سال 2008 در تاریخ اقتصاد آمریکا به عنوان نقطه عطفی شناخته میشود. بحران مالی که در ایالات متحده شکل گرفت، به سرعت به سراسر جهان سرایت کرد و بدترین رکود اقتصادی از زمان رکود بزرگ را به همراه داشت. اگرچه تیتر اخبار عمدتا بر فروپاشی وال استریت و سقوط بازارهای سهام متمرکز بود، اما تأثیر این بحران، گسترده و طولانی مدت بود و افراد، جوامع، دولتها و ملتها را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار داد.
عوامل ظهور بحران
عوامل متعددی در بروز و ظهور بحران مالی 2008 دخیل است، اما مهمترین عوامل که در بستر سازی برای پیدایش بحران، نقش کلیدی داشتهاند از این قرار است: نرخهای بهره پایین بین سال های 2002 تا 2005، زیادهروی بانکها در وامدهی و اعطای وامهای رهنی پرریسک (subprime mortgages) بین سال های 2005 تا 2007، عدم اعتبارسنجی اصولی متقاضیان وام و افزایش قیمت مسکن در سال های 2004 تا 2006 به واسطه سهولت در دسترسی به اعتبارات و نتیجتاً افزایش تقاضا.
نمودار زیر، نشان دهنده نرخ بهره مؤثر وجوه فدرال در بازه 2000 تا 2005 میباشد:
زمینهسازی بحران
عوامل ذکر شده در بالا، منجر به بروز انگیزههایی در بانکها و مؤسسات مالی و در نتیجه، در عموم مردم و سرمایهگذاران گردید و به تدریج، منتج به انجام سلسلهای از اقدامات شد که در 3 مرحله کلی زیر خلاصه شده:
مرحله اول: خرید خانه و خانهدار شدن، همواره یکی از آرزوهای بزرگ بخش زیادی از مردم در ایالات متحده و نمودی از دستاورد رویای آمریکایی (American Dream) بوده است، چیزی که سیاستمداران و دولتمردان نیز همواره در پی تحقق آن بودهاند. از طرف دیگر، یکی از مهمترین منابع درآمدی بانکها، وامدهی و کسب بهره از آن میباشد که در شرایط خلأ مقررات سفت و سخت بانکی و عدم نظارت صحیح بانک مرکزی، میتواند به عاملی در جهت بحران مالی و اقتصادی تبدیل شود. در فاصله سالهای 2005 تا 2007 و به لطف نرخهای بهره پایین و سهولت در دسترسی به اعتبارات بانکی، بسیاری از افراد متقاضی خرید مسکن، موفق به اخذ وام رهنی شدند که معمولاً مبلغ آن، درصدی (بین 60 تا 80 درصد) از ارزش خانه مورد نظر بوده و سند آن خانه در عوض، به عنوان وثیقه وام، نزد بانک نگهداری میشد. سیاست بانکها، افراد را به اخذ وام برای خرید مسکن تشویق میکرد.
مرحله دوم: با بالا گرفتن تب خرید مسکن از طریق اخذ وام، پیشنهادات بانکها برای متقاضیان خرید مسکن، حتی جذابتر هم شد؛ بانکها که از سیر صعودی قیمت مسکن مطمئن بودند، ریسک اعطای وام به مبلغ 90 تا حتی 100 درصد ارزش یک خانه را به امید فروش خانهای که سندش نزد آنها وثیقه شده، در صورت نکول وامگیرنده را، در قیمتی بالاتر از قیمت خرید خانه در زمان اعطای وام میپذیرفتند. آنها حتی زحمت بررسی دقیق فرمهای درخواست وام که توسط متقاضیان و بعضاً هم با اطلاعات نادرست پر شده بود را به خود نمیدادند. در نتیجه، تعداد زیادی از متقاضیانی با ریسک اعتباری بالا و خوداظهاری مالی جعلی، موفق به اخذ وام مسکن میشدند. برخی مشتریان نیز که وضعیت را بسیار سهل و کمریسک ارزیابی میکردند، اقدام به اخذ وام برای خرید خانه دوم و سوم و … نمودند.
مرحله سوم: یکی از ابتکارات دنیای مالی، securitization یا اوراق بهادارسازی است. در فرآیند "اوراقبهادارسازی"، شرکت یا مؤسس دارندهی داراییها، مشخص میکند که کدام داراییها از ترازنامهاش حذف شوند. مثلاً یک بانک ممکن است این کار را با وامهای مسکن و تسهیلات شخصی، که دیگر تمایلی به خدماتدهی به آنها ندارد، انجام دهد. از سال 2006 به اینسو، بانکهای تجاری، اقدام به اوراق بهادارسازی وامهای رهنی موجود در ترازنامه خود و فروش آن به بانکهای سرمایهگذاری و نهایتاً اشخاص و نهادهای مالی نمودند. این فرآیند، با اوراق سازی مجدد و چندبارهی اوراق قبلی، به پیچیدهتر شدن شرایط نیز انجامید. بانکها، سرمایهگذاران را از طریق دستکاری در قیمت خانههای وثیقه شده و با ارزش نشان دادن وامهای اعطایی، به خرید این اوراق رهنی (Mortgage Backed Securities یا به اختصار MBS) تشویق میکردند.
جرقههای وقوع بحران
از نیمه سال 2006 به آنسو، سیر صعودی قیمت مسکن، به دلایل زیر به روندی نزولی شیفت پیدا نمود:
نمودار زیر، روند میانگین قیمتی خانههای ویلایی در ایالات متحده در بازه 2004 تا 2009 نشان میدهد:
آغاز دومینووار بحران:
اوج بحران:
نقطه عطف و بهبود:
پس از بحران: