و بعد هم از توقع نداشته باشید که بهترین عملکردش رو براتون انجام بده.
مثلاً ذهن رو اینطور تصور کنید که مثل یک ورزشکار المپیکه، اگر این ورزشکار تمام سال رو سیگار بکشه، غذاهای ناسالم بخوره، ساعت خواب نامنظم و ناسالم داشته باشه و هیچ تمرینی انجام نده؛ به نظرتون شانسش در کنار ورزشکاری که یک سال تمام عادتهای سالم رو داشته چقدره؟ کسی که هر روز ورزش کرده و به خودش رسیده!؟ ما هم اگر از ذهنمون و حافظمون مواظبت نکنیم، روزی چند دقیقه باهاش تمرین نکنیم و به فکرش نباشیم و هر مدل اطلاعات غیر مفید و به درد نخوری رو بهش بدیم، بعد از یک مدت زمانی که بهش احتیاج داریم میبینیم اون جوری که باید کار نمیکنه و نتیجش این میشه که یا به خودمون این انگ رو میزنیم که به اندازه کافی خوب و باهوش نیستم یا درکل بیخیال اهداف و کارهامون میشیم. پس مواظبت از ذهن و خوراکش بخش بزرگی از موفقیت ما توی زندگی رو تشکیل میده.
حالا نکته جالب اینه ما میتونیم با حافظمون بازی کنیم، یعنی بهش بگیم چی رو دور بریز و یا چیزی رو دور نریز. برای آشنایی با این کار یا کاخ حافظه رو داخل اینترنت جستجو کنید یا کتاب "قدم زدن روی ماه با انیشتین" رو بخونید که میتونه شروع خوبی بر مقوله حافظه باشه. من وارد جزئیاتش نمیشوم اما چیزی که میخوام بهتون بگم این هست که ذهن و حافظه چیزی دور از دسترس نیست، فقط باید یاد بگیرید چطور باهاش کار کنید، چطور دستور بدین بهش و چطور باهاش ارتباط برقرار کنید. چیزی که ۹۰ درصد جامعه اصلاً بهش توجهی نمیکنند (شک ندارم عدد میتونه حتی بیشتر از این باشه)، نمیخوام این مطلب خیلی طولانی بشه و حوصله شما هم سر بره، امیدوارم مفهوم و هدف اصلی رو با این متن رسونده باشم.
امشب اصلا قصدم نوشتن این پست نبود و خیلی بیدرنگ تصمیم به نوشتن گرفتم، هدفم اینه حتی یک نفر با خوندن این مطلب کمی به خودش بیاد و متوجه بشه اون عضوی که داخل سرش هست ارزشش خیلی زیاده :)
اگه «ما» ،«ما» نیستیم و «ذهن» هستیم، خب «ذهن» به «ما» خدمت نمیکنه به خودش خدمت میکنه😁